ای خداوند سید السادات
سروری سزاوار توست و بزرگی برازنده تو.
هر که بزرگی اش به تو پیوسته است، بزرگ است و هر که چنین نیست، گمان می کند که بزرگ است. سیادت به تو معنا می شود و از تو نشات می گیرد.
ای خداوند مجیب الدعوات !
در آستان تو، خواست عین اجابت است و سوال عین جواب. که هر کس را توفیق خواستن و طلب کردن نیست. ما اما از تو فقط، تو را می طلبیم. تو که باشی همه چیز هست و بی تو، هر چه که باشد نیست.
ای خداوند عالم الخفیات!
امان از شعارهای رنگین و دثارهای زهرآگین.
امان از ظاهرهای فریبنده و باطن های ننگین.
فغان از چهره های مقدس و درون های ملوث.
فریاد از سخن های شیرین و مقاصد شوم.
تنها تویی که پنهان ترین زوایای وجود آدمیان را می فهمی.
هدایتمان کن.
بدریه ملقب به ام کلثوم دختر ملاصدرا از زنان فاضل، ادیب و پرهیزگار بود. علوم و فلسفه را نزد پدر و همسرش ملاعبدالرزاق لاهیجی(شاگرد ملاصدرا) فرا گرفت.
در مقالات علمی به حدی رسید که با علمای زمانه اش جلسات علمی برگزار می¬کرد.
وی صاحب کتاب های “شمع الیقین” و “زواهرالحکم” است.
سید شهیدان اهل قلم مرتضی آوینی:
تحولات را که اين روزها در کره زمين روي مي دهد از نظرگاه هاي مختلفي تحليل کرده اند ، اما هيچ يک از اين تحليل ها نتوانسته است از سيطره القائات تبليغات منتشر در «امپراتوري ارتباطات» خارج شود . امپراتوري ارتباطات همان سرزمين اعتباري است که آقاي مک لو هان آن را «دهکده جهاني» خوانده است؛ تعبيري فريب کارانه که ماهيت اين امپراتوري را پوشيده مي دارد.
«امپراتوري ارتباطات» فضايي است که يکپارچه که وسايل ارتباط جمعي ساخته اند.ساکنان اين امپراتوري که تقريبآ سراسر کره زمين را پوشانده است بي آنکه خود بدانند تحت سيطره حاکميت واحدي هستند که از طريق وسايل ارتباط جمعي برقرار گشته است.
تعبيراتي چون «امپراتوري ارتباطات» و يا «دهکده جهاني» اگر چه ممکن است مبالغه آميز به نظر آيند، اما اشاره به حقيقتي دارند که غفلت از آن مي تواند از مبالغه اي که در اين تعابير وجود دارد بسيار خطرناک تر باشد . من هم مي پذيرم که تعبير «دهکده جهاني» در عين آنکه اشاره به جهاني بودن ارتباطات دارد مخاطبان خويش را نيز دچار اين ياس مي سازد که «هيچ چيز از چشم کدخدا پنهان نمي ماند»، حال آنکه «کدخدا» ، يا آن ابو الهولي که بر اين دهکده جهاني حکم مي راند ، پيش از آنکه قدرتمند باشد هراسناک است و پيش از آنکه قدرت نمايي کند درباره قدرت خويش سخن پراکني مي کند و مردمانرا مي ترساند.
اما در عين حال ، غفلت از اين معنا که کره زمين باتکنو لوژي ارتباطات به يک مجوعه به هم پيوسته تبديل گشته خطرناک تر است از آنکه هول کدخدا در دلمان رخنه کند. دشمن را نبايد دست کم گرفت ، علي الخصوص اين ابوالهول را که خود شيطان اکبر است.
انگيزهاي افراد در برابر اين پرسش متفاوت است:
بعضي به دنبال استقلال در برابر الگوها و برنامههاي تحميلي جامعه هستند. متأسفانه برخي از الگوهايي که به ما معرفي ميشوند نوعي وابستگي فزاينده در همه شئون زندگي پديد ميآورند. خيليها نميخواهند بدون فکر و اراده و بر طبق طرحها و مدلهاي تحميلي ديگران زندگي کنند.
عدهاي بهخاطر سيارهاي که در آن زندگي ميکنند و به سختي جوابگوي جمعيت و تأمين احتياجات آنهاست، سادهزيستن را دوست دارند.
برخي به دليل همدردي و دلسوزي با مردم جهان و با تبعيت از گفته گاندي:«ساده زندگي کنيم تا ديگران نيز بتوانند به سادگي زندگي کنند.»
بعضي نيز به خاطر دستيابي به يک زندگي تعاليبخش و روحاني به آن روي ميآوردند و…
يکي از طلبهها ميگفت: چند سال پس از ازدواج خداوند پسري به من عطا کرد. اين پسر يک هفته دير به دنيا آمد و چنان که پزشکهاي ميگفتند دچار نُه درصد عقبماندگي ذهني بود. اين وضعيت کودک، نگهدارياش را مشکل کرد. پس از تولد تا چهار ماه مقدار خوابش در طول شبانهروز، فقط دو ساعت بود و در تمام ساعات بيدارياش بايد مراقبش ميبوديم. دائما دچار تشنج بود و گريه ميکرد، حتي وقتي به مهماني ميرفتيم قسمتي از زحمت بچه بر عهده ميزبان ميافتاد. ما به خواست خداوند راضي بوديم اما گريه و تشنج و بيدارخوابيهاي نامنظم کودک بيش از همه چيز به تحصيلم ضربه ميزد و مانع مطالعه و تمرکز بر روي درسها ميشد. به ذهنم رسيد براي اين مشکل به ديدن يکي از علماي بزرگ و صاحب نفس بروم. قبل از ظهر پشت در منزل ايشان منتظر ماندم و به محض بيرون آمدن ايشان رفتم خدمتشان وگفتم: حاجآقا! عرضي داشتم. آقا گفتند: بفرماييد. گفتم: به خاطر بچة مريضم فرصت و توان مطالعه را از دست دادهام. از خدا بخواهيد مشکل من حل شود. آقا با حالتي از روي تأثر پرسيدند: چند ماهش هست؟ گفتم چهار ماه.
رحم و آزردگي در چهرهشان پيدا شد. بعد چند قدم جلوتر رفتند و حدود يک دقيقه دعايي را زمزمه کردند. از ايشان تشکر کردم و آمدم منزل. از آن روز به بعد آثار مريضي کودکم به تدريج کمتر و کمتر ميشد تا کاملا از بين رفت. از تشنجها و گريهها خبري نبود و پسرم هر روز حدود بيست ساعت در خواب ناز بود. حتي گاهي براي شير خوردن بايد به زور بيدارش ميکرديم. الآن همان بچه در سال سوم راهنمايي با موفقيت مشغول تحصيل است. با وساطت يکي از بندگان محبوب مؤمن ولطف خداوند، آرامش به زندگي ما بازگشت و البته اين بار احساس وظيفهاي دو چندان براي مطالعه و تحصيل همراه آن بود.
«اگر يک تخم مرغابي را زير مرغي قرار بدهيد که با گرماي بدن مرغ پرورش پيدا کند، بعد از مدتي که ميگذرد از داخل اين تخم مرغابي يک جوجه مرغابي بيرون ميآيد همراه با جوجه مرغها به حرکت و تکاپو ميافتد و وقتي که با جوجه مرغها روان ميشود کنار آب که ميرسد در مقابل چشمان حيرتزده برادران و خواهران ناتنياش خودش را به آب ميزند و شناکنان از آنها دور ميشود، آنها حيرتزده ميايستند و به اين شناگر ماهر که پاروزنان پيش ميرود نگاه ميکنند!
اين جوجه مرغابي لازم نيست از مادر يا پدرش شنا ياد بگيرد و به اصطلاح شناگري در وجود او غريزي است به اين گونه آموزشهاي پيش از تولد غرايز ميگويند.
شناگري در اين جوجه مرغابي غريزي است، اما اگر فرزند شما که شناگر ماهري هستيد کنار آب برود و از شما شناگري نياموخته باشد، غرق ميشود.
فرزند شما نياز به آموزش شناگري دارد. فرزند انسان در تمام مسائل زندگي يک چنين نيازهايي دارد؛ نياز به آموختن، نياز به تربيت شدن و از همان اوان تولد بلکه پيش از تولد تربيت و آموزش او آغاز ميشود.»
عروس جواني قبل از اينکه پا به خانه شوهر بگذارد، آبله سختي گرفت و مدتها بيمار شد. داماد به عيادت نامزد جوان رفت و در ميان صحبتهايش گفت که چشمهايم بسيار درد ميکند.
بيماري زن شدت ميگرفت و آبله تمام صورت او را پوشانده بود. مرد جوان عصازنان به عيادت نامزد خود ميرفت و از درد چشم ميناليد.
عروسي نزديک بود و زن نگران صورت خود که آبله آن را از شکل انداخته بود. شوهر هم کور شده بود و مردم همه ميگفتند:«چه خوب، عروس نازيبا همان بهتر که همسري نابينا داشته باشد!»
بيستسال بعد زن از دنيا رفت. مرد عصايش را کنار گذاشت و چشمهايش را گشود. همه تعجب کردند. مرد گفت:«من کاري جز شرط عشق را به جا نياوردم!».
دختر کوچولويي به اتاق کار پدرش رفت و با پيدا کردن چند برگ کاغذ رنگي مشغول قيچي کردن آنها شد. پدر سر رسيد و او را تنبيه کرد.
چند روز بعد دختر درحاليکه جعبهاي در دست داشت پيش پدر آمد و آن را تقديم او کرد و گفت: پدرجان اين هديه من است براي تشکر از زحمات شما! پدر جعبه را باز کرد. داخل جعبه خالي بود. خشم پدر دوباره زبانه کشيد و دختر را سرزنش کرد که چرا او را دست انداخته است؟ پدر عصباني جعبه خالي را به گوشهي پرت کرد.
دخترک درحاليکه اشک در چشمانش جمع شده بود گفت: پدرجان! اين جعبه که خالي نيست. من جعبه را پر از بوسه کرده بودم و آن را به شما هديه دادم.
در اطراف مدينه قريهاى است به نام فدک که در روزگار قديم ده آباد و پر درختى بوده است با درختان خرماى فراوان و چشمههاى جوشان و املاک آباد. اين قريه در تصرف يهود بود. در سال هفتم هجرى، که خيبر بهدست مسلمانان فتح شد، يهوديان، شخصى را نزد رسول خدا? فرستادند و تقاضاى صلح کردند. رسول خدا? تقاضايشان را قبول کرد و با آنان قرارداد صلح بست. بدين وسيله، يهوديان فدک زير سايه حمايت مسلمانان قرار گرفتند و در مقابل، نصف زمينهاى فدک را به رسول خدا واگذار کردند.
فدک بدون توسل به جنگ به دست مسلمانان افتاد، و بر طبق آيات قرآن هرجا که بدون جنگ فتح گردد، از اموال خالصه رسول خدا محسوب مىشود.1
پيامبر درباره مصرف اين اموال اختيار تام داشت و مىتوانست از درآمد آنها به بودجه حکومت اسلامى و تأمين حوايج عمومى کمک کند يا حتى حق داشت قطعه يا قطعاتى از آن را براى تأمين مخارج شخصى خود و خانوادهاش کنار بگذارد.
پيامبراکرم? به دليل مصالح پيدا و پنهان بسيار فدک را به فاطمه? بخشيد، و در حقيقت در اختيار جانشين خود حضرت علي? قرار داد تا در آينده و بحرانهاي پيشرو از آن اموال استفاده کند. در واقع فدک را به خانه ولايت تقديم فرمود. فدک در زمان حيات رسول خدا? در اختيار حضرت فاطمه? قرار گرفت. آن حضرت به قدر قوت لايموتى از آن برمىداشت و بقيه را در راه خدا صرف مىکرد. هنگامى که خليفه اول حکومت مسلمين را قبضه کرد، تصميم به مصادره فدک گرفت و دستور داد عمال و کارکنان فاطمه? را از فدک بيرون کنند.2
حضرت فاطمه
- خانم مطهری چه جواهرات گرانبهایی دارد!
- شنیدهام پالتو پوست میپوشد و…
با ناراحتی به خانه آمد و برای مرتضی تعریف کرد که زنهای همسایه چه چیزهایی پشتسرش گفتهاند. مرتضی به تمام گفتههای خانم گوش داد و گفت: اولاً چرا خودت را در معرض حرفهایی قرار میدهی که آزارت دهد؟ ثانیاً مگر حرف مردم در برابر رضایت خداوند ارزشی دارد؟ صبر کن و تردید نداشته باش که خداوند پاداش شما را با عزت حقیقی خواهد داد.
نگاهی به برادرش کرد و گفت: محمدتقی! بیا با هم برای پدر و مادر ماهانهای بفرستیم.
- مرتضی! آنها که احتیاج ندارند و برادر بزرگمان کمک خرجشان است، دیگر چرا ما این کار را بکنیم؟
- کمک به پدر و مادر باعث میشود که خداوند به انسان توفیق دهد. هرچه ما به آنها بیشتر کمک کنیم و از ما راضی باشند، خداوند توفیقات ما را بیشتر میکند.
از بچهها درباره دوستانشان میپرسید: دوست شخصیت انسان را تغییر میدهد. مراقب باشید، دوستان شما چه کسانی هستند؟ و مدام این شعر را برایشان میخواند:
تو اول بگو با کیان زیستی
پس آنگه بگویم که تو کیستی