ميلاد اميرالمومنين
ولادت حضرت علی یکی از زیباترین فصل های کتاب آفرینش است که نشان دهنده مقام والا و پرتوی از عظمت آن امام هُمام می باشد. در شب ولادت ایشان، زمین غرق نور و معنویت بود و از آسمان نیز باران فضل و رحمت می بارید. ابوطالب که از شادی در پوست خود نمی گنجید، فریاد می زد: «ای مردم! دوست خدا در خانه خدا متولد شد.» رسول اکرم نیز در این رابطه فرمودند: به دنیا آمدن حضرت علی همانند تولد حضرت مسیح، مهم و معجزه آساست و خداوند علی را از نور من آفرید و ما هر دو از یک نور هستیم.» آری تولد حضرت مسیح معجزه ای بزرگ بود و حضرت مریم در آن هنگام از خانه خدا (بیت المقدس) خارج شد ولی فاطمه بنت اسد به درون خانه خدا فرا خوانده شد و مهمان مائده های آسمانی گشت تا زیباترین تولد تاریخ بشریت، به نام مبارک حضرت علی ثبت شود.
برگرفته از مقاله « مظهر زیبایی ها ، سید رضا باقریان موحد - سایت امام علی
علامه حسن حسنزاده آملي
الهي! ما همه بيچارهايم و تنها تو چارهاي و ما همه هيچ كارهايم و تنها تو كارهاي.
الهي! به حق خودت حضورم ده و از جمال آفتاب آفرينت نورم ده.
الهي! چون تو حاضري، چه جويم و چون تو ناظري، چه گويم.
الهي! خودت آگاهي كه درياي دلم را جزر و مد است. يا باسط! بسطم ده. يا قابض! قبضم كن.
الهي! آن خواهم كه هيچ نخواهم.
الهي! از روي آفتاب و ماه و ستارگان شرمندهام، از انس و جان شرمندهام، حتي از روي شيطان شرمندهام كه همه در كار خود استوارند و اين سستعهد، ناپايدار.
الهي! به فضلت سينه بيكينهام دادي؛ به وجودت، شرح صدرم عطا فرما.
الهي! عقل گويد: الحذر الحذر! عشق گويد: العجل العجل! آن گويد دور باش و اين گويد زود باش.
الهي! اگرچه درويشم، ولي داراتر از من كيست، كه تو دارايي مني.
سلمان هراتي
ساعت انشاء بود
و چنين گفت معلم با ما:
«بچهها گوش كنيد
نظر من اين است
شهدا خورشيدند»
مرتضي گفت «شهيد
چون شقايق سرخ است.»
دانشآموزي گفت:
«چون چراغي است كه در خانة ما ميسوزد.»
و كسي ديگر گفت:
«آن درختي است كه در باغچهها ميرويد.»
ديگري گفت: «شهيد
داستاني است پر از حادثه و زيبايي.»
مصطفي گفت: «شهيد
مثل يك نمرة بيست
داخل دفتر قلب من و تو ميماند.»
ميتوان از زندگي لذت برد به شرطي كه نگاهمان را تنها كمي بهتر كنيم. بسياري از لذتها نه وقت زيادي ميخواهد و نه پول زيادي. پس نبايد منتظر تغييرات زياد در روزي كه معلوم نيست كِي باشد بمانيم… در کوچکترين اتفاقات، بزرگترين تجارب بشر نهفته است. باور کنيد…
1. گاهي به تماشاي غروب آفتاب بنشينيم.
2. سعي كنيم بيشتر بخنديم.
3. تلاش كنيم كمتر گله كنيم.
4. با تلفن كردن به يك دوست قديمي، او را غافلگير كنيم.
5. گاهي هديههايي را كه گرفتهايم بيرون بياوريم و تماشا كنيم.
6.بيشتر دعا كنيم.
7. در داخل آسانسور و راهپله و… با آدمها صحبت كنيم.
