مهمان داشتيم. با او از مرگ يكي دو تن از دوستانم گفتم و اينكه اين روزها مرگهاي ناگهاني مثل سكته و تصادف و همچنين جوانمرگي، فراوان شده و اينكه گفتهاند اينها همه از نشانههاي آخرالزمان است. ميهمانمان هم اين حرف را قبول داشت، و بعد از مادرش گفت كه پنجاه سال تمام نماز شبش ترك نشده بود، و اينكه هرچه دارد از بركت دعاي اوست. گفت يك روز صبح مادرم مرا صدا زد و گفت: مريضم، مرا حلال كنيد. گفتم: ميبرمت بيمارستان خوب ميشوي. گفت: اين دفعه مثل دفعههاي قبل برگشتي در كار نيست، و ادامه داد من فقط 11 روز ديگر مهمان شما هستم. اين هم براي اينكه با بستگان و همسايگان خداحافظي كنم و حلاليت بطلبم. درست يازده روز بعد، جنازه مادرم را به قبرستان برديم. ميگفت: مادرش بيسواد بوده؛ يك زن ساده از يكي از روستاهاي دامغان؛ زني كه ايمان و اعتقاد از قلبش ميجوشيد.
عباس خليلنژاد- مجله خانه خوبان
مكانيكي برايم گفت: همسايه تعميرگاهم فردي بود كه بيل مكانيكي تعمير ميكرد اما اهل تقوا و حلال و حرام نبود؛ اجرت وسيله نو را از ماشين قابل تعمير ميگرفت ولي وسيله دست دوم بر ماشين سوار ميكرد. هر چه به او ميگفتيم اين كار را نكن، گوش نميكرد. روزي فرزندش را به مغازه آورده بود. به او پول داد تا براي خودش پفك بخرد. بچه از كنار ماشينها به طرف بيرون ميرفت که پولش زير بيل يك ماشين ـ كه مدت طولاني آنجا بود ـ افتاد، بچه نشست كه پول را بردارد درست همانلحظه بيل ماشين جدا شد و بر سر بچه افتاد و جان کودکش را گرفت.
آيتالله ابراهيم اميني
اگر مرد يک ماه در منزل بماند و همة امور خانهداري و بچهداري را بر عهده بگيرد آنوقت قدر عافيت را ميداند و به زحمات طاقتفرساي زن پي ميبرد.
زن همة اين زحمات را تحمل ميکند، حرفي هم ندارد ليکن از شوهرش انتظار دارد که قدر زحماتش را بداند و قدرداني و تشکر کند. دوست دارد خودش و ذوق و سليقهاش همواره مورد توجه شوهرش باشد. آقاي محترم! وقتي وارد خانة نظيف وتميز و منظم ميشوي چه مانعي دارد از زحمات و ذوق و سليقه همسرت ستايش کني؟
چه مانع دارد موضوع بچهداري او را که حقا کار بسيار دشوار و با اهميتي است همواره مورد نظر داشته باشي و گاهگاه از زحمات طاقتفرساي او تشکر نمايي؟ از اين نکته غافلي که قدردانيهاي تو چه نيرويي به او ميبخشد و چگونه براي کار و کوشش و فداکاري آمادهاش ميگرداند؟ اگر اصلا به کارهاي همسرت توجه نداشته باشي و هيچگاه سپاسگزاري نکني کمکم از زندگي دلسرد ميگردد و پيش خودش فکر ميکند چه فايده دارد من در اين خانه و براي اين شوهر نمکنشناس زحمت بکشم؟ تدريجا نيروي کار و کوشش را از دست ميدهد و به کارهاي منزل بيعلاقه ميگردد. آنوقت داد و فريادت بلند ميشود که همسرم به زندگي علاقه ندارد و به وضع منزل نميرسد.
