ریه های شیمیایی هنوز سرفه می کنند.
خون های «خردل»ی روی بوم زندگی شتک می زند.
هنوزپل بی عابری، بین چشمهای خیس مادر و دور دست های امید، بسته شده است.
برای خیلی ها هنوز عکس ها، همه شناسنامه پدر است.
هنوز خواهرها چفیه برادرانشان را بو می کنند.
هنوز پدرها، خلوت گریه خود را ترک نکرده اند.
هنوز مادران یوسف گم کرده، به بازار نمی روند.
هنوز پاهای بدلی، تن های پر ترکش را می کشند.
هنوز ترکش های غریبه، همسایه نخاع ها و شاهرگ ها هستند.
هنوز نخاع های قطع شده، به دنبال باغبان زندگی اند.
هنوز زندگی ها با ویلچر جابه جا می شود.
هنوز بیابانها، استخوان های شیری رنگ را در آغوش کشیده اند.
دل های چشم به راه، هنوز دیدن استخوانها و پلاک ها را آرزو میکنند.
هنوز پنج شنبه بازار پرچم ها و ضریح ها، گرم است.
هنوز سایه سیم های خاردار از چشم اسیران ما پاک نشده است.
هنوز رد کابل ها و پوتین ها یادگار اردوگاه هاست.
هنوز پابرهنه های خمینی تشییع می شوند.
هنوز با آبروی سرخ اینان خود را آرایش می کنیم.
هنوز…
آیینه این «هنوز» ها در برابر ما است.
به خودمان نگاه کنیم!
در دیدگاه اسلام، نوجوان باید با استفاده از شناخت صحیح و با نیروی اختیار و استقلالی که خدای متعال به او ارزانی داشته، راه خویش را شناخته و انتخاب کند. شرط لازم برای انجام دادن دستورات الهی و مورد تکلیف قرار گرفتن نیز، برخورداری از عقل و اختیار است و آغاز آن معمولا همزمان با بلوغ جنسی، یعنی سنین نوجوانی و آغاز جوانی است. از این رو در بینش اسلامی به نوجوانی و شرایط حساس این دوران توجه ویژهای شده است. پیامبر اعظم(ص) نیز ضمن آنکه خودشان در عمل و رفتار توجه ویژهای به نوجوانان داشتند، در بیان نیز اصحاب را به نیکی و توجه شایان به نوجوانان ترغیب میکردند. در حدیثی نورانی از ایشان نقل شده است که فرمودند: «من به شما سفارش میکنم که به نوجوانان و جوانان نیکی کنید، زیرا آنان دلی رقیقتر و قلبی فضیلت پذیرتر دارند». در فرمایشی دیگر، به تشویق معنوی نوجوانان پرداخته و میفرمایند:: «هركسي از اوان نوجواني تا هنگام مرگ در عبادت و بندگي خداوند باشد، خداي تعالي پاداش نود و نه صدّيق را به او عطا ميكند.
8. رعايت اصل تدريج در اصلاح رفتار
کسب عادتهاي درست به وقت نيازمند است و يکباره امکانپذير نيست. از اين روی، بايد با مراقبت و استقامت شالودهي شخصيت کودک را بر پايهي نظم و انضباط استوار ساخت. براي دستيابي به اين هدف بلند، بايد او را بهتدريج و گام به گام بهسوي هدف رهنمون ساخت و در اين راه، ظرفيت و موقعيت جسمي و روحي او را در نظر گرفت.
پيامبران الهي که مربيان جامعهي بشرياند، همهي دستورات خود را يکباره به مردم ابلاغ نميکردند، بلکه از شيوهي گام به گام بهره مي جستند. قرآن کريم نيز که کتاب نور و هدايت است، بهتدريج در طول 23 سال نازل شد و مسلمانان را گام به گام با احکام و معارف نوراني خود آشنا ساخت.
9. تداوم در استوار ساختن تربیت درست
برای اینکه تربیت درست در روان فرزندمان شکل گيرد و سپس به عادت و آنگاه به ملکهاي در وي مبدل شود، باید در استوار ساختن آن مداومت کرد.