8. هر از گاهي نفس عميق بكشيم.
9. لذت عطسه كردن را حس كنيم.
10. اينكه پايمان نشكسته است را قدر بدانيم.
11. زير دوش آواز بخوانيم.
12. سعي كنيم با دستكم يك ويژگي منحصر به فرد با بقيه فرق داشته باشيم.
13. گاهي به دنياي بالاي سرمان خيره شويم.
14. با حيوانات و ساير جانداران مهربان باشيم.
15. براي انجام كارهايي كه ماهها مانده و انجام نشده در آخر همين هفته برنامهريزي كنيم!
16. از تفكر درباره تناقضات لذت ببريم.
17. براي كارهايمان برنامهريزي كنيم و آن را طبق برنامه انجام دهيم. البته كار مشكلي است!
18. مجموعهاي از يك چيز (تمبر، برگ، سنگ، كتاب و…) براي خودمان جمعآوري كنيم.
19. در يك روز برفي با خانواده آدم برفي بسازيم.
20. گاهي در حوض يا استخر شنا كنيم، البته اگر كنار ماهيها باشد چه بهتر.
21. گاهي از درخت بالا برويم.
22. احساس خود را درباره زيباييها به ديگران بگوييم.
23. گاهي كمي پابرهنه راه برويم!
24. بدون آنكه مقصد خاصي داشته باشيم پيادهروي كنيم.
25. وقتي كارمان را خوب انجام داديم مثلاً امتحاناتمان تمام شد، براي خودمان يك بستني بخريم و با لذت بخوريم.
26. سعي كنيم فقط نشنويم، بلكه به طور فعال گوش كنيم.
27. رنگها را بشناسيم و از آنها لذت ببريم.
28. زير باران راه برويم.
29. قبل از آنكه مجبور به رژيم گرفتن بشويم، ورزش كنيم و مراقب تغذيه خود باشيم.
…………………….
به كوشش سيدعلي شمس-مجله خانه خوبان
«بریحه عباسی» گماشته دستگاه حکومتی و امام جماعت دو شهر مکه و مدینه بود. او از امام هادی علیه السلام نزد متوکل سخن چینی و سعایت کرد و برای او نگاشت: «اگر مکه و مدینه را میخواهی، علی بن محمد را از این دو شهر دور ساز؛ زیرا مردم را به سوی خود فرا خوانده و گروه بسیاری نیز به او گرایش یافته و از او پیروی میکنند.»
در اثر سعایتهای بریحه ، متوکل امام را از جوار پر فیض و ملکوتی رسول خدا تبعید کرد و ایشان را به سامرا فرستاد. در طول این مسیر، بریحه نیز با ایشان همراه شد.
در بین راه رو به امام کرد و گفت: “تو خود بهتر میدانی که من عامل تبعید تو بودم. سوگندهای محکم و استوار خوردهام که چنانچه شکایت مرا نزد امیرالمؤمنین (متوکل) و یا حتی یکی از درباریان و فرزندان او کنی، تمامی درختانت را در مدینه به آتش کشم و خدمتکارانت را بکشم و چشمهها و قناتهای مزرعهات را ویران سازم. بدان که در تصمیم خود مصمم خواهم بود.”
امام با چهرهای گشاده در پاسخ بریحه فرمود: «نزدیکترین راه برای شکایت از تو، این بود که دیشب شکایت تو را به درگاه خدا عرضه کنم و من شکایتی را که نزد خدا کردهام، نزد غیر خدا و پیش بندگانش عرضه نخواهم کرد.»
بریحه که رأفت و بردباری امام را در مقابل سعایتها و موضع زشتی که در برابر امام گرفته بود دید، به دست و پای حضرت افتاد و با تضرع و زاری از امام درخواست بخشش کرد. امام نیز با بزرگواری تمام فرمود: «تو را بخشیدم!»