اگر چنين شد بدان که خودکرده را تدبير نيست. تقصير از جانب توست که زنداري را بلد نبودهاي! اگر يک نفر بيگانه يک مرتبه کار کوچکي براي تو انجام داد، دهها مرسي و تشکر نثارش ميکني ليکن از زحمات شبانهروزي همسرت غفلت داري! حاضر نيستي با يک سپاسگزاري مفت و مجاني دلش را شاد و خستگيهايش را برطرف سازي؟
مريم خيرخواه
ميگويند: در يكي از روستاها زني براي شكايت از رفتار خشن و كتككاري شوهرش، شكايت به روحاني محل ميبرد و از او ميخواهد كه دعا يا تعويذي براي اصلاح رفتار شوهرش بدهد. ميگويد هر وقت شوهرم از كار برميگردد با من دعوا و ناراحتي راه مياندازد. روحاني كه فرد زيركي بوده، علت را ميفهمد و سنجاقي را به زن ميدهد و ميگويد «هروقت شوهرت از كار برگشت و سروصدا راه انداخت اين سنجاق را زير دندان بگذار. او هرچه بيشتر فرياد كشيد تو هم بيشتر فشار بده.» زن همين كار را انجام ميدهد و بعد از مدتي با خوشحالي نزد روحاني ميآيد كه تعويذ شما كارگر افتاد، شوهرم آرام و مهربان شده است… در حاليكه نه دعايي در كار بوده، نه تعويذي، آن روحاني فقط خواسته است دهان ناسزاگويي زن را ببندد تا در مقابل شوهرش زباندرازي نكند.
پيامبر (ص) ميفرمايد:
هر زني كه همسرش را با زبان بيازارد، خداوند توبه، كفاره و حسنهاي را از او قبول نميكند تا وقتي كه شوهرش را راضي سازد، اگرچه روزها روزه بگيرد و شبها [براي عبادت] بيدار بوده، بنده آزاد نمايد و سواراني را در راه خدا [براي جهاد] بفرستد. او اولين كسي باشد كه وارد آتش شود، و همينگونه است مرد وقتي بر زن ظلم كند.1
1. من لايحضرهالفقيه، ج 4، ص 15.
با همين چشمهاي خود ديدم زير باران بيامان، بانو
در حرم قطرهقطره ميافتاد آسمان روي آسمان، بانو
صورتم قطرهقطره حس كرده است چادرت خيس ميشود، اما
به خدا، گريههاي من گاهي دست من نيست، مهربان بانو
گم شده خاطرات كودكيام، گريهگريه در ازدحام حرم
باز هم آمدم كه گم بشوم، من همان كودكم، همان، بانو
باز هم مثل كودكي هر سو، ميدوم در رواق تودرتو
دفترم، دشت و واژهها، آهو… گفتم آهو و ناگهان بانو…
شاعري در قطار قم ـ مشهد چاي ميخورد و زير لب ميگفت:
شك ندارم كه زندگي يعني طعم سوهان و زعفران بانو
شعر از دست واژهها خسته است، بغض راه گلوم را بسته است
بغض يعني كه حرفهايم را از نگاهم خودت بخوان، بانو
اين غزل گريهها كه ميبيني، آنِ شعر است، شعر آييني
زندهام با همين جهانبيني، اي جهان من اي جهانبانو!
كوچه در كوچه قم، ديار من است، شهر ايل من و تبار من است
زادگاه من و مزار من است، مرگ يك روز بيگمان… بانو
سيد حميدرضا برقعي
…………………………….
بانو چقدر از مجاورت تو خرسندیم. امید انکه تو نیز به ما ببالی….
مقام معظم رهبري
بهترين دخترهاي عالم، حضرت زهرا (س) بود. بهترين پسرهاي عالم و بهترين دامادها هم حضرت اميرالمؤمنين(ع) بود. ببينيد اينها چگونه ازدواج كردند؟ هزاران جوان زيبا و با اصل و نسب و قدرتمند و محبوب به يك تار موي عليبنابيطالب (ع) نميارزند. هزاران دختر زيبا و با اصل و نسب هم به يك تار موي حضرت زهرا (س) نميارزند؛ آنهايي كه هم از لحاظ معنوي و الهي آن مقامات را داشتند، هم بزرگان زمان خودشان بودند. ايشان دختر پيامبر (ص) بود. رئيس جامعه اسلامي، حاكم مطلق. او هم كه سردار درجه يك اسلام بود. ببينيد چهطوري ازدواج كردند؟ چه جور مهري? كم، چه جور جهيزيه كم. همه چيز با نام خدا و ياد او. اينها براي ما الگو هستند. همان زمان، جاهلاني بودند كه مهریه دخترانشان بسيار زياد بود مثلاً هزار شتر. آيا اينها از دختر پيامبر (ص) بالاتر بودند؟ از آنها تقليد نكنيد. از دختر پيامبر (ص) تقليد كنيد، از اميرالمؤمنين (ع) تقليد كنيد.