گرچه ممکن است کار در آغاز آسان باشد، اما به سامان رساندن و به بار نشاندن آن به مراقبت نياز دارد. براي اينکه بذر ارزشمند ادب به برگ و بار بنشيند و آدمي در سايهسار آن به آرامش و سعادت برسد، مداومت و شکيبايي بسيار بايسته است. امام علي عليهالسلام ميفرمايند: «عمل، عمل، سپس توجه به پايان کار، پايان کار، آنگاه استقامت، استقامت، سپس شکيبايي، شکيبايي!» و در حديثي ديگر ميفرمايند: «کاري اندک که بر آن مداومت شود، برتر است از کاري بسيار که خستگي آورد».
10. استفاده از اصل تغافل
بنابر اصل تغافل مربي در نخستین برخورد با خطاي كودك آن را ناديده ميگيرد و بهگونهای رفتار ميكند كه گويا از چيزي خبر ندارد. اين عمل دو نتيجه دارد: اولاً، حرمت كودك، بهويژه اگر پنهاني مرتكب خطا شده باشد، محفوظ مي ماند و فرصتي براي تجديد نظر به او داده ميشود؛ ثانياً، قدر و منزلت مربي نزد كودك محفوظ میماند. امام صادق عليهالسلام در اينباره ميفرمايد: «قدر و منزلت خويش را با تغافل گرامي بداريد».
امام علي عليهالسلام تغافل را موجب ستايش كار مربي دانسته، ميفرمايد: «تغافل كن كه اين كار تو موجب ستايش قرار ميگيرد». خود حضرت نيز همين شيوه را در زندگي به كار ميگرفتند. انجام اين اصل در همهي مراحل رشد بهويژه در مرحلهي اول كودكي، پسنديده است؛ چرا كه كودك آگاهي كمتري دارد و بههمين دليل خطاهاي وي فراوان است. اگر مربي بخواهد در پی هر رفتار ناپسند، كودك را تنبیه کند، بايد همواره در حال تنبيه کودک باشد، که آسيبهاي فراواني را بهدنبال دارد.(مجید همتی-مشاور)
ادامه دارد…
معلم رهنماى آدم است و فخر انسانى
بناى كاخ تعليم و تعلم را هم او بانى
معلم را مقام و قدر بعد از انبياء باشد
بود او بهترين استاد بر هر عالى و دانى
به قدر و منزلتباشد به هر جا در صف اول
گرامى در بر هر قوم و ملت، خاصه ايرانى
معلم را نباشد شيوه ماه و سال جز خدمت
كه جز اين نيست راه خدمت و رسممسلمانى
دهد تعليم دانش تا به نسل حاضر و آتى
نخواهد راحتى بر خود، نترسد از پريشانى
معلم كيست آن كو با توان و همت والا
رهاند جان انسانى زدام جهل و نادانى
نه تنها در طريق تربيت اوقات سازد صرف
كه سازد جان شيرين در ره تعليم قربانى
رسيدن آرزو دارى چو بر سر منزل مقصود
مبر از دست هرگز دامن فضلش به آسانى
طبيب حاذق است و گر نخواهى نزد او رفتن
از آن ترسم به درمان دلت اى دوست درمانى
بود هر چيز را پايان در اين عالم بجز دانش
كه دانش را نه حدى مىتوان ديدن نه پايانى
زاوصاف معلم گفتنى زين بيش بايد گفت
نگنجد گرچه آن اوصاف در نطق و سخنرانى
خدايا از تو خواهم در همه احوال يا اوقات
به لطف بيكرانت هر بلا از وى بگردانى
(محمد خرمشاهى «ميلاد»)
گوشه ای از وصیت شهيد احمد رضا احدي
ديگر نميخواهم زنده بمانم. من محتاج نيست شدنم. من محتاج توام. خدايا! بگو ببارد باران؛ كه گويی شورهزار قلبم سالهاست كه سترون مانده است. من ديگر طاقت دوري از باران را ندارم.
خدايا! ديگر طاقت ندارم، بگذار اين خشك زار وجودم، اين مرده قلب من ديگر نباشد! بگذار اين ديدگان ديگر نبيند. بس است هر چه ديدهاند. بگذار اين گوشها ديگر نشنوند. بس است هر چه شنيدهاند. بگذار اين دست و پاها ديگر حركت نكنند. بس است هر چه جنبيدهاند.
