شخصى نزد مرحوم كلباسى، براى امر مهمى شهادت داد. آنجناب پرسيد: پيشه تو چيست؟ پاسخ داد: من غسالم.
كلباسى(ره) احكام و مسائل غسل دادن مرده را از او سوال كردو او پاسخ داد. سپساضافه كرد: ما وقتى كه مرده را به خاك مىسپاريم مطلبى در گوشش مىگوئيم، ايشانسوال كرد چه مىگوئيد؟ غسال جواب داد: مىگوييم خوشا به حال تو كه از دنيا رفتى،و براى اداى شهادت خدمتحاجى كلباسى نرفتى.
(فوائد الرضويه، ص11)
در جلسهاى،فتحعلى شاه از ميرزاى قمى، صاحب قوانين، درخواست كرد كه اجازه دهد دختر خود رابه همسرى پسر ميرزا درآورد و رابطه خانوادگى برقرار گردد آن جلسه بدون نتيجهخاتمه يافت. ميرزا كه از اين پيشنهاد سخت نگران بود و اين احتمال وجود داشت كهمجبور شود و از روى ناچارى به اين وصلت تن در دهد دستبه دعا برداشت و گفت:
خداوندا اگر بناستشاهزاده به همسرى پسر من درآيد مرگ جوانم را برسان.
طولى نكشيد فرزندش در حوض منزل غرق شد و در اثر اين سانحه از دنيا رفت.
(قصص العلماء، ص10)
آسيه زن فرعون همسايگى حق طلب كرد وقربت وى خواست گفت خداوندا در همسايگى تو حجره اى خواهم كه در كوى دوست حجره نيكوست پس گفته آيد:
آرى نيكوست ولكن بهاى آن بس گران است.
گر هر چيزى به زر فروشند اين را به جان و دل فروشند.
آسيه گفت: باكى نيست، وگرنه به جاى جانى هزار جان بودى دريغ نيست. پس آسيه راچهار ميخ كردند، و در چشم وى ميخ آهنين فرو بردند، و او در آن تعذيب مى خنديد و شادمانى همى كرد اين چنان است كه :
هر جا كه مراد دلبر آمد يك خار به از هزار خرماست
(لطايفى از قرآن كريم، ص235)
محمد بن عباد گويد: مرا همسايهاى بود بسيار پرهيزگار و مقيد به عبادات شبانه، شبى مىگفت: در خواب ديدم قيامتشده و من بر حوض كوثر گذشتم. چشمم به پيامبر و امام حسن و امام حسين افتاد پس نزد امام حسن تقاضاى آب كردم امتناع فرمود، از امام حسين درخواست كردم ايشان نيز خوددارى كرد، رو به پيامبر كرده و گفتم: من از امتشمايم و به من آب ندادند، پيامبر فرمود: تو را همسايهاى است كه على را لعن مىكند چرا او را نهى نمىكنى؟ !
گفتم: من ضعيفم و او از اطرافيان سلطان است پس كاردى به من داد و فرمود: او را بكش، من به طرف منزل آن مرد روان شدم، درب خانهاش باز بود و او را در بستر خوابيده يافتم، او را كشته و به خدمت پيامبر بازگشتم و كارد را به خدمت پيامبر بازگرداندم، پيامبر به امام حسن فرمود كه به من آب دهند، چون از خواب با وحشتبيدار شدم صداى ناله زنان همسايه را شنيدم كه فلانى در ميان بسترش كشته شده و چون عدهاى را به اتهام قتل گرفته بودند به ناچار نزد امير رفتم و داستان خواب را برايش نقل كردم.
امير گفت: تو مجرم نيستى اينها نيز جرمى ندارند.
(دار السلام نورى، ج2، ص226)
مرحوم حاج ملا هادى سبزوارى روزى با جمعى به عيادت بيمارى مىرفت. همين كه به نزديك منزل بيمار رسيد از آن جا برگشت و نزد بيمار نرفت. اطرافيان علت را پرسيدند! وى گفت: چيزى بر قلبم خطور كرد و آن اين است كه وقتى بيمار مىبيند كه از او عيادت مىكنم از من خوشش خواهد آمد و با خود مىگويد: سبزوارى چه انسان والا و بزرگى است كه به عيادت من آمده است، پس اكنون برمىگردم تا هنگامى كه اخلاص اوليه را در خود بيابم و تنها براى خدا به عيادت بيمار بيايم.
