حضرت آيت الله بهجت رحمه الله عليه:
تا رابطه ي ما با ولي امر امام زمان عجل الله فرجه الشريف قوي نشود ؛ كار ما درست نخواهد شد. و قوت رابطه ي ما با ولي امر در اصلاح نفس است.
(جرعه وصال ؛ ص30)
پرسش
با توجه به اينكه گفته اند: «زنان خوب براى مردان خوب» پس چرا فرعون با آسيه ازدواج كرده است؟
پاسخ
«و الطيبون للطيبت» (نور، 26) بيان يك حقيقت است؛ يعنى اينكه بايد زنان خوب براى مردان خوب باشند. همان گونه كه حقيقت اين است كه حضرت على(ع) جانشين پيامبر است، اما گاهى واقعيت و آنچه كه اتفاق مى افتد به دليل ظاهرسازى، فريب و … منطبق بر حقيقت نيست و حضرت على(ع) از خلافت كنار گذاشته مى شود و گاهى زنان خوب به ازدواج مردان بد يا بالعكس در مىآيند.
ديگر اينكه همسر فرعون در آغاز كه با فرعون ازدواج كرد، به حضرت موسى ايمان نياورده بود؛ چون آن حضرت هنوز متولد نشده بود؛ بعد كه حضرت موسى مبعوث شد، ايمان آورد و چاره اى جز ادامه زندگى توإم با مبارزه نداشت؛ مبارزه اى كه سرانجامش شهادت اين زن باايمان بود. [1]
پى نوشت:
[1]. ر.ك: تفسير نمونه، ج14، ص425.
مادر ای زلال نگاهت چو آسمان، آرام روح و جان
همچون سرود جوی روان در میان باغ، آرامش سحر، گرمای آفتاب
عطر گل سپید، ای چلچراغ عشق
دریای لطف تو، پهناور و عمیق
تو هستی من، هستی و هستم فدای تو
دروازه ی بهشت، در زیر پای تو
مادر بهار من، برتر نگار من، در روزگار من، هستی تو یار من
عمر عزیز تو سپری شد به پای من
هر لحظه ای ز خود تو گذشتی برای من
جاوید باشی ای غزل کردگار من
ای مهربان ترین غزل عشق و معرفت
ای تکیه گاه زندگی ام، پشت گرمی ام
ای ناخدای عشق به دریای روزگار
در جزر و مد و گردش امواج بی قرار
روشن ترین ستاره به هر آسمان تویی
زیباترین ترانه هستی به تار دل
هر روز روز تو و همه لحظه لحظه ات
هر عشق بهر تو و همه قلب خانه ات
خورشید خانه ای و ز نور تو روشن است
مهتاب زندگی در قاب زندگی
ای نو بهار عشق
بخشندگی خود ز تو آموخت آسمان
کوه استقامتش ز تو آموخت هر زمان
از لطف تو لطافت باران چنین شده
سنگ صبور ابر بهاران چشم تر
لطف تو بی کران
مهر تو جاودان
هر لحظه شادمان
خورشید مهر، سایه ی تو باد مستدام
——————————-
مهدیه سادات محمودی-طلبه پایه پنجم
چرا هرچه دعا میکنیم ، مشکلات و گرفتاریهایمان برطرف نمیشود ؟ این سؤالی است که خیلی ها مخصوصا در ماه مبارک رمضان و شبهای قدر میپرسند و من اینگونه پاسخی به ذهنم می رسد :
خداوند در سوره ی شوری میفرماید : ( و ما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم و یعفو عن کثیر)
بسیاری از گرفتاریها و گره ها درحقیقت بازتاب اعمال گذشته ی ماست که یا یادمان رفته و یا خود را نسبت به آنها به فراموشی زده ایم ! در این عالم هیچ کاری گم نمیشود و هر چه بکاریم ، همان را درو میکنیم . به قول شاعر :
آنچنان گرم است بازار مکافات عمل
گر به دقت بنگری ، هرروز، روز محشر است
مگر مشکلات ما چیست ؟ یا مشکل مالی داریم و از پرداخت قسطهای وامهایمان عاجز شده ایم یا بیماری داریم که بیماریش طول کشیده و یا . . . از همین قبیل . به حمدالله مشکل معنوی که نداریم ! و مگر مشکل معنوی هم وجود دارد ؟! بگذریم
قطع نظر از اینکه برخی از این مشکلات در واقع امتحان و آزمایش است که اگر از آن سرافراز درآییم ، بر درجات و مقامات معنوی ما افزوده میگردد و چه زیباست حدیثی که میفرماید : ( در روز قیامت وقتی اهل عافیت ، اجر و پاداش اهل مصیبت را مشاهده مینمایند ، آرزو میکنند که ای کاش ما در دنیا با قیچی ریزریز شده بودیم !