خدايا! دوست دارم تنهاي تنها بيايم، دور از هر كثرتي؛ دوست دارم گمنام گمنام بيايم، دور از هر هويتي.
خدايا! اگر بگويي: لياقت نداري، خواهم گفت: لياقت كدام يك از الطاف تو را داشتهام؟!
خدايا! دوست دارم سوختن را، فنا شدن، از همه جا جاري شدن، به سوي كمال انقطاع روان شدن را…
وصایای شهدا - ص 40
مقام معظم رهبري:
اسير تجملات و تشريفات و چشم و هم چشميها نشويد. خودتان را در دام مسابقه مادي در امر زندگي نيندازيد. هيچکس در اين مسابقه، خوشبخت و کامياب نميشود. اين ظواهر زرق و برقدار زندگي شخصي، اينها هيچکدام انسان را نه خوشبخت ميکند، نه دلشاد و راضي ميکند. اصلاً انسان هر چه گيرش ميآيد، باز چيز بيشتري را ميخواهد. در حسرت يک چيز بهتري است.
در شرع مقدس هست ـ العفاف و الکفاف ـ به همان زندگي که بشود گذارند و انسان محتاج کسي نباشد و در عسرت نباشد، اين جور پيش ببريد.
زندگي تشريفاتي، زندگي تجملاتي، زندگي اشرافمنشي، زندگي پرخرج و زندگي مصرفي، انسانها را بدبخت ميکند. اين خوب نيست. زندگي بايد با کفاف و راحت بگذرد نه پر خرج و مسرفانه. اين دو تا را بعضيها چرا با هم اشتباه ميکنند؟ با کفاف يعني محتاج کسي نباشند و بتوانند زندگيشان را اداره کنند؛ بدون احتياج به هيچکس. دلخوشي هم بايد داشته باشند والا زندگي با درآمد زياد و مخارج زياد و تشريفات که خوب نيست. اينها اصلاً راحتي نميآورد، دلخوشي نميآورد.
اول زندگي را ساده برداريد، هرچه ميتوانيد در اين جهت سعي کنيد؛ البته اعتقاد نداريم که افراد بايستي بر عيال خودشان، بر نزديکان خودشان سختگيريهاي تنگنظرانه بکنند. اين عقيده را نداريم، اما عقيده داريم که همه از روي عقيده و ايمان و عشق و دل خودشان به يک حدي قانع باشند.
نشریه خانه خوبان - ش13
آيت الله حائري شيرازي:
نمازي را که انسان ميخواند يک طهارت ظاهري دارد به نام وضو و يک طهارت باطني که عبارت است از تطهير قلب از صفات و خصال مذموم. لحيمکارها وقتي ميخواهند چيزي را لحيم کنند، ابتدا جاي لحيم را با اسيد شستوشو ميدهند؛ چون اگر شستوشو داده نشود لحيم را قبول نميکند. تطهير به منزله آن اسيدي است که ابتدا مصرف ميکنند. اگر آن تطهير واقع نشود آن لحيم صورت نميگيرد. اگر قلب انسان به کينهاي آلوده باشد کلمات نماز با او جوش نميخورد.
آن شاگرد کوزهگر وقتي از استادش پرسيد چرا من که لعاب روي کوزه ميريختم نميچسبيد، اما وقتي که شما ميريزيد ميچسبد؟! گفت: من کوزهها را قبل از قرار دادن در کوره فوت ميکنم تا گرد و غباري که بر روي آن نشسته است از آن جدا شود، آنگاه لعاب ميريزم، اما تو کوزه را فوت نکرده ميگذاري در کوره، آن لعاب ميآيد روي گرد و خاکي که بر روي کوزه است، و آن گرد و خاک، لعاب را از روي کوزه ميلغزاند.
