معماي معنوي
عبدالله نيازي
صبح كه ميشود همه از او ميخواهند كه بس كند. ميگويند درباره ما از خدا بترس، و منظورشان اين است كه اگر از شر او آسوده باشند، راحتند و اگر نه در سختي و عذاب، و راست ميگويند چون هيچ چيز مثل او آدمها را به جهنم نمياندازد. اين حرفها مضمون دو روايت است از پيامبر(ص).
اگر تا حالا پاسخ اين معما را نيافتهايد و حدستان به شيطان است، بايد بگوييم كه اشتباه كردهايد؛ چون از چيزي حرف ميزنيم كه ميتواند دستتان را بگيرد و راست و درست ببرد تا رضوان رضايت خدا، و اگرچه ممكن است به راحتي هم بيندازدتان به درك اسفلالسافلين! انصاف ميدهيد كه از موجود عجيبي حرف ميزنيم؛ چيزي كه هم ميتواند درد باشد و هم درمان، هم دارويي شفابخش و هم سمي مهلك، هم تيغ تيزي كه قلب را بشكافد و زخمي عميق برجا بگذارد و هم مرهمي روحبخش كه جراحتها را مداوا كند.
طبق سخن پيامبر(ص) يكي از زيباييهاي مرد است. امام علي(ع) از آن به ترازو تعبير كردهاند و راهي كه ميتوان خرد را با آن شناخت. امام باقر(ع) هم آن را كليد هر خوبي و بدي دانستهاند. نكته خيلي جالب آنكه اين موجود با همه خوبيهايي كه ميتواند داشته باشد، باز هم سزاوار زنداني شدن است؛ آن هم زنداني شدن درازمدت؛ اين را حضرت علي(ع) ميفرمايند.
حالا شما طلا را تبديل به نقره كنيد! و بفرماييد از چه چيزي سخن ميگوييم؟؟؟؟؟؟؟؟؟