برگرفته از كتاب ویژگیهای اخلاقی امام هادی ابوالفضل هادی منش
ابوالفضل عليدوستابرقويي
مبناي اين ضربالمثل
بر اساس اين ضربالمثل، ترک عادت، ناممکن نيست، بلکه امر بسيار مشکلي است، اما روي سخن ما با کساني است که با استناد به اين ضربالمثل، ترک عادت را امري محال و غير ممکن ميشمارند. اين نگرش در حقيقت سوءبرداشتي از اين ضربالمثل رايج است؛ برداشتي که بايد از آن جداً پرهيز کرد. مثلاً وقتي مردم ميشنوند که يک معتاد پس از مدتي ترک اعتياد، دوباره به مواد مخدر روي آورده است، ميگويند «ترک عادت موجب مرض است» يا وقتي بشنوند آدم هرزهاي پس از مدتي ترک هرزهگي باز به کارهاي گذشته بازگشته است.
در حاليکه ميدانيم اگرچه عادت ريشه در طبيعت انسان دوانده و جزيي از وجودش شده باشد، باز هم با برخي تمهيدات، قابل ترک است و به اصطلاح روانشناسان قابل «خاموشي» است، و اگر گفته ميشود:
خوي بد در طبيعتي که نشست
نرود جز به وقت مرگ از دست
صفحات: 1· 2
مليحه احمدي
ملوک کمي فکر کرد و سر کم مويش را خاراند و نگران به شکم بزرگش نگاه کرد و زير لب غر زد و گفت: «آخه مرد! الان هم وقت مردن بود؟! دوتا بچه انداختي تو دامن من و خودت گذاشتي رفتي. هيچ نميگي من اينارو چه جوري بزرگ کنم؟ اونم نه يکي دو تا! آخه زشت نيس.من دوماد و نوه دارم حالا دوباره … نه اين طور نميشه دس رو دس بزارم و به اين شکم صاب مرده نگاه کنم» و بعد يادش اومد که اعظم خانم همسايه بغل دستي شان گفته بود که اگه داروي چهل گياه رو دم کنه و بخوره شايد افاقه کنه و از شر بچهها راحت بشه. چادرش را دور شکمش پيچيد و از جا بلند شد. توي بالکن ايستاد و صدا زد «آي آقا فرشاد اين قدر تو خونه نشين تو گوش دختر من لغر بخون پاشو برام يه دارو بگير» فرشاد با بيحوصلگي بلند شد و قاب دارو را گرفت. نيم نگاهي به آن انداخت و بعد بلافاصله گفت « آخه حاج خانوم از شما ديگه بعيده. حيف نيس بخوايد اين بچههاي تپلي که مطمئنا به شما ميرن از بين ببريد؟ ننه خدابيامرز منم سرآخرين بچهاش با همين داروها کار دست خودش و آقام داد » ملوک، قدري سرخ شد و به سرعت به اتاق رفت.
صفحات: 1· 2
چگونه کودکاني تربيت کنيم که با اصول و مباني ديني همراه و از معنويت واقعي برخوردار باشند؟ در دنيايي که زندگي ميکنيم فرهنگ غالب متعلق به انديشههاي غيرالهي است و کساني که به سعادت دنيا و آخرت فرزندانشان ميانديشند، يکسره در اين بيم و هراس هستند که نکند گلهاي شاداب و سالم زندگيشان در طوفانهاي بيرحم و ويرانگر زمانه نابود شوند. آنها پيوسته در جست و جوي راهکارهايي هستند تا راه درست را در تربيت موفق کودکان خود بپيمايد.