فرشاد مهديپور
در تاريخ آمده است که «… خداوند آنگاه پرندگاني را از دريا، همانند پرستونک بر ايشان بفرستاد. هر يک از اين پرندگان، سه سنگ با خود داشتند: يکي به منقار گرفته بودند و دو ديگر به دو چنگال و هر سنگ به بزرگي نخود يا عدس بود و بر هر که خورد، بمرد.» (تاريخ طبري، نولدکه، ص 296)
اول. ديالکتيک حاکم بر تاريخ و انسان را چه جابرانه بدانيم و چه مختارانه، از فراز و فرود و رموز آن هيچ کس را رهايي نيست؛ خلقت را نظم و نسقي است ( که وفق سنتهايي لايتغير)، چيدمان عالم را شکل داده و روابط آدميان را سامان؛ بگذريم که در عصر اتم، آدمي را سوداي دست بردن در نظام هستي در سر افتاده و فتنهها فراوان شده است. اين چنين، هيچ معلوم نميکند که قدرت قاهر در مجادلات آدميان کيست؟ همان که ساز و برگ رزم بيش فراهم آورده، يا آنکه يار خاطر را جزم کرده… چنان همان داستان کهن تاريخي سپاهيان ابرهه و لشکر ابابيل. دانهاي قد عدسي، کاري کرد کارستان و نشان داد که مگس را در عرصة سيمرغ راهي نيست.
دوم. در اين بازار، گر سودي است، با درويش خرسند است… اين پند را بايد به گوش جان نيوش کرد که رمز پيروزي است. چنان سپاهيان محمد (ص) که در نهايت سادگي و بيسلاحي، صلاحيت امارت ملک ايران و روم را يافتند و بر هر چه دني بود، تاختند و بردند. که پيشتر از آن خدا فرموده بود به عده کم شان در برابر دشمن ننگرند، که او آنان را به دست غيب حمايت ميکند. وه… چه استشارههاي زيبايي هست در دل اين سنتهاي لايتغير؛ که حضرت سيد الشهدا(ع) را يکه و تنها، در ميانة صحراي نينوا، قرآن خوان سر ني ميکند و او با قليل نيروها، در مقابل کثير مزدوران يزيد ميايستد و در آخر هم جان را به جانان ميدهد و هزار و چهارصد سال است که همه از پيروزياش ميگويند و صلابتش را ميستايند…
سوم. در حوالي امروز، جنگ که به کمرکش شلمچه رسيد، تفنگداران ينگهدنيا، پشتشان از براي نفت لرزيد. آمدند و زير پاي سرزمين باستاني فارس، لانه کردند. اول جايي که ميزبانشان شد، کشور (دوست و برادر و همسايه امروز) کويت بود! چند موشک در هوا چرخيد و در بيابانهاي نزديک پايتخت اين شيخنشين نفتي، فرو آمد. هيچ کس مسئوليت آنها را بر عهده نگرفت، اما ديگر کويت جرئت نکرد آشکارا عليه پارسيان گامي بردارد و در همين حين هم بود که تيرهاي غيبي در خليج فارس به پرواز درآمدند و ناغافل، رزمناو يا ناوچهاي را زمينگير ميکردند و کسي محل ارسالشان را نميشناخت؛ ليکن آنها کار خودشان را کردند؛ جنگ نفتکشها بازياي شد که ديگر کمتر بازيگري حاضر نبود، جانش را بر سر آن بگذارد.
چهارم. حضرت روحالله، که نفس تاريخ را خوب ميفهميد، ميدانست که همه چيز در درون آدميان است و اگر نمرود را با آن هيمنه نتوان از ميدان به در برد، پشهاي ناچيز، به طرفهالعيني، کارش را خواهد ساخت. او اين منطق را در تمامي سالهاي جنگ، در ذهن ايرانيان کاشت و بازتوليد کرد و ثمرهاش را امروز، در خط مقدم مقابله با حاميان وضع موجود، در لبنان ميتوان ديد. حزبالله ثمره بالغه چنين پنداري است. کردار نيک حزبالله، آن را برندة ميداني کرده است که کس به آن درنيامده و اگر هم آمده، سر در گريبان، برون رفته است. مصاف يک گروه کوچک، با غول جنگآور صهيون، جدالي است که نميتوان آن را دست کم گرفت؛ سهل است که ميتوان به نظاره نشست و شکست صليبيون را هم ديد.