موهاي حسنك ديگر مثل پشم گوسفند نيست چون او به موهاي خود گِلَت ميزند. ديروز كه حسنك با كبري چت ميكرد، كبري به او گفت: تصميم بزرگي گرفته است. او ميخواست حسنك را رها كند؛ چون او با پترس دوست شده بود و با او چت ميكرد. پترس هميشه پاي رايانهاش بود حتي آن وقت كه ديد سد سوراخ شده است. پترس ميخواست كمك كند اما نميتوانست چون انگشت او درد ميكرد چون زياد چت كرده بود. او نميدانست كه سد تا چند لحظه ديگر ميشكند. او در حال چت كردن، غرق شد. براي مراسم دفن او كبري تصميم گرفت با قطار به آن سرزمين برود، اما كوه، روي ريل ريزش كرده بود. ريزعلي ديد كه كوه ريزش كرده اما حوصله نداشت. ريزعلي سردش بود و دلش نميخواست لباسش را درآورد. ريزعلي چراغقوه داشت اما حوصله دردسر نداشت. قطار به سنگها برخورد كرد و منفجر شد. كبري و مسافران قطار مردند، اما ريزعلي اصلاً غصه نخورد.بيخيال به سمت خانه رفت. خانه مثل هميشه سوت و كور بود. الآن چند سالي است كه كوكب، همسر ريزعلي مهمان ناخوانده ندارد، او حتي مهمان خوانده هم ندارد. او حوصله مهمان ندارد. او پول ندارد تا شكم مهمانها را سير كند. او در خانه تخممرغ و پنير دارد اما گوشت ندارد. او فاميلهاي پولدار و كلاس بالايي دارد كه نميتواند به آنها فقط تخممرغ و پنير بدهد. آخرين باري كه گوشت قرمز خريد چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت، اما كوكب خانم از او گله ندارد چون در دنياي ما چوپان دروغگو زياد شده است. به همين دليل است كه ديگر در كتابهاي دبستان ما آن داستانهاي قشنگ وجود ندارد.
آيتالله ابراهيم اميني
مرد در خارج منزل با صدها مشکل و گرفتاري مواجه است. با افراد مختلف سر و کار دارد و گاهي با افکار پريشان و اعصاب خسته به منزل ميآيد، چنين شخصي اگر با کوچکترين حادثة ناگواري برخورد کند عصباني ميشود، و ممکن است از خود بيخود شده به زن و فرزندانش توهين کند. خانمي که فهميده و باهوش باشد گرفتاريها و مشکلات شوهرش را در نظر مجسم نموده به حال زار او ترحم ميکند، دندان بر سر جگر گذاشته در مقابل عصبانيتها و داد و فريادهاي او سکوت ميکند. وقتي مرد عکسالعلمي نديد به زودي از عصبانيت ميافتد و از کردارش پشيمان ميشود. حتي شايد درصدد عذرخواهي و تلافي هم برآيد. ساعتي بعد کدورتها رفع شده زن و شوهر به حالت اول باز ميگردند. با همان مهر و صفاي سابق بلکه زيادتر به زندگي ادامه ميدهند.
صفحات: 1· 2
جناب استاد مجتهدي رحمهاللهعليه ميفرمود :
اگر ميخواهيد واقعاً طلبه باشيد بايد دو برنامه را رعايت کنيد. يکي برنامة علمي که علم و دانش شما را افزون ميکند و ديگري برنامه عملي که عمل به آن معنويت شما را اضافه مينمايد .
آداب الطلاب ، شاکر برخوردار فريد، صفحه 77
حجتالاسلاموالمسلمين سيدرضا تقوي
ديده را به ديدگاه کساني مياندازيم که هر کدام زن را با ديدي مخصوص و منظري محدود ديدهاند. فاصلة بين اين ديدها از ظلمت تا نور، از کفر تا ايمان، از آسمان تا زمين و از افراط تا تفريط است.
مردمان، زن را گاه بر توسن بادپاي خيال سوارش نموده و تا قلة غرورمند معبود عروجش دادهاند و زماني هم از بلنداي مقام انسانيت تا بردگي و لجن و کثافت به زيرش آوردهاند. زماني به شکل کالاي تجارتي در بازارهاي معروف در معرض فروش گذاشته شد و هنگامي ديگر او مشتري اجناس لوکس و قبضهکنندة بازارهاي پر زرق و برق جهان گشت.
روزي براي بيرون نيامدن از خانه پايش را ميشکستند و لقب خفتبار پاشکسته به او ميدادند و روزي ديگر براي اثبات اينکه او هم پاي دويدن دارد به صحنه آمد ولي پاهاي خود را براي رفتن کافي نديد و با شتابي عجولانه بر بال هواپيماها و صفحة فيلمها و روي سنها سوار شد تا به اصطلاح همة عقبماندگيهاي گذشته را جبران نمايد.