طرح بازگشت پيروزمندانه امام
هنگامى كه امام در پاريس بود طرحى درذهنم ترسيم شد كه امام در اوج عزت و اقتدار، در حالى كه پرچم انقلاب اسلامى را در صحنه گيتى به اهتزاز درآورده پيروزمندانه و با گامهاى استوار از سوى مغرب به سمت ايران خواهد آمد و چهره نورانى اش در پرتو خورشيد قرآن، شب ظلمانى ايران را روشن خواهد ساخت. به خانه آقاى امير حسينى - كه نقاش زبردستى بود - رفتم و طرح را با دقتبيان كردم. از آن جا كه طرح مربوط به چهره و اندام امام ملموستر شود حالت مورد نظررا به خود گرفته و ايستادم تا او طرح اوليه را با مداد ترسيم كند.
آقاى اميرحسينى تحت تاثير مهارتى كه در نقاشى مينياتور داشت طى روزهاى متوالى، عاشقانه تابلو را آماده كرد و حقير هم با و آيه «انا فتحنا لك فتحا مبينا» (3) و زيرنويس فارسى و لاتين، آن را تكميل كردم. اصل اين تابلو در تظاهرات اصفهان مورد استفاده قرار گرفت تا انقلاب به پيروزى رسيد. آن را به تهران آوردم و در دفتر تبليغات امام - كه در روزهاى آغازين در مجلس شوراى ملى سابق مستقر بود - براى چاپ و تكثير به آقاى على محمدى دوست تحويل دادم و توسط ايشان چاپ و در سطح كشور توزيع گرديد.
سال 57 در اصفهان
اصفهان را از نظر مذهبى مىتوان سرآمد شهرها و استانهاى كشور دانست. اين ويژگى برجسته در ابعاد گوناگون مردم اين ديار قابل ارزيابى است: حوزه علميه ريشه دار، انبوه علما و دانشمندان، كثرت مساجد و حضور گسترده مردم در نماز جماعت و ساير مراسم و شعائر مذهبى; از جمله مراسمى كه در سطح ايران و به طريق اولى در ديگركشورهاى اسلامى بىنظير مىباشد، مراسم دعاى ابوحمزه ثمالى كه در تمام شبهاى ماه مبارك رمضان با جمعيت انبوه و حالات معنوى خاص - تا به ياد دارم در مسجد سيد - برگزار مىشده است. علاوه بر آن بعد از انقلاب به همين ترتيب اين مراسم در گلزار شهدا نيز با شركت انبوه مردم برگزار مىگردد.
اما سه شاخص ديگر را به طور اخص مىتوان براى ارزيابى ميزان مذهبى بودن يك منطقه برشمرد:
اول: تقديم فرزندان براى سربازى امام زمان (عج) در كسوت روحانى.
دوم: انفاق مال در قالب خمس و ساير وجوه شرعى و تبرعات.
سوم: فدا كردن جان و جوانان خويش در راه خدا.
در مورد شاخص اول، درصد طلاب اصفهانى در حوزههاى علميه از بالاترين نسبتها برخوردار است; حتى - طبق گزارشات - روستايى با جمعيتيك هزار نفر در اصفهان وجود دارد كه حدود دويست نفر طلبه دارد.
در مورد شاخص دوم، حقير با توجه به مسئوليت و اشرافى كه در دفتر امام در ارتباط با دريافت وجوه شرعى داشتم، شاهد بودم كه همواره وصول وجوه شرعى از اصفهان از نظر حجم و نسبت از همه جا بالاتر بود و طبق محاسبات، ساير مراجع نيز نسبتبه مقلدينشان بيشترين دريافت را از اصفهان دارند.
در رابطه با شاخص سوم نيز مرورى بر نقش اصفهان در دفاع مقدس نشان گر آن است كه اصفهان در رتبه اول تقديم شهدا مىباشد، به گونهاى كه از هر صد و پنجاه نفر در اين استان يك نفر شهيد شده و درچه اصفهان از هر هفتاد و شش نفر يك نفر شهيد تقديم اسلام شده است.
اولين حكومت نظامى در دوران نهضت امام خمينى نيز مبين نقش فعال مردم اصفهان در اين نهضتبود.
تظاهرات ميليونى و سيل آساى مردم اصفهان در مناسبتهاى مختلف و فعاليتهاى گسترده روزانه در كوى و برزن و شهر و روستاى اين ديار در مبارزه با سلطه طاغوت و برقرارى حكومت اسلامى، افتخار بزرگى است كه در تاريخ كهن اصفهان مىدرخشد. خطابههاى آتشين و حماسهآفرين آقاى سيد محمد احمدى خمينى شهرى و تحصن مردم در خانه آية الله خادمى و شهداى هفتم محرم و فروكشيدن مجسمه رضاخان در پايان راهپيمايى بزرگ روز عاشورا و… فراموش ناشدنى است.
روز هفتم محرم 1399 قمرى مصادف با 21 / 9 / 1357 شمسى يكى از روزهاى پرشكوه در مبارزات مردم اصفهان بود كه بيشترين شهيد را دادند. در اين روز صدها هزار نفر از مبدا مسجد سيد، مانند سيلى خروشان به طرف غرب اين خيابان به حركت درآمدند. در پيشاپيش جمعيت، آية الله خادمى و جمع زيادى از علما و طلاب بودند. راهپيمايان به انتهاى خيابان مسجد سيد به چهارراه وفايى رسيد. انبوهى از تانك و نفربر زرهى در ميان چهار راه مستقر شده بود و عرض خيابان مسجد با ديوارى از سربازان كه روى زانو نشسته بودند و مردم را نشانه گرفته بودند، كاملا مسدود شده بود.
جمعيت متوقف شد و روى زمين نشستند، در اين حال نيم خيز شدم و پشتسر را نگاه كردم، آخر جمعيت تا آن سوى مسجد سيد و در چند كيلومترى موج مىزد. مذاكراتى براى باز كردن راه به عمل آمد و اعلام شد كه راهپيمايى به طور آرام ادامه خواهد يافت، اما به محض اين كه جمعيتبلند شدند و به طرف جلو حركت كردند نيروهاى حكومت نظامى، مردم را به رگبار مسلسل بستند. طى چند دقيقه شاهد بودم كه صدها نفر شهيد و زخمى شدند.
از يك سو مردم به انتقال شهدا و مجروحان به داخل كوچهها مشغول بودند و از سوى ديگر عدهاى با همه وجود از آية الله خادمى و ديگر روحانيون محافظت مىكردند، اما موج جمعيتبىمحابا به جلو هجوم بردند و با پيش روى مردم به سوى چهار راه، آرايش نيروهاى حكومت نظامى به هم ريخت.
كماندوهاى مسلح با سرعت هرچه بيشتر پا به فرار گذاشتند و تانكها و نفربرهاى زرهى از صحنه ناپديد شد. اين كشتار بىرحمانه باعثبرانگيختهتر شدن احساسات مردم و اوجگيرى بيشتر نهضت گرديد. مردم خشمگين، خيابانهاى اصلى اصفهان را درنورديدند و تعدادى از سينماها و مراكز دولتى را در خيابان چهارباغ به آتش كشيدند.
فرداى آن روز باز هم تظاهرات با شدت ادامه يافت و تعداد زيادى در اصفهان و نجف آباد به شهادت رسيدند. در روزهاى تاسوعا وعاشورا شهرتقريبا در اختيار مردم بود. روز عاشورا بزرگترين تظاهرات در اصفهان برگزار شد. مجسمه رضاخان در ميدان - سمتشمالى سى و سه پل - به زير كشيده شد. از عصر عاشورا حكومت نظامى شدت گرفت و با حضور پررنگتر نيروهاى نظامى جو رعب و وحشتبه اوج خود رسيد.
در تاريكى و سكوت شب يازدهم صداى كاميونى كه مقابل خانه ما متوقف شد، تعجب ما را برانگيخت. مادرم شتاب زده به طرف در دويد، بخشى از در خانه كه شيشهاى بود، در روزهاى قبل با سنگپرانى چماق به دستها شكسته شده بود، او از ميان شكستگى در مشاهده كرد كه كماندوها در حال پياده شدن از كاميون هستند. فريادزنان ميان جمع بازگشت. هم زمان صداى چكمه و همهمه بالارفتن آنان از ديوار شنيده شد. تعداد زيادى از نيروهاى حكومت نظامى روى سقف خانه ما مستقر شدند و بىدرنگ شروع به تيراندازى كردند. صداى شليك گلولهها و رگبار مسلسلها تمام فضاى منطقه را پر كرد. در آن لحظات همگى آماده شهادت بوديم. بچهها كه تا آن موقع از نزديك صداى پى در پى مسلسل را نشنيده بودند وحشت كرده بودند.
مادر، همسر و خواهرانم يقين كرده بودند كه آنها آمدهاند تا حقير و پدرم را جلوى چشم آنها بكشند. حدود يك ساعت اين وضعيت ادامه يافت. آنها تدريجا از سقف منزل پايين آمدند و مقدارى هم در كوچههاى اطراف تيراندازى كرده و در نيمههاى شب منطقه را ترك كردند. از آن شب فرزند اولم (احمد) كه حدود سه ماه داشت تقريبا از شير مادر محروم شد.
بعدا معلوم شد كه اين حركت در محل ما به سه منظور انجام گرفته بود: اولا: مرعوب كردن مردم، ثانيا: ترساندن مردم از ارتباط با پدرم، و ثالثا: تشجيع چماق به دستها براى مقابله با طرفداران امام.
فرداى آن روز افراد ترسويى را مشاهده كردم كه از عبور كردن از پياده روى سمتخانه ما اجتناب مىكردند; حتى وقتى به يكى از آنان سلام كردم بدون آن كه جواب سلام مرا بدهد با سرعت از آن سوى خيابان از حقير فاصله گرفت و دور شد!
هم چنين در اين روز با استفاده از آتش تهيه شده شب قبل، دسته چماق به دستها را در محل به راه انداختند. اين گروه معمولا كسانى بودند كه بيش از فقر مادى دچار ضعف فكرى و معنوى بودند. افراد شرور و بىهويتى كه با هدايت نيروهاى امنيتى رژيم با دستى چماق و با دست ديگر عكس شاه را بالا مىبردند و جاويد شاه مىگفتند و هرگاه صلاح مىديدند به آنها دستور مىدادند تا به خانه و جان و مال مردم تعرض نمايند. نمونه فجيع آن در همين ايام در نجف آباد به وقوع پيوست و خسارات فراوانى به بار آوردند.
به هر حال در آن روز چند ده نفر از اين قماش را در دستگرد به راه انداختند. در پيشاپيش آنها زنى بود كه به بدزبانى و سبك سرى معروف بود عكس بزرگى از شاه را با دو دستبالاى سر گرفته بود و براى شاه شعار مىداد. وقتى مقابل خانه ما رسيدند توقف كردند و ضمن سنگ باران كردن خانه و شكستن شيشههاى منزل ما، فحاشى و هتاكى بسيار كردند.
تحصن علماى اصفهان
هم زمان با تحصن علما در دانشگاه تهران عليه رژيم و اعتراض به ممانعت از بازگشت امام به ايران، تحصن بزرگى از علما وعاظ و فضلاى اصفهان در مسجد سيد برگزار گرديد. چنين تجمعى از علما و وعاظ اصفهان در يك زمان و يك مكان بىنظير بود. مرحوم آية الله سيد عبدالحسين طيب - كه مؤلف تفسير بزرگ اطيب البيان و از اركان علم و تقوا در حوزه اصفهان بود - برخلاف شرايط سنى نامساعدش در صف متحصنين حضور داشت و مىفرمود: در عالم رؤيا اين ندا در گوشم طنين انداز شد:
خمينى بتشكن
آمده اندر وطن
آتش نمروديان
زمقدمش گلستان
چهل و هشتساعتبيشتر از اين رؤياى صادقه نگذشته بود كه دقيقا مضمون اين جملات آهنگين و ملكوتى، عينيتيافت و به وقوع پيوست! و امام در حالى كه بتشاهنشاهى و هيمنه آمريكا را شكسته بود در 12 بهمن ماه 1357 به وطن بازگشت.
در پى حكومت نظامى
برقرارى حكومت نظامى در اصفهان و سپس در شهرهاى ديگر، بر شور و نشاط مردم براى ادامه نهضت افزود و باعثشد تا مردم بر ضرورت مبارزه با رژيم جدىتر شوند. مساجد رونق بيشتر گرفت و به جايگاه واقعى خود نزديكتر شد. با آن كه وسائل ارتباطى، محدود بود و شبكه سازمان يافته و تشكيلات نظام مندى وجود نداشت پيامها و سخنرانىهاى امام با سرعتى شگفتانگيز به همه جا مىرسيد. دل و جان مردم يك پارچه در تسخير امام بود. مساجد كانون انقلاب و سنگر مبارزه و پايگاه همدلى و تعاون بود. مرزهاى خودخواهى، قومگرايى و بخشىنگرى رنگ باخته و باورها فقط روى مرز حق و باطل تمركز يافته بود. در اين سوى مرز، مودت بود و محبت. همبستگى بود و وحدت، مدارا بود و تولى. نسبتبه آن سوى مرز - به خصوص در مورد مثلثشوم شاه، آمريكا و اسرائيل و سرسپردگان آنها - صلابتبود و انعطاف ناپذيرى، انزجار بود و ستيز شجاعانه، نفرت بود و تبرى.
خود محورىها به خدامحورى، قوم گرايىها به اسلام گرايى تبديل شده بود. طلوع خورشيد اسلام ناب محمدى (ص) از آيينه روشن وجود امام ديوارهاى كاذب تجزيه جامعه را درنورديده و با نور وحدت، روشن كرده بود. همه براى امام بودند و امام براى همه و امت همراه با امام براى خدا.
يك نويسنده بزرگ مصرى نوشته بود: «ما نفهميديم آيا خمينى حرف مردم را بازگو مىكند يا مردم سخن خمينى را» البته هر كس كه حقيقت امام و امت و معناى ولايت و ولايت پذيرى و رابطه آن دو را با حق مطلق و ايمان به مبدا وحى نداند و نفهمد، رمز و راز و كليد حل اين معما را به دست نخواهد آورد.
آنها كه با پيچيدن نسخههاى وارداتى از نظامهاى الحادى غرب مىخواهند گرههاى كور جوامع اسلامى را بگشايند، آنها كه انقلابها يا تحولات گسترده سياسى و اجتماعى تنها در فرايند تشكيلات حزبى و تحزب با راه و روش غربى ديده و شنيدهاند و بر آن اساس، سرنوشت انقلاب ما را در واگرايى تدريجى جامعه و برگشت مردم از ارزشهاى انقلاب و انقطاع نسلها تحليل مىكنند، اشتباهى بس بزرگ مرتكب شدهاند، زيرا اين انقلاب بزرگ و استثنايى، نه محصول يك حركتحزبى به شيوه غربى آن بود و نه امام در جايگاه رهبرى يك حزب قرار داشت، بلكه امام با بهرهگيرى از ظرفيتهاى دينى، ابزارها، بسترها و راهكارهايى كه در متن دين و آيين الهى اسلام تعبيه شده انقلابى، متفاوت از همه انقلابهاى ديگر پديد آورد.
آن چه در نهضت امام خمينى شكل گرفت مصداقى بود از تحزب كه در قرآن توصيف شده است. حزب الله بود كه با رهبرى روح الله در برابر حزب الشيطان با محوريتشيطان بزرگ، آمريكا صف آرايى كرد.
حزب الله - كه از منظر قرآن - يگانه تشكل در جبهه حق و جامعه اسلامى بوده و اعضاى آن در ملكوت تهجد و نماز شب و در قنوت پررمز و راز ركعتيازدهم آن، يكديگر را مىيابند و حول محور نماز جماعت در سنگر مسجد، هستههاى آن شكل مىگيرