براي خوابهاي بد و کابوس چه مرقوم مي فرماييد؟
آيت الله بهجت: بسمه تعالي- سوره هايي که با « قل» شروع مي شود در وقت خواب بخواند و علاوه بر آن دعايي که در جنات الخلود نقل کرده اند. که اولش اين است:
« سبحان الله ذي الشأن دائم السلطان … » را بخواند. [1]
پي نوشت :
[1] . سايت آيت الله بهجت.
بهاءالدين محمد، معروف به شيخ بهايي، فرزند عزالدين حسين، در صبحگاه 28 ذي الحجه 953، در جبل عامل لبنان، چشم به جهان گشود. نسب ايشان به حارث همداني، صحابي معروف حضرت علي عليه السلام مي رسد.
شيخ بهايي در سيزده سالگي، در سال 966ق، به اتفاق پدر و مادرش به ايران مهاجرت کرد. او علوم رايج را در حوزه هاي علميه قزوين و اصفهان، نزد استادان فرزانه اي همچون پدر بزرگوارش، ملا عبدالله مدرس يزدي، مولانا افضل قاضي و … فراگرفت و شاگردان بي نظيري نظير ملا صدراي شيرازي، فيض کاشاني، فيض لاهيجي، محمدتقي مجلسي و .. تربيت کرد.
شيخ بهايي در دانش هاي فقه، فلسفه، منطق، ادبيات هيئت رياضيات و .. تبحر داشت. از ايشان بيش از هشتاد اثر علمي برجاي مانده است: مفتاح الفلاح در ادعيه، حدائق الصالحين در شرح صحيفه سجاديه، جامع عباسي( اولين رساله توضيح المسائل فارسي)، تحفه حاتمي در اسطرلاب، ديوان اشعار، کشکول و …
ايشان براي ترويج فرهنگ اسلام و گشايش کار مردم، به دربار شاه عباس صفوي راه يافت و مقام شيخ الاسلامي را برعهده گرفت که بزرگترين مقام ديني و ديواني ايران آن روز بود. سياست او هدايت کارگزاران حکوت صفوي بود و در اين راه،موفقيت چشمگيري داشت. افزون بر آثار علمي، تقسيم دقيق و عادلانه آب زاينده رود، طرح ريزي کاريز نجف آباد اصفهان، تعيين سمت قبله مسجد امام به مقياس چهل درجه انحراف غربي از نقطه جنوب، مرمت و بازسازي مجدد يکي از رصدخانه هاي مراغه، حمام شيخ بهايي و … به ايشان منسوب است.
مرحوم شيخ در آخرين سال هاي حيات خود، از منصب شيخ الاسلامي کناره گرفت و به سير و سلوک پرداخت؛ تا آنکه روز سه شنبه دواردهم شوال 1030 در اصفهان دعوت حق را لبيک گفت و علامه مجلسي بر او نماز گزارد بنابر وصيتش جنازه اش را به مشهد بردند و در جوار مرقد مطهر امام رضا عليه السلام در خانه اي دفن کردند که محل تدريس ايشان بود.
پندهایی از حاج اسماعیل دولابی(ره):
استغفار، امانگاه انسان است، يعني پناهگاه. وقتي گفتي” استغفرالله"، در پناه خدا هستي. فرمودند” دو امان ميان شما بود، يکي پيامبر خدا و ديگر استغفار. پيامبر خدا رفت ولي استغفار هميشه ميان شما باقي است. با اين دو امان، عذاب نيست.”
روزي هفتاد مرتبه استغفار مستحب است. يکي از خاصيت هايش اين است که قلب انسان راحت مي شود؛ بزرگ مي شود. از همه راضي مي شوي؛ از خدا، از مخلوقات خدا.
ان شاءالله اميدوارم شما که نيت هايتان پاک است اگر در گذشته از کسي، از پدر، از مادر، از همسر ناراحت شده ايد آن ها را عفو کنيد. خدا خيلي تلافي مي کند. اگر قلبت حاضر نيست اين کار را بکني، قلبت را نرم کن. دو سه مرتبه استغفار کن. يک دفعه دلت نرم مي شود؛ البته دل هاي شما نرم است. آبدار است، سخت و شقي نيست. اگر ديديد قلبتان الان حاضر نيست استغفا ر کند با زبان استغفار کن، آن وقت دلت نم مي شود، حتي ممکن است برايش گريه هم بيفتي، او را دعا هم بکني.
دل زود نرم مي شود. دل به ذکر خدا نرمو شفاف مي شود. اگر خداي نخواسته مطلب بزرگ بوده و و نتوانستي استغفار کني چند مرتبه با زبان استغفار کن، کم کم دلت نرم مي شود و مي بيني که راحت شدي. قلبت باز مي شود. قلب انسان اگر باز شد خيلي بزرگ است. دل و قلب انسان ها مثل شکم مي ماند. اگر مرتب چيز در شکم بريزي و آن را عادت بدهي باز مي شود. بعضي هستند که اگر جلوي آن ها غذا بگذاري از بس مي خورند تعجب مي کني که اين چه شکم است! هر چه مي دهند مي گويد کم است. دنياپرست و پول پرست هم همين طور است. هرچه به او مي دهند مي گويد کم است. خلاصه، قلبي که ذکر خدا مي کند خيلي بزرگ است.” اوسع الاشياء" هر چه از محبت و صدق و ذکر خدا مي گيرد باز مي گويد کم است. استغفار هم چيزي است که قلب را بزرگ مي کند.پيغمبر خدا آن درياي عظمت الهي، روزي هفتاد مرتبه استغفار مي کرد. اميدوارم اين عرايضي که بنده مي کنم در قلب هايتان خودش به شما بياموزد. هر کدام از شما دل داشته باشيد، قلب داشته باشيد، از اين سخنان بهره مي بريد.
آيت الله شيخ مجتبي قزويني در سال 1318 ق در يکي از روستاهاي قزوين، در خانواده اي روحاني، چشم به جهان گشود. مقدمات علوم اسلامي را تا سطح، در حوزه علمية قزوين فرا گرفت و براي ادامه تحصيل راهي نجف اشرف شد و از محضر بزرگان آن روزگار، چون سيد محمد کاظم يزدي، ميرزا محمد تقي شيرازي و ميرزا محمدحسين نائيني، بهره جست.
سپس به قم مهاجرت کرد و از محضر درسي شيخ عبدالکريم حائري يزدي، موسس حوزه علميه قم، بهره مند شد و از سال 1341ق، با سکونت در مشهد و استفاده از درس بزرگان اين شهر، به تدریس معارف قرآني و فقه و اصول پرداخت.
شيخ مجتبي قزويني، خود، از ارکان اصلي مکتب تفکيک، يعني مخالفان فلسفه، بود؛ اما فلسفه را به روش اجتهادي و همراه با نقد، تدرسي مي کرد. از جمله تاليفات شيخ، بيان الفرقان در پنج جلد، رساله اي در نقد اصول يازده گانه ملاصدرا شيرازي، رساله اي در معرفة النفس و نيز آثاري در علوم غريبه است. شخصيت هاي مطرحي چون مقام معظم رهبري و استاد محمدرضا حکيمي، از شاگردان ايشان هستند.
مرحوم شيخ زندگي بسيار ساده اي داشت و نمونه اي مجسم از پرهيزکاري و پارسايي بود. ايشان از طلبه هاي درس خوان، سخت حمايت مي کرد و انحطاط اخلاقي جامعه و از بين رفتن ارزش هاي ديني و تربيتي بسي رنچش مي داد. از مدافعان امام خميني (ره) در قيام ضد نظام ستمشاهي بود و وقتي نظرش را درباره امام جويا شدند، فرمود: ” امروزه، امام خميني دين است و ترويج خميني، ترويج دين.”
شيخ مجتبي قزويني درباره تلاوت قرآن به تلاوت فجري و تلاوت عقلي توصيه مي کرد:
تلاوت فجري را تلاوت سحرگاه تا طلوع فجر بيان مي کرد و بر آثار معنوي آن، بسيار تاکيد داشت و تلاوت عقلي را تلاوتي همراه با صرف زمان و کمال توجه و تعقل راستين در معاني و حقايق قرآن مي دانست و به آن سفارش مي کرد.
مرحوم شيخ، سرانجام، پس از سال ها مهاجت علمي و تربيت صدها شاگرد فاضل، در روز 22 ذيحجه 1386 ق، مطابق ب 14 فروردين 1346، چشم از جهان فو بست و در ضلع غربي صحن عتيق(انقلاب اسلامي) به خاکش سپردند.
شهید مطهری می نویسند:«مرحوم آیة الله حجت یک سیگاری بود که تا کنون نظیر او را ندیده بودم گاهی سیگار او از سیگار دیگر بریده نمی شد بعضی از اوقات هم که می برید بسیار مدتش کوتاه بود طولی نمی کشید که مجددا سیگاری را آتش می زد در اوقات بیماری اکثروقتشان صرف کشیدن سیگار می گشت.وقتی مریض شدند و او را برای معالجه به تهران بردند،در تهران اطباء گفتند چون بیماری ریوی دارید باید سیگار را ترک کنید وبه سینه تان ضرر دارد ایشان ابتدا به شوخی فرموده بودند:من این سینه را برای کشیدن سیگار می خواهم اگر سیگار نباشد سینه را می خواهم چه کنم؟»عرض کردند به هر حال سیگار برایتان ضرر دارد و واقعا مضر است،ایشان فرموده بودند واقعا مضر است گفته بودند بلی واقعا همینطور است.فرموده بودند دیگرنمی کشم.یک کلمه نمی کشم کار را یکسره نمود یک حرف و یک تصمیم این مرد را به صورت یک مهاجر از عادت قرار داد.» [1]
پی نوشت :
[1] . مرتضی مطهری، گفتارهای معنوی مقاله هجرت و جهاد ص 255.
ما گفتيم: توليد داخلى؛ كار ايرانى، سرمايه ى ايرانى.
اين معنايش اين است كه زرق و برق نامهاى فرنگى چشمها را به خودش جلب نكند.
همه بدانند كه اين محصولى كه دارند ميخرند، ميتواند يك كارگر
ايرانى را برخوردار كند؛ ميتواند او را محروم كند، يك كارگر خارجى را برخوردار كند.
البته ما همهى بشريت را دوست داريم، اما خب كارگر ايرانى دارد براى سربلندى اين كشور تلاش ميكند؛ جزو مغتنم و عزيز پيكرهى اين ملت است؛ او را بايد تأييد كرد، او را بايد تقويت كرد.
بعضىها اين را نميفهمند و درك نميكنند، يا برايشان نشانهى توليد ايرانى و توليد خارجى فرق نميكند؛ يا حتّى بعكس، به جاى اينكه دنبال نشانهى توليد ايرانى بگردند، دنبال نشانههاى توليد خارجى ميگردند؛
اين انحراف است، اين خطا است. همه ى مردم مخاطب اين بيانند.
من تأكيد ميكنم، اصرار ميكنم، از همه ى ملت ايران درخواست مي كنم، برويد به سمت مصرف توليدات داخلى؛
اين كار كوچكى نيست، اين كار كم اهميتى نيست؛ اين يك كار بزرگ است.
البته دستگاه هاى حكومتى و دولتى - دولتى به معناى عام - در اين جهت وظيفه ى مضاعف دارند. فلان وزارتخانه، فلان سازمان، فلان اداره وقتى ميخواهد جنس داخلىِ خودش را تأمين كند، مطلقاً بايد از جنس خارجى استفاده نكند؛ بروند سراغ توليدات داخلى.
البته از اين طرف هم از توليد كننده ى داخلى - چه آن مدير، چه آن كارگر، چه آن سرمايه گذار - خواسته ميشود و اصرار ميشود كه كار را تميز، درست و كامل ارائه دهند.هر دوى اينها اشاره ى اسلام و دستور دين مقدس ما است.
استحكام كار را خدا از ما خواسته است، احترام به كارگر را هم خدا از ما خواسته است؛ امنيت زندگى و شغلى كارگر را خدا از ما خواسته است، امنيت سرمايه را هم خدا از ما خواسته است.
سخنان معظم له در روز کارگر
وقتی حجر بن عَدی و یارانش به «مَرجُ العذراء» در نزدکی شام رسیدند، او که خود فاتح آن سرزمین بود، گفت: من اولین مسلمانی بودم که در این منطقه تکبیر گفتم و خدا را یاد کردم، اینک دستبسته و اسیر مرا به این جا آوردهاند!
انتشار خبر تعرض به قبر نورانی حُجر بن عَدی -که به اشتباه معمولا عُدَی خوانده میشود- به همراه تصاویر دردناک از این فاجعه غیراخلاقی قلب میلیونها مسلمان ـ اعم از شیعه و سنی ـ را به درد آورد. این در حالی است که حجر از صحابی پیامبر(ص) به شمار میرود و اهل تسنن احترام بالایی برای صحابی رسولالله(ص) قائلند، از این رو باید میان برادران اهل تسنن با وهابیها تفکیک قائل شد.
حجتالاسلام جواد محدثی از نویسندگان مشهور حوزوی، آخرین بخش از کتاب «آشنایی با اسوهها» را به معرفی «حجر بن عَدی» اختصاص داده است. وی در این کتاب که بیش از یک دهه پیش تألیف شده است، حجر و یاران همراهش را از شهدای افتخار آفرین تاریخ معرفی میکند که در عصر سکوت و خفقان، فریاد ظلمستیزی سر دادند و تأکید میکند: حجر و یاران او، برای جوانان فضیلتخواه جامعه ما و همه امت اسلامی در سراسر جهان، سرمشق ایمان، جهاد، هجرت، فداکاری، مبارزه با فساد، امر به معروف و نهی از منکر، دفاع از حق و افشای چهره نفاقند.
حجتالاسلام محدثی در ادامه با برداشتی آزاد از کتاب «لبیب وجیه بیضون» (نویسنده سوری) تحت عنوان «حجر بن عَدی الکِندی، راهب اصحاب محمد» (1)، به معرفی این شهید راه ولایت و محبت علی(ع) میپردازد که گزیدهای از آن را به انتخاب خبرگزاری فارس میخوانید.
* شناخت اجمالی
یکی از قبایلی که در کوفه میزیست «کِنده» بود. حجر را به سبب آن که از این قبیله بود، حجر بن عَدی کِندی میگفتند. چون اهل خیر بود و قدم در مسیر خیر میگذاشت، به «حُجر الخیر» نیز معروف بود.
پیش اسلام به دنیا آمده بود؛ اما در سال های آخر عمر رسول خدا(ص) توفیق یافت که مسلمان شود. از این رو، بهرهگیری وی از حضور پیامبر، چندسالی بیش نبود؛ اما پیوسته در عمر خویش، پیکارگری در راه حق بود. در جنگ قادسیه در زمان خلیفه دوم حضور داشت و فاتح «مَرج عذرا» بود. (2)
وی، عابدی پارسا، مجاهدی ظلمستیز، آمر به معروف و ناهی از منکر بود و از پیامبر خدا و امیرمؤمنان حدیث روایت میکرد. او شیفته نماز و نیایش، مستجاب الدعوه و از اصحاب برجسته پیامبر خدا (ص) بود. چنان دلباخته زهد و عبادت و نماز و روزه بود که او را «راهب اصحاب محمد» میگفتند(3). پیوسته باوضو بود. هرگاه وضو میساخت، به نماز میایستاد. هم در زیبایی چهره، از خوش سیماترین مردان کوفه بود(4) و هم در زیبایی روح و کمال اخلاقی، از نوادر روزگار به شمار میرفت.
اگر تولد او را - آنچنان که گفتهاند - در عصر جاهلیت بدانیم، هنگامی که پس از فتح مکه به اسلام گروید، حدود 27 سال داشت. هر چند دیر اسلام آورد و سن او در آن هنگام چندان زیاد نبود، ولی در عمق ایمان و صداقت عقیده و باور استوار نسبت به دین خدا و رسالت پیامبر، از بسیاری کهنسالان و سابقهداران پیشتر و بارزتر بود.
به تعبیر مرحوم «سیّد محسن امین»: حجر، از نیکان صحابه بود، فرماندهی شجاع، بلند همت، عابد و زاهد، مستجاب الدعوه، عارف به خدا، مطیع محض فرمان پروردگار، حقگوی صریح، ظلمستیز صبور، بیهراس از شهادت، ایثارگر در راه خدا و از هواداران خالص امیرالمؤمنین علیه السلام بود. این که از سوی حضرت علی به فرماندهی سپاه در جنگ جمل و صفین برگزیده شد، نشانه شجاعت اوست. حاضر بود که بمیرد، ولی خواری و ذلت نپذیرد. آغوش به روی شهادت گشود؛ اما حاضر نشد از علی بیزاری بجوید و خود را از مرگ برهاند و حاضر شد که پسرش پیش از خودش شهید شود، تا مبادا با دیدن تیغ جلاد بالای سر پدرش، سست شود و دست از ولای علی بردارد… . (5)
اینها گوشهای از فضیلت های اخلاقی و روحی حجربن عدی است، که او را شایسته الگو بودن برای هر مسلمان حق جو و شهادت طب و وفادار به آرمانهای والا ساخته است.
* همپای حجر، در حوادث تاریخی
پندهایی از حاج اسماعیل دولابی
یکی از راه های خدا قوه لامسه است. قوه لامسه خودش یکی از درهای بهشت است. وقتی که چشم و زبان نیست باید از لامسه استفاده کرد. لامسه، قرآن را به قلب می رساند. امیدوارم با نیت خوب و با توجه بچشید و ببینید. اگر بعضی اوقات حال قران خواندن نداری، وضو بگیر و قرآن را لمس کن. یک دفعه شما را بیدار می کند. می فهمی عجب دری است که تازه به رویم باز شده است. برای کسانی که نمی توانند قران را بخوانند، مس، افضل است.
یکی دیگر از درهای بهشت، سامعه است. کلام های شیین خدارا با آن گوش می دهید و استفاده می کنید. ذائقه انسان هم یکی از درهای بهشت است. وقتی ذکر محمد و آل محمد را می کنی لذت می بری. پنج حس انسان با دو قوه ی شهوت و غضب، هفت در بهشت است. امیدوارم که شوت و میل انسان هم در ذکر خدا باشد. عقل انسان هم خودش یکی از درهای بهشت است.
اگر عقل نباشد، همین هفت در، هفت در جهنم را تشکیل می دهند. چون عقل، آن ها را به کنترل خود در می آورد، درهای بهشتند والا درهای جهنم هستند. با قوه لامسه با بندگان خدا مصافحه می کنی، سادات را می بوسی و لذت می بری. این ها راه خداست. باصره هم همینطور. با آن به سادات نگاه می کنی، الطاف خدا را می بینی و لذت می بری. گوش انسان صدای خوب را می شنود. ندای حق و کلام خوبان را می شنود. این در بهشت است و برخلاف این، در جهنم است.
امیدوارم بهشت و جهنم را بشناسی. جهنم را بشناسی تا کیفت به راه باشد. اگر جهنم را نشناسید ممکن است لذت بهشت کم باشد. بی جهت خداوندبهشتی ها و جهنمی ها را همسایه و نزدیک هم قرار نداده است. امیدوارم شش دانگ به بهشت بروید، آن جا همه اش بهشت و بهشتی است.
استاد علامه سید جلال الدین آشتیانی به سال 1304 ش در شهر آشتیان، از توابع استان مرکزی، دیده به جهان گشود. در نوزده سالگی برای فراگیری علوم دینی، عازم قم شد و به تحصیل دروس فلسفه، عرفان، کلام، تفسیر، فقه و اصول پرداخت.
از جمله استادان وی در حکمت و عرفان، میرزا احمد آشتیانی، علامه طباطبایی و امام خمینی(ره) بودند.
شهرت علامه آشتیانی به تحصیلات و تحقیقات گسترده اش در فلسفه و عرفان اسلامی است؛ به طوری که هانری کربن، فیلسوف شهیر غربی، که مدت ها با او آشنایی و همکاری داشت،او را “ملاصدرای دیگر” لقب داده است. سید حسین نصر نیز در کتاب عرض و طول تاریخ فلسفه اسلامی، معتقد است او در نیم قرن اخیر، هم بر طول و هم بر عرض فلسفه اسلامی افزود؛ یعنی هم سیر تاریخی و زمانی فلسفه اسلامی را تداوم بخشید و هم بر محتوا و آثار نگاشته شده در این عرصه، اضافه کرد.
استاد آشتیانی، تا پایان عمر، تجرد اختیار کرد و جز به شوق تحقیق و تدریس، نزیست.