امروز حزبالله از همان منطق ياري جست؛ حتي اگر هم درهم کوبيده ميشد، مظلوم بود و پيروز؛ اما تقدير چنان بود كه صداي هلهله، تمامي هلال سبز خاورميانه را پر كند.
انا فتحنا لک فتحا مبينا…
نشریه امتداد - ش8
استاد سيدعلياکبر حسيني
از کسي پرسيدند: قواميت مرد به چه معنا است؟ گفت: معنايش اين است که حرف آخر را مرد ميزند. پرسيد: آن حرف آخر چيست؟ گفت: دستش را بالا ميآورد و روي چشمش ميگذارد و ميگويد: چشم خانم، هرچه شما بفرماييد! حرف آخر مرد اين است!
در بسياري از موارد حرف آخر بايد اينطور باشد؛ يعني آن جايي که به کيان خانواده لطمه نميزند، مرد بايد طوري عمل کند که دل زن براي زندگي، پرنشاط و شاداب باشد. بچهها از حضور در خانواده احساس آرامش، امنيت و احساس شکوفايي شخصيت داشته باشند. بعضي از پدرها آنقدر با امر و نهي، فرزندانشان را بمباران ميکنند که آنها قدرت تصميمگيري خود را از دست ميدهند.
خداي متعال بيشترين اکرام را به زنها کرده است. تهية مخارج زندگي خيلي مشکل است. درآمد حلال ايجاد کردن سخت است تا آنجا که پيامبر اکرم(ص) آن را همانند جهاد در راه خدا قرار داده و فرموده «الْکادُّ عَلَي عِيَالِهِ کَالْمُجاهِدِ فِي سَبِيلَالله».1
خداي متعال اين بار را از دوش زن برداشته و فرموده است: لازم نيست تو بروي کار کني و زحمت بکشي و خرج خودت را در بياوري؛ براي اينکه زن در يک آرامش مناسب و متناسبي فرزندش را شير دهد، زيبايي و بهداشت خانواده را فراهم کند و به تربيت فرزندان برسد. اينها مسؤوليتهاي عظيمي است. نبايد به کارهاي داخل خانه با نگاه حقارت نگريست. اگر کارهاي داخل خانه منظم باشد، هم مرد آرامش دارد، هم زن.
من به خانمها ميگويم: شما هم قدر شوهريتان را بدانيد و اگر شوهر چيزي گفت، بگوييد: چشم، و با اين سخن دل شوهرتان را خوش کنيد تا با شادماني براي شما زحمت بکشد. شما هم با يک چشم گفتن و با سخنهاي دلفريب و عاشقانه دل شوهرتان را به دست آوريد.
1. اصول کافي، ج 5، ص 88.
دکتر ناصر مهدوي
خودمحوري و تکبر، حريم خانواده را تهديد ميکند و عرصهاي را که بايد فراهمکننده آرامش و شادي باشد، به فضايي غمآلود و دردآور بدل ميکند. در زندگي، همراهي و همدلي با ديگران بسيار مهم است زيرا عبور از راههاي دشوار و ناهموار، غلبه بر مشکلات و رنجهاي زندگيسوز و يافتن روشهاي تازه عقلاني براي تحقق اهداف ارجمند، در بسياري اوقات با احساس همراهي و صميميت با ديگران امکانپذير است. به همين دليل خداوند در آيه دوم سوره مبارکه مائده ميفرمايد: «تعاونوا عليالبر و التقوي؛ در نيکيها و پاکيزگيها پشتيبان و مددکار يکديگر باشيد.»
بايد باور کرد که خودخواهي زندان سرد و تاريکي است که فقط خودپرستان در آن اسيرند. افرادي که ارتباطي سازنده با ديگران دارند، يعني با احترام و ادب به شنيدن سخن ديگران همت ميگمارند و از دانش و تجربه آنان با بيادعايي و افتادگي تمام سود ميجويند، از طعم دلپذير زيستن بهرهمند ميگردند ولي خودخواهان از چنين نعمت بزرگي محروماند؛ انديشه درست ديگران آنها را ميآزارد و طاقت شنيدن و ديدن تجربهها و سليقههاي سايرين در آنها نيست و چون تحمل زندگي با ديگران را ندارند، بيشتر سببساز تنازع و خصومت ميشوند تا همدلي و همراهي.