خدايا! دوست دارم تنهاي تنها بيايم
گوشه ای از وصیت شهيد احمد رضا احدي
ديگر نميخواهم زنده بمانم. من محتاج نيست شدنم. من محتاج توام. خدايا! بگو ببارد باران؛ كه گويی شورهزار قلبم سالهاست كه سترون مانده است. من ديگر طاقت دوري از باران را ندارم.
خدايا! ديگر طاقت ندارم، بگذار اين خشك زار وجودم، اين مرده قلب من ديگر نباشد! بگذار اين ديدگان ديگر نبيند. بس است هر چه ديدهاند. بگذار اين گوشها ديگر نشنوند. بس است هر چه شنيدهاند. بگذار اين دست و پاها ديگر حركت نكنند. بس است هر چه جنبيدهاند.
خدايا! دوست دارم تنهاي تنها بيايم، دور از هر كثرتي؛ دوست دارم گمنام گمنام بيايم، دور از هر هويتي.
خدايا! اگر بگويي: لياقت نداري، خواهم گفت: لياقت كدام يك از الطاف تو را داشتهام؟!
خدايا! دوست دارم سوختن را، فنا شدن، از همه جا جاري شدن، به سوي كمال انقطاع روان شدن را…
وصایای شهدا - ص 40