(در محضر استاد ص23)
ارزش آموزشی بازی
کودک با بازی تواناییها خود را میشناسد.
دنیای اطراف خود را کشف میکند.
مرحله چهارم: کارآمدی (شش تا دوازده سالگی)
محدود کردن کودک و انتقاد مداوم از کارهای او باعث به وجود آمدن احساس حقارت در کودک میشود.
باید با تشویق مهارتهای جدید را در کودک تقویت کرد.
در این مقطع سنی باید به کودک مهارتهای لازم آموزش داده شود.
این سن دوره شروع آموزش میباشد.
مرحله پنجم: بحران هویت (دوازده تا بیست سالگی)
یکی از حساسترین دوران زندگی هر فردی میباشد.
عقاید دوران کودکی فروریخته و نوجوان میخواهد همه چیز را عقلی و منطقی بپذیرد.
این مرحله پلی بین کودکی و بزرگسالی است.
نوجوان قدرت بر مبنای تخصص را میپذیرد نه قدرت بر مبنای زور.
مراحل رشد کودک در اسلام
در اسلام مراحل رشد کودک به سه بخش تقسیم شده است. رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله: الولد سيّد سبع سنين، و عبد سبع سنين، و وزير سبع سنين.
هفت سال اول: کودک امیر است.
هفت سال دوم: کودک غلام است.
هفت سال سوم: نوجوان وزیر است.
باید توجه داشت که مرحله امیری به معنای تعطیلی امر تربیت نمیباشد. بلکه در این مقطع سنی باید تربیت به صورت غیر مستقیم اعمال شود. یعنی در قالبهای شعر، داستان، بازی و …
هنگامى كه امام در پاريس بود طرحى درذهنم ترسيم شد كه امام در اوج عزت و اقتدار، در حالى كه پرچم انقلاب اسلامى را در صحنه گيتى به اهتزاز درآورده پيروزمندانه و با گامهاى استوار از سوى مغرب به سمت ايران خواهد آمد و چهره نورانى اش در پرتو خورشيد قرآن، شب ظلمانى ايران را روشن خواهد ساخت. به خانه آقاى امير حسينى - كه نقاش زبردستى بود - رفتم و طرح را با دقتبيان كردم. از آن جا كه طرح مربوط به چهره و اندام امام ملموستر شود حالت مورد نظررا به خود گرفته و ايستادم تا او طرح اوليه را با مداد ترسيم كند.
آقاى اميرحسينى تحت تاثير مهارتى كه در نقاشى مينياتور داشت طى روزهاى متوالى، عاشقانه تابلو را آماده كرد و حقير هم با و آيه «انا فتحنا لك فتحا مبينا» (3) و زيرنويس فارسى و لاتين، آن را تكميل كردم. اصل اين تابلو در تظاهرات اصفهان مورد استفاده قرار گرفت تا انقلاب به پيروزى رسيد. آن را به تهران آوردم و در دفتر تبليغات امام - كه در روزهاى آغازين در مجلس شوراى ملى سابق مستقر بود - براى چاپ و تكثير به آقاى على محمدى دوست تحويل دادم و توسط ايشان چاپ و در سطح كشور توزيع گرديد.
سال 57 در اصفهان
ما رهروان خط سپيد شهادتيم
ما عاشقان حق و طريق سعادتيم
ما در پى خرابى كاخ شقاوتيم
در رزم خويش محكم و تا بىنهايتيم
ما پاى ديو جنايتشكستهايم
ما در روه ولايت و رهبر نشستهايم
ما عاشقان راه خداى مطهريم
بر قلب دشمنان سيه، همچو آذريم
ما در پى بناى سعادت قدم نهيم
مستضعفان خاك را، مدد و يار و ياوريم
ما خون خويش را به ره حق فدا كنيم
آن دشمنان ديو صفت، بىنوا كنيم
بىارزش است جان و تن ما به راه او
جان، چون رود، همه او را صدا كنيم
ما دشت لاله به هر جانشان كنيم
ويران، اساس كاخ همه دشمنان كنيم
ما در پى كتاب خدا گام مىنهيم
بر قلبهاى پاك، همى آشيان كنيم
(سعيد يغمايى)
شب بود و ظلمت پرده بر عالم كشيده
تيغ شقاوت ناى مرغ حق بريده
گيتى سراسر بود در كام سياهى
چونانكه يونس در درون بطن ماهى
نى كوكبى در آسمان بدنى شهابى
نى روزنى از شب بسوى آفتابى
بر هر دلى بود از ستم چون لاله داغى
نى در فلك شمعى نه بر بالين چراغى
چون يخ زحسرت حرفها بر لب فسرده
دل بى اميد و آرزو در سينه مرده
هر گه كه اهريمكن فزون بيداد مىكرد
از شوق جغد شوم شب فرياد مىكرد
از هر كران سيلاب وحشت موج مىزد
خون از حضيض خاك سر بر اوج مىزد
از كينه جوق كركسان با چنگ خونريز
خستن در غوغاى شب حلق شب آويز
خفاشهاى تيره جان، شب تاز بودند
در شب به حرص لقمه در پرواز بودند
يغماگران شوخ ارزشهاى والا
بردند خواب آلودگان را رخت و كالا
گفتى كه در آن تيره شام سرد و خاموش
كرده استسير خويش را گردون فراموش
نورى دگر از هيچ روزن سر نمىزد
گفتى كه نبض زندگى ديگر نمىزد
ناگه بفرمان قضا در آن شب تار
شد انفجارى در دل گردون پديدار
بشكافت قلب تيره شب را شهابى
تا ره گشايد او به سوى آفتابى
سخنان امام درباره انقلاب اسلامى :
«بدانيد اين مطلب را كه تاكنون انقلابى به خوبى انقلاب ايران نبوده است» .
«انقلاب مردم ما انقلابى است متكى به خود مردم، پس مردم بايد از پيامدهاى انقلابشان گله نداشته باشند» .
«ايران حفظ انقلاب را با افراد مؤمن كرد، و الآن هم به دست افراد مؤمن اين انقلاب پيش مىرود» .
«با فداكارى از انقلاب اسلامى پاسدارى كنيم، و براى ادامه اين مكتب عزيز كه [موجب] رهايى مستضعفان جهان و سركوبى مستكبران است، از هواهاى نفسانيه كه ميراث شيطان است برحذر باشيم» .
«قربانى شدن و قربانى دادن در راه انقلاب و پيروزى آن اجتناب ناپذير است، به ويژه انقلابى كه براى خداست و براى دين او، براى نجات مستضعفان است» .
«آنهايى كه به عكس جلوه مىدهند اين نهضت اسلامى ايران را، شما در مقابل آنها بايستيد و حق خودتان را به آن طورى كه هست ترويج كنيد، تا - ان شاء الله - حق در همه بلاد اسلام پياده بشود، و باطل خود بخود از همه ممالك اسلام، بلكه - ان شاء الله - از همه ممالك دنيا از بين برود و ذاهق بشود» .
«در اين نهضت پيش برويد و ابدا به خودتان هيچ ياس راه ندهيد، كه ياس از جنود شيطان است» .
«بايد سعى شود تا «از راه رسيدهها» و «دين به دنيافروشان» ، چهره كفرزدايى و فقرستيزى روشن انقلاب ما را خدشه دار نكنند» .
«مردم ايران ثابت كردهاند كه تحمل گرسنگى و تشنگى را دارند، ولى تحمل شكست انقلاب و ضربه به اصول آن را هرگز نخواهند داشت» .
«مسئولين صاحبان اصلى انقلاب را با بهانههاى بىاساس پس نزنند، تا به جاى آنان كسانى را كه وارثان رژيم گذشته، و وابستگان فكرى به آنان هستند جايگزين كنند» .
«من در ميان شما باشم و يا نباشم، به همه شما وصيت و سفارش مىكنم كه نگذاريد انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بيفتد» .
«تا امريكا نرود و تا دست اين ابرقدرتها از روى مملكت ما برداشته نشود، ما نهضتمان برقرار است و فريادمان هم برقرار است و كارهايمان را هم انجام مىدهيم، و - ان شاء الله - موفق خواهيم شد» .
«الله اكبر ما را پيروز كرد، حالا هم سلاح ما همان الله اكبر است. و وحدت كلمه ما را پيروز كرد، حالا هم سلاح ما همان وحدت كلمه است» .
«اين دست مبارك الهى كه بر سر شما [ست] و عنايتحق تعالى كه بر شما سايه افكند، اين را قدر بدانيد و حفظ كنيد; اگر حفظ شد در همه مراحل پيروز هستيد» .
«اين پيروزى انقلاب ما، پيروزيى بود كه به بركت اسلام و گرايش به اسلام و با فرياد الله اكبر / اين پيروزى / به دست آمد» .