گذشته از این دست مشکلات و آزمایشات ، بسیاری از گرفتاریها ، ناشی از عملکرد خود ماست و خودکرده را تدبیر نیست
گاهی ظلم هرچند به ظاهر کوچک به یکی از مخلوقات الهی ، تبعات جبران ناپذیری برای ظالم به بار می آورد . ( انّ الله لا یحبّ الظالمین ) ( انّ الله لا یهدی القوم الظالمین ) متأسفانه ما تا واژه ی ظالم و ستمگر و جنایتکار را میشنویم ، ذهنمان به فرعون و نمرود و شمر و یزید و صدام میرود و غافلیم از اینکه ممکن است خود ما نیز مصداقی برای این عنوان باشیم . اصلا دقت کردید که من گفتم ظلم به یکی از مخلوقات و نگفتم ظلم به انسانها ؟ چرا که گاهی ظلم به یک حیوان هم موجب گرفتاری ظالم میگردد . در کتاب کیمیای محبت میخواندم که قصابی به نزد مرحوم رجبعلی خیاط آمد و گفت : فرزندم در حال جان دادن است ، برای سلامتیش دعا کنید . ایشان مدتّی سر به زیر انداخت و فرمود : گوساله ای را جلوی مادرش سر بریده ای ، باید بچه ات جلوی چشمت بمیرد و دعا هم فایده ای ندارد !
می بینید ؟ با اینکه سر بریدن حیوانی جلوی مادرش مکروه است نه حرام ولی بالاخره چیزی که عوض داره گله نداره
یا مثلا اگر گره ای به زندگیمون افتاده ، هیچ فکر کردیم که شاید یه زمانی یه بنده ی خدا بهمون رو زده تا گره ای از کارش وا کنیم ولی ما بهش بی اعتنایی کردیم و قدمی برای رفع مشکلش برنداشتیم . شاید الآن که مشکل مالی داریم ، نتیجه ی اون برخورد بد ما با کسی بوده که از ما برای رفع مشکلش مقداری قرض میخواسته و ما با اینکه داشتیم ندادیم یا حتی خیلی پیش و پا افتاده تر از اینها ، مثل اون روزی که اون آقا از تاکسی پیاده شد و چون پول خرد نداشت ، تا چشمش به ما افتاد گفت : آقا دارین این هزاری را خرد کنید ؟ و ما بدون اینکه دستی به جیب و نگاهی به کیفمان کنیم ، گفتیم : ندارم ! هم دروغ گفتیم هم حاضر نشدیم چند ثانیه وقت، صرف دست توی جیب کردن بکنیم یا به اون ارباب رجوع بیچاره ای که میدونستیم از شهرستان اومده و با چند دقیقه وقت گذاشتن میشه کارش رو راه انداخت ، گفتیم : برو هفته ی دیگه بیا ، یا به منشیمون گفتیم : بگو : رئیس جلسه داره ! ولی حالا در شبهای قدر انتظار داریم خدا فورا دعاهامون رو اجابت و مشکلاتمون رو برطرف کنه و اگر صبح بشه و گره ای باقیمونده باشه ، از خدا طلبکار میشیم و به او معترض !
تازه خداوند در آیه ای که اول مطلب نوشتم ، فرموده : ( و یعفو عن کثیر ) یعنی : خدا از بسیاری از خطاهای ما نیز چشم پوشی میکند و گرنه اگر بخواهد مو را از ماست بکشد و مکافات تمام کوتاهیهای ما را همین دنیا بدهد ، احدی جان سالم به در نمی برد . زندگی ما مملو از گناه و معصیت و ظلم و حق کشی است و آن وقت میگوییم : چرا باران نمی بارد ؟! به نظر من با وضعیتی که ما و جامعه ی ما داریم ، همین که سنگ از آسمان نمی بارد ، جای شکر دارد !
…………………………
حدیث سادات حسینی-طلبه پایه چهارم
آیت الله شیخ جواد کربلایی می گویید:
“یکی از آقایان که کم و بیش از حالات ایشان مطلع و از هواداران ایشان نیز بودند می گفت: آقا هر شب یا غالب اوقات وقت خود را به خلوت و فکر در مجاری معارف الهی می گذرانند و هیچ گاه حاضر نبودند که وقت خود را به باطل بگذرانند و در محافل بیهوده شرکت کنند و کاملا در مقام احتراز از صحبتهای بیهوده بوده و وقت رفتن به درس یا تشرف به زیارت حضرت امیر- روحی فداء- عبایش را بر سر کشیده و بدون التفات و توجه به کسی می رفتند، که چند بار خودم نیز مشاهده کردم…”
هر یک از دورههای سنی انسانها را با مشخصاتی میتوان شناخت. دوره نوجوانی نیز از این قانون جدا نیست. در این دوره سنی ما با ویژگیهایی روبرو میشویم که تفاوتهای جسمی و روانی نوجوان را نسبت به دوره قبل از آن نمایان میسازد. در این بخش به قدر امکان با پارهای از این مشخصات آشنا میشویم.
1. خود محوری
نوجوان با ورود به این دوره، دچار نوعی خودمحوری میشود. یعنی کودک حرف شنو و دیگر پیرو قبلی تبدیل به فردی میشود که دوست دارد نظرات و سلیقه خود را پیاده کند. این ویژگی نوجوان را دچار خودخواهی و خودشیفتگی میکند و تحمل آن برای کسانی که هنوز تغییرات فرد را باور نکردهاند، اندکی دشوار است. به دنبال این تحول، نوجوان در شرایطی انزوا طلب شده و از جمع دوری میکند. او برای هماهنگ شدن با تغییرات درونی خود، به خویشتن پناه میبرد و نیاز به تنهایی به سبد نیازهای وی افزوده میشود. از مهمانیها و مجالس عمومی طفره میرود و والدین خود را در بسیاری از موارد همراهی نمیکند. همین ویژگی سبب عصبانیت عدهای از والدین شده و آن را به پای تمرد و گردنفرازی کودک دیروز و نوجوان امروز میگذارند و با این بینش نادرست ضوابط سخت و دور از انتظاری را بر نوجوان پسر و دختر خود اعمال میکنند، چون معتقدند برای کنترل آنها باید از قدرت استفاده کرد و روحیات فرد مورد نظر برای آنها اهمیت چندانی ندارد. عدهای دیگر از والدین که در طول پرورش فرزند خود از گروه سهلگیران به حساب میآمدند و کاری به مسائل تربیتی فرزند خود نداشتهاند، با مشاهده چنین حالاتی از فرزند خود، بهانه را تمام شده میدانند و به خیال اینکه دیگر حریف فرزند خود نمیشوند، با رها کردن او ضربات جبران ناپذیری به آیندهاش وارد میسازند. در حالیکه راه میانهای هم وجود دارد و آن تلاش والدین و دیگر همراهان نوجوان برای درک این فضای جدید و ورود به آن با توجه کردن به روحیه حساس نوجوان است. یعنی میتوان از دروازه همدلی وارد دنیای نوجوان شد و در عین احترام گذاشتن به فردیت و شخصیت وی، همراهی همدل برای این سفر مهم بود.
حتما شما هم در خبرها خوانده اید که یک خواننده رپ ایرانی مقیم آلمان به نام: شاهین نجفی (بخوانید نجسی!) ، شیطان پرست ! در یک اقدام موهن و حساب شده ، ترانه ای را خوانده است که در آن به دین مبین اسلام ، ائمّه معصومین علیهم السلام به ویژه امام هادی علیه السلام و امام زمان( عجّل الله تعالی فرجه الشریف ) ، گنبد حرم امام رضا (علیه السلام) و امام خمینی(ره) و مقام معظّم رهبری (زید عزّه) اهانت نموده است و هر چه که لایق خود و هم کیشانش بوده را به آنان نسبت داده است. بعد از این هتّاکی سابقه دار ، واکنش های زیادی رخ داده است از : حمایت اسرائیل غاصب از او ، محافظت پلیس آلمان از جان بی مقدارش تافتوای به ارتداد او و مصداق سابّ النبیّ دانستن او- که کشتنش واجب است- و تعیین مبلغ 100 هزار دلار جایزه برای کسی که او را به درک واصل کند.