او از طرفی دل بسته دین و مکتب ائمه علیهم السلام بود و از طرف دیگر، سالک وادی عرفان و فلسفه، در عین حال که معتقد بود فیلسوفان اسلامی از قرآن متاثر هستند و به آن استناد می کنند، بدون تفکر فلسفی فهم بسیاری از آیات و روایات را مشکل می دانست. به باور علامه، فراگیری فلسفه و عرفان باید نزد استاد باشد و آن هم استادی که خود، توان فهم مطالب را داشته باشد؛ چرا که نداشتن استاد، در تحصیل این علوم، موجب لغزش انسان می شود. نیز، معتقد بود در استفاده از منابع و متون فلسفی، باید سیر ساده به مشکل را رعایت کرد و از آموختن علوم دیگر نظیر منطق، اصول، فقه، کلام و حکمت غافل نبود. همچنین، دانشجوی فلسفه باید استعداد و شوق لازم را داشته باشد.
علامه آشتیانی پس از استقرار در مشهد مقدس، بیش از چهل سال در حوزه و دانشگاه به تربیت شاگرد پرداخت. تربیت شدگان مکتب او، امروزه از استادان مبرز حوزه های علمیه و دانشگاه ها به شمار می آیند. حتی فیلسوفان برجسته غیر ایرانی مثل ویلیام چیتک، بزرگ ترین مفسر افکار ابن عربی در جهان انگلیسی زبانة در شمار شاگردان اویند.
پس از به جای گزاردن بیش از هفتاد اثر جاودان، عمدتا در عرصه فلسفه و حکمت، دفتر زندگی استاد علامه آشتیانی، روز سوم فروردین 1384 بسته شد و پیکر مطهرش را در ضلع جنوبی صحن آزادی، در حرم مطهر، دفن کردند.
پندهایی از مرحوم حاج اسماعیل دولابی(ره)
به اندازه قیمت از خدا چیز بخواهید. رزق دست خداست، کم و زیادش می کند. گاهی با یک ساعت کار رزق یک سال را می دهد. این جور نیست که هر کس کم برود کم به او بدهد و هر کس زیاد برود زیاد بدهد. عمده، روحیه ی شماست که به قدر احتیاج بروید، نه برای جمع کردن مال که عبد دنیا بشوید. امیدوارم خداوند در دل کار به شما یاد بدهد. اگر شما خود را به زحمت انداختی برای پول درآوردن و در این راه خود را هلاک کردی به چه درد می خورد. راحتی را داده ای برای آینده ای که نداری. می گوید پول ها را جمع می کنم برای پس انداز. کسی که خودش را نفله کند پس انداز لازم ندارد. شما آرام بروید و به اندازه نیازتان کسب کنید. یک وقت می بینی زیاد هم می دهد.
اشقیا و کفار عزت دنیا و آخرتشان فروختند. همان روز اول عبد دنیا شدند. دیدید فرعون چقدر به آن ساحره التماس می کرد که به شما مقام می هم اگر موسی را از سر من رد کنید؛ دیدید که فرعون چقدر می ترسید؟ تا صبح خواب نداشت. زن و مرد را از هم جدا کرد تا نطفه موسی بسته نشود! چون ساحره خبر داده بودند که آن شب نطفه موسی بسته می شود. هیچ انسان شقی در دنیا راحت نخوابید. خوابی که شما در دنیا می کنید، آن ها نکردند.
کسی که مملوک دنیا شد چیزی ندارد. نمی تواند انتخاب کند؛ نه آخرت را، نه خدا و نه پیامبر را. بی خود نیست که کفار زیربار نرفتند. شما که انتخاب کردید و خواستید که خدا و پیامبر مالک شما باشند، حیف است مملوک دنیا شوید.کم داشته باشید یا زیاد، مالک باشید. نشانه مالک بودن این است که هرگاه خواستی در راه خدا بدهی آزادانه می دهی.
اگر چیزی از دنیا نصیب شما نشد بدانید که مال شما نبوده است. اگر خواستگاری دختری رفتید و نصیب شما نشد پکر نشوید. در مشیت و مقدرات الهی این مال شما نبوده است و اگر درست شد خدا خواسته است و اگر درست نشد خدا نخواسته است؛ لذا فرمود” لکیلا تاسوا علی مافاتکم و لا تفرحوا بما ءاتیکم ؛ وقتی چیزی به شما می دهند خوشحال نشوید وقتی از شما می گیرند پکر نشوید.”