اين جزوه کوچک حاوي نکات ارزشمندي است که اگر بهجا و دقيق به کار گرفته شوند ميتوانند پدر و مادر را در اجراي تربيتي موفقتر ياري کنند. نوشتههاي اين جزوه خلاصهاي است از يکي از نشستهاي اخلاق در خانواده که با حضور حجتالاسلام والمسلمين آقاي دکتر کرمي برگزار شده و در هفت بخش اصلي تدوين يافته است:
1. اميد، تلاش و تعالي، معلول شکوفايي حس مذهبي
2. پرورش فرزندان صالح بزرگترين وظيفه والدين
3. زمان تربيت فرزند
4. چگونگي پاسخ دادن به سؤالات اعتقادي کودکان
5. تقليد از کارهاي ويژه پدر و مادر
6. زمان تعليم حجاب به دختران
7. اشتياق به تعاليم اسلام در غرب
* اگر خواستي اختيار شوهرت را در دست بگيري اختيار شکمش را در دست بگير.
* ازدواج مثل يک هندوانه است که گاهي خوب ميشود و گاهي هم بسيار بد.
* ازدواجي که به خاطر پول صورت گيرد، براي پول هم از بين مي رود.
* ازدواج هميشه به عشق پايان داده است.
* اگر کسي در انتخاب همسرش دقت نکند، دو نفر را بدبخت کرده است.
* انتخاب پدر و مادر دست خود انسان نيست، ولي مي توانيم مادر شوهر و مادر زنمان را خودمان انتخاب کنيم.
* با زني ازدواج کنيد که اگر «مرد» بود، بهترين دوست شما مي شد.
* تا يک سال بعد از ازدواج، مرد و زن زشتي هاي يکديگر را نمي بينند
* پيش از ازدواج چشم هايتان را باز کنيد و بعد از ازدواج آنها را روي هم بگذاريد.
* خانه بدون زن، گورستان است.
* تنها علاج عشق، ازدواج است.
* ازدواج پيوندي است که از درختي به درخت ديگر بزنند، اگر خوب گرفت هر دو «زنده» ميشوند و اگر «بد» شد هر دو ميميرند.
* شوهر «مغز» خانه است و زن «قلب» آن.
* قبل از ازدواج درباره تربيت اطفال، شش نظريه داشتم، اما حالا شش فرزند دارم و داراي هيچ نظريهاي نيستم.
…………………..
مجله خانه خوبان
عبدالله نيازي
صبح كه ميشود همه از او ميخواهند كه بس كند. ميگويند درباره ما از خدا بترس، و منظورشان اين است كه اگر از شر او آسوده باشند، راحتند و اگر نه در سختي و عذاب، و راست ميگويند چون هيچ چيز مثل او آدمها را به جهنم نمياندازد. اين حرفها مضمون دو روايت است از پيامبر(ص).
اگر تا حالا پاسخ اين معما را نيافتهايد و حدستان به شيطان است، بايد بگوييم كه اشتباه كردهايد؛ چون از چيزي حرف ميزنيم كه ميتواند دستتان را بگيرد و راست و درست ببرد تا رضوان رضايت خدا، و اگرچه ممكن است به راحتي هم بيندازدتان به درك اسفلالسافلين! انصاف ميدهيد كه از موجود عجيبي حرف ميزنيم؛ چيزي كه هم ميتواند درد باشد و هم درمان، هم دارويي شفابخش و هم سمي مهلك، هم تيغ تيزي كه قلب را بشكافد و زخمي عميق برجا بگذارد و هم مرهمي روحبخش كه جراحتها را مداوا كند.
طبق سخن پيامبر(ص) يكي از زيباييهاي مرد است. امام علي(ع) از آن به ترازو تعبير كردهاند و راهي كه ميتوان خرد را با آن شناخت. امام باقر(ع) هم آن را كليد هر خوبي و بدي دانستهاند. نكته خيلي جالب آنكه اين موجود با همه خوبيهايي كه ميتواند داشته باشد، باز هم سزاوار زنداني شدن است؛ آن هم زنداني شدن درازمدت؛ اين را حضرت علي(ع) ميفرمايند.
حالا شما طلا را تبديل به نقره كنيد! و بفرماييد از چه چيزي سخن ميگوييم؟؟؟؟؟؟؟؟؟