جواب به حرکات موهنانه از این دست آیه شریفه 8 سوره مبارکه صفّ: ” یُرِیدُونَ لِیُطْفِئواْ نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكَافِرُون” و بیت زیبای حافظ شیرازی است که :
ای مگس! عرصه سیمرغ نه جولانگه توست
عِرض خود می بری و زحمت ما می داری
اين ضربالمثلها را در گفتههايمان فراوان بهکار ميبريم:
«حرف مرد يکي است»، «مرد کسي است که اگر سرش برود، حرفش نرود»، «مرد است و قولش» و… در واقع اين ضربالمثلها را بهعنوان واکنشي منطقي و مردمپسند در برابر بدقولي و عدم ثبات شخصيت ديگران و زشتي برگشت از حرفي که زدهايم يا تصميمي که گرفتهايم، استفاده ميکنيم. گاهي وقتها نيز از اين ضربالمثلها براي تقويت روحي خودمان در اجراي تصميمهايمان بهره ميبريم زيرا باورمان شده که يک فرد موفق در انجام تصميمهايي که گرفته، ثابت ميماند و حرفش دو تا نميشود؛ «مرغ يک پا دارد» حرف مرد هم نبايد ردخور داشته باشد!
آوردهاند که از شخصي پرسيدند:چند سال از عمرت ميگذرد؟ گفت: سيسال. دهسال ديگر هم همين مطلب را از او پرسيدند: باز جواب داد:سيسال.
با تعجب به او گفتند: ده سال پيش سيسال داشتي، الان هم سيسال داري؟!
ميگويند ازدواج مانند هندوانه دربسته است؛ يعني فقط شانس، هرچه بود قسمت تو همان بوده است. بايد بپذيري و اگر شانست خوب نبود و همسر منتخب، نامناسب از کار درآمد باز هم ميگويند خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو. با لباس سفيد رفتي بايد با لباس سفيد (کفن) برگردي. يا بايد بسوزي و بسازي. سرچشمه اين ميگويندها هرچه هست زندگيهاي بسياري را تباه کرده و ميکند.
درحاليکه حتي هندوانه را ميشود هوشمندانهتر انتخاب کرد چه رسد به انتخاب شريک زندگي، آن هم براي يک عمر. «شرط چاقو» خيال آدم را از خريد هندوانه راحت ميکند!
حال چه فکر ميکنيد درباره کسي که بتواند هندوانه را به شرط چاقو بخرد اما ترجيح بدهد آن را دربسته به خانه ببرد؟! يا کسي که با برش کوچک مثلثي شکل از هندوانه، سفيدي درون آن را ببيند اما با خوشبيني عجيب و غريبي بر انتخاب خود پافشاري کند و بگويد: تا وقتي به خانه برسم هندوانه قرمز خواهد شد!
چنين سادهانگاري ويرانگري را بخشي از مراجعان به دادگاه خانواده و البته متقاضيان طلاق، هنگام انتخاب همسر مرتکب شدهاند اما اين سادهانگاري از آدمها نيست… از همان «ميگويند»هاست که وظيفهاي جز قرباني شدن براي انسان نميشناسد.
حکايت زوجهايي که بدون کمترين تحقيق و شناخت، فردي را بهعنوان شريک يک عمر زندگي برميگزينند، همان هندوانه در بسته به خانه بردن است، با اين تفاوت که ضرر حاصل از انتخاب همسر، بدون شناخت، کمي بيشتر از خريدن هندوانه کال و دربسته است! ايشان متأثر از همان ميگويندها هستند، فرهنگي که مذکر و مؤنث بودن را براي ازدواج دو انسان کافي ميداند، غافل از پيچيدگي و گستردگيهاي دو روح از دو فرهنگ و با دو نگاه متفاوت به زندگي!
خاطره بهفر
مرد بزرگ و صالحي بود و از طريق آيتالله بهاءالديني به گوشش رسانده بودند که مورد عنايت آقاست. اشک، چشمهايش را پر کرده و گفته بود:«آقاي بهاءالديني نگفت چگونه خبر به ايشان رسيده؟»
گفته بودند: نه، چيزي نگفته است.
و وقتي پرسيده بودند: راست بگو آقاي فخر! چه کردهاي که مورد عنايت حضرت واقع شدهاي؟»
متواضعانه سر به زير انداخته و گفته بود:«هيچ! تنها اينکه مادر سيد زمينگيري دارم که تمام خدمات او را خود به عهده گرفتهام، حتي حمام و شستوشوياش را، شايد همين است که موجب خشنودي مولا شده است.»
با حسرت نگاهش کرده بودند و زير لب گفته بودند:«خوشا به حالت آقاي فخر!»