ما رایت الا جمیلا
سالهاست از زینب می گوئیم ،می خوانیم و در تکایا و منابر او را اين چنين فریاد می زنیم :
قدخمیده ای با چادری خاکی ،ساربانی برای یک کاروان بی کسی و مصیبت زده ای که می توان در سختی ها و مصیبت ها به او تکیه داد !
اما راستش را بخواهی این زینبی که مداحان و تعزیه خوانان معرفی می کنند و تصویر سازی می کنند برای من یک زینب غیر واقعی و تحریف شده است !
برای من زینب همان آسمان با شکوه و شورانگیزی است که “ما رایت الا جمیلا ” تنها یک چشمه از چشمه سار علوی اوست .
برای من زینب همیشه همان سرو بلند بالایی است که فقط در راز و نیاز شبانه شکستنی است .
برای من زینب ماه تمام آسمان زندگی است ماه تمامی در کنار آفتاب گرمابخش حسین (علیه السلام) .
همان عقیله بی همتای بنی هاشم .همو که بحق ” ام العزائم ” است و ” الهه عشق" .
کاش ظرفیتی پیدا کنیم که زینب را برای “زن درمانده امروز” دوباره بازخوانی کنیم تا در عصری که بشر دچار بحران معنویت است همگی در سایه سار آن سرو بلند بالای علوی آرام گيريم.
آیا آن صبح دلپذیر برای من خواهد آمد ؟
ميتوان از زندگي لذت برد به شرطي كه نگاهمان را تنها كمي بهتر كنيم. بسياري از لذتها نه وقت زيادي ميخواهد و نه پول زيادي. پس نبايد منتظر تغييرات زياد در روزي كه معلوم نيست كِي باشد بمانيم… در کوچکترين اتفاقات، بزرگترين تجارب بشر نهفته است. باور کنيد…
1. گاهي به تماشاي غروب آفتاب بنشينيم.
2. سعي كنيم بيشتر بخنديم.
3. تلاش كنيم كمتر گله كنيم.
4. با تلفن كردن به يك دوست قديمي، او را غافلگير كنيم.
5. گاهي هديههايي را كه گرفتهايم بيرون بياوريم و تماشا كنيم.
6.بيشتر دعا كنيم.
7. در داخل آسانسور و راهپله و… با آدمها صحبت كنيم.
8. هر از گاهي نفس عميق بكشيم.
9. لذت عطسه كردن را حس كنيم.
10. اينكه پايمان نشكسته است را قدر بدانيم.
11. زير دوش آواز بخوانيم.
12. سعي كنيم با دستكم يك ويژگي منحصر به فرد با بقيه فرق داشته باشيم.
13. گاهي به دنياي بالاي سرمان خيره شويم.
14. با حيوانات و ساير جانداران مهربان باشيم.
15. براي انجام كارهايي كه ماهها مانده و انجام نشده در آخر همين هفته برنامهريزي كنيم!
16. از تفكر درباره تناقضات لذت ببريم.
17. براي كارهايمان برنامهريزي كنيم و آن را طبق برنامه انجام دهيم. البته كار مشكلي است!
18. مجموعهاي از يك چيز (تمبر، برگ، سنگ، كتاب و…) براي خودمان جمعآوري كنيم.
19. در يك روز برفي با خانواده آدم برفي بسازيم.
20. گاهي در حوض يا استخر شنا كنيم، البته اگر كنار ماهيها باشد چه بهتر.
21. گاهي از درخت بالا برويم.
22. احساس خود را درباره زيباييها به ديگران بگوييم.
23. گاهي كمي پابرهنه راه برويم!
24. بدون آنكه مقصد خاصي داشته باشيم پيادهروي كنيم.
25. وقتي كارمان را خوب انجام داديم مثلاً امتحاناتمان تمام شد، براي خودمان يك بستني بخريم و با لذت بخوريم.
26. سعي كنيم فقط نشنويم، بلكه به طور فعال گوش كنيم.
27. رنگها را بشناسيم و از آنها لذت ببريم.
28. زير باران راه برويم.
29. قبل از آنكه مجبور به رژيم گرفتن بشويم، ورزش كنيم و مراقب تغذيه خود باشيم.
…………………….
به كوشش سيدعلي شمس-مجله خانه خوبان
ابوالفضل عليدوستابرقويي
مبناي اين ضربالمثل
بر اساس اين ضربالمثل، ترک عادت، ناممکن نيست، بلکه امر بسيار مشکلي است، اما روي سخن ما با کساني است که با استناد به اين ضربالمثل، ترک عادت را امري محال و غير ممکن ميشمارند. اين نگرش در حقيقت سوءبرداشتي از اين ضربالمثل رايج است؛ برداشتي که بايد از آن جداً پرهيز کرد. مثلاً وقتي مردم ميشنوند که يک معتاد پس از مدتي ترک اعتياد، دوباره به مواد مخدر روي آورده است، ميگويند «ترک عادت موجب مرض است» يا وقتي بشنوند آدم هرزهاي پس از مدتي ترک هرزهگي باز به کارهاي گذشته بازگشته است.
در حاليکه ميدانيم اگرچه عادت ريشه در طبيعت انسان دوانده و جزيي از وجودش شده باشد، باز هم با برخي تمهيدات، قابل ترک است و به اصطلاح روانشناسان قابل «خاموشي» است، و اگر گفته ميشود:
خوي بد در طبيعتي که نشست
نرود جز به وقت مرگ از دست
صفحات: 1· 2
مليحه احمدي
ملوک کمي فکر کرد و سر کم مويش را خاراند و نگران به شکم بزرگش نگاه کرد و زير لب غر زد و گفت: «آخه مرد! الان هم وقت مردن بود؟! دوتا بچه انداختي تو دامن من و خودت گذاشتي رفتي. هيچ نميگي من اينارو چه جوري بزرگ کنم؟ اونم نه يکي دو تا! آخه زشت نيس.من دوماد و نوه دارم حالا دوباره … نه اين طور نميشه دس رو دس بزارم و به اين شکم صاب مرده نگاه کنم» و بعد يادش اومد که اعظم خانم همسايه بغل دستي شان گفته بود که اگه داروي چهل گياه رو دم کنه و بخوره شايد افاقه کنه و از شر بچهها راحت بشه. چادرش را دور شکمش پيچيد و از جا بلند شد. توي بالکن ايستاد و صدا زد «آي آقا فرشاد اين قدر تو خونه نشين تو گوش دختر من لغر بخون پاشو برام يه دارو بگير» فرشاد با بيحوصلگي بلند شد و قاب دارو را گرفت. نيم نگاهي به آن انداخت و بعد بلافاصله گفت « آخه حاج خانوم از شما ديگه بعيده. حيف نيس بخوايد اين بچههاي تپلي که مطمئنا به شما ميرن از بين ببريد؟ ننه خدابيامرز منم سرآخرين بچهاش با همين داروها کار دست خودش و آقام داد » ملوک، قدري سرخ شد و به سرعت به اتاق رفت.
صفحات: 1· 2
چگونه کودکاني تربيت کنيم که با اصول و مباني ديني همراه و از معنويت واقعي برخوردار باشند؟ در دنيايي که زندگي ميکنيم فرهنگ غالب متعلق به انديشههاي غيرالهي است و کساني که به سعادت دنيا و آخرت فرزندانشان ميانديشند، يکسره در اين بيم و هراس هستند که نکند گلهاي شاداب و سالم زندگيشان در طوفانهاي بيرحم و ويرانگر زمانه نابود شوند. آنها پيوسته در جست و جوي راهکارهايي هستند تا راه درست را در تربيت موفق کودکان خود بپيمايد.
اين جزوه کوچک حاوي نکات ارزشمندي است که اگر بهجا و دقيق به کار گرفته شوند ميتوانند پدر و مادر را در اجراي تربيتي موفقتر ياري کنند. نوشتههاي اين جزوه خلاصهاي است از يکي از نشستهاي اخلاق در خانواده که با حضور حجتالاسلام والمسلمين آقاي دکتر کرمي برگزار شده و در هفت بخش اصلي تدوين يافته است:
1. اميد، تلاش و تعالي، معلول شکوفايي حس مذهبي
2. پرورش فرزندان صالح بزرگترين وظيفه والدين
3. زمان تربيت فرزند
4. چگونگي پاسخ دادن به سؤالات اعتقادي کودکان
5. تقليد از کارهاي ويژه پدر و مادر
6. زمان تعليم حجاب به دختران
7. اشتياق به تعاليم اسلام در غرب
* اگر خواستي اختيار شوهرت را در دست بگيري اختيار شکمش را در دست بگير.
* ازدواج مثل يک هندوانه است که گاهي خوب ميشود و گاهي هم بسيار بد.
* ازدواجي که به خاطر پول صورت گيرد، براي پول هم از بين مي رود.
* ازدواج هميشه به عشق پايان داده است.
* اگر کسي در انتخاب همسرش دقت نکند، دو نفر را بدبخت کرده است.
* انتخاب پدر و مادر دست خود انسان نيست، ولي مي توانيم مادر شوهر و مادر زنمان را خودمان انتخاب کنيم.
* با زني ازدواج کنيد که اگر «مرد» بود، بهترين دوست شما مي شد.
* تا يک سال بعد از ازدواج، مرد و زن زشتي هاي يکديگر را نمي بينند
* پيش از ازدواج چشم هايتان را باز کنيد و بعد از ازدواج آنها را روي هم بگذاريد.
* خانه بدون زن، گورستان است.
* تنها علاج عشق، ازدواج است.
* ازدواج پيوندي است که از درختي به درخت ديگر بزنند، اگر خوب گرفت هر دو «زنده» ميشوند و اگر «بد» شد هر دو ميميرند.
* شوهر «مغز» خانه است و زن «قلب» آن.
* قبل از ازدواج درباره تربيت اطفال، شش نظريه داشتم، اما حالا شش فرزند دارم و داراي هيچ نظريهاي نيستم.
…………………..
مجله خانه خوبان
عبدالله نيازي
صبح كه ميشود همه از او ميخواهند كه بس كند. ميگويند درباره ما از خدا بترس، و منظورشان اين است كه اگر از شر او آسوده باشند، راحتند و اگر نه در سختي و عذاب، و راست ميگويند چون هيچ چيز مثل او آدمها را به جهنم نمياندازد. اين حرفها مضمون دو روايت است از پيامبر(ص).
اگر تا حالا پاسخ اين معما را نيافتهايد و حدستان به شيطان است، بايد بگوييم كه اشتباه كردهايد؛ چون از چيزي حرف ميزنيم كه ميتواند دستتان را بگيرد و راست و درست ببرد تا رضوان رضايت خدا، و اگرچه ممكن است به راحتي هم بيندازدتان به درك اسفلالسافلين! انصاف ميدهيد كه از موجود عجيبي حرف ميزنيم؛ چيزي كه هم ميتواند درد باشد و هم درمان، هم دارويي شفابخش و هم سمي مهلك، هم تيغ تيزي كه قلب را بشكافد و زخمي عميق برجا بگذارد و هم مرهمي روحبخش كه جراحتها را مداوا كند.
طبق سخن پيامبر(ص) يكي از زيباييهاي مرد است. امام علي(ع) از آن به ترازو تعبير كردهاند و راهي كه ميتوان خرد را با آن شناخت. امام باقر(ع) هم آن را كليد هر خوبي و بدي دانستهاند. نكته خيلي جالب آنكه اين موجود با همه خوبيهايي كه ميتواند داشته باشد، باز هم سزاوار زنداني شدن است؛ آن هم زنداني شدن درازمدت؛ اين را حضرت علي(ع) ميفرمايند.
حالا شما طلا را تبديل به نقره كنيد! و بفرماييد از چه چيزي سخن ميگوييم؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مهمان داشتيم. با او از مرگ يكي دو تن از دوستانم گفتم و اينكه اين روزها مرگهاي ناگهاني مثل سكته و تصادف و همچنين جوانمرگي، فراوان شده و اينكه گفتهاند اينها همه از نشانههاي آخرالزمان است. ميهمانمان هم اين حرف را قبول داشت، و بعد از مادرش گفت كه پنجاه سال تمام نماز شبش ترك نشده بود، و اينكه هرچه دارد از بركت دعاي اوست. گفت يك روز صبح مادرم مرا صدا زد و گفت: مريضم، مرا حلال كنيد. گفتم: ميبرمت بيمارستان خوب ميشوي. گفت: اين دفعه مثل دفعههاي قبل برگشتي در كار نيست، و ادامه داد من فقط 11 روز ديگر مهمان شما هستم. اين هم براي اينكه با بستگان و همسايگان خداحافظي كنم و حلاليت بطلبم. درست يازده روز بعد، جنازه مادرم را به قبرستان برديم. ميگفت: مادرش بيسواد بوده؛ يك زن ساده از يكي از روستاهاي دامغان؛ زني كه ايمان و اعتقاد از قلبش ميجوشيد.
عباس خليلنژاد- مجله خانه خوبان
مكانيكي برايم گفت: همسايه تعميرگاهم فردي بود كه بيل مكانيكي تعمير ميكرد اما اهل تقوا و حلال و حرام نبود؛ اجرت وسيله نو را از ماشين قابل تعمير ميگرفت ولي وسيله دست دوم بر ماشين سوار ميكرد. هر چه به او ميگفتيم اين كار را نكن، گوش نميكرد. روزي فرزندش را به مغازه آورده بود. به او پول داد تا براي خودش پفك بخرد. بچه از كنار ماشينها به طرف بيرون ميرفت که پولش زير بيل يك ماشين ـ كه مدت طولاني آنجا بود ـ افتاد، بچه نشست كه پول را بردارد درست همانلحظه بيل ماشين جدا شد و بر سر بچه افتاد و جان کودکش را گرفت.
آيتالله ابراهيم اميني
اگر مرد يک ماه در منزل بماند و همة امور خانهداري و بچهداري را بر عهده بگيرد آنوقت قدر عافيت را ميداند و به زحمات طاقتفرساي زن پي ميبرد.
زن همة اين زحمات را تحمل ميکند، حرفي هم ندارد ليکن از شوهرش انتظار دارد که قدر زحماتش را بداند و قدرداني و تشکر کند. دوست دارد خودش و ذوق و سليقهاش همواره مورد توجه شوهرش باشد. آقاي محترم! وقتي وارد خانة نظيف وتميز و منظم ميشوي چه مانعي دارد از زحمات و ذوق و سليقه همسرت ستايش کني؟
چه مانع دارد موضوع بچهداري او را که حقا کار بسيار دشوار و با اهميتي است همواره مورد نظر داشته باشي و گاهگاه از زحمات طاقتفرساي او تشکر نمايي؟ از اين نکته غافلي که قدردانيهاي تو چه نيرويي به او ميبخشد و چگونه براي کار و کوشش و فداکاري آمادهاش ميگرداند؟ اگر اصلا به کارهاي همسرت توجه نداشته باشي و هيچگاه سپاسگزاري نکني کمکم از زندگي دلسرد ميگردد و پيش خودش فکر ميکند چه فايده دارد من در اين خانه و براي اين شوهر نمکنشناس زحمت بکشم؟ تدريجا نيروي کار و کوشش را از دست ميدهد و به کارهاي منزل بيعلاقه ميگردد. آنوقت داد و فريادت بلند ميشود که همسرم به زندگي علاقه ندارد و به وضع منزل نميرسد.
اگر چنين شد بدان که خودکرده را تدبير نيست. تقصير از جانب توست که زنداري را بلد نبودهاي! اگر يک نفر بيگانه يک مرتبه کار کوچکي براي تو انجام داد، دهها مرسي و تشکر نثارش ميکني ليکن از زحمات شبانهروزي همسرت غفلت داري! حاضر نيستي با يک سپاسگزاري مفت و مجاني دلش را شاد و خستگيهايش را برطرف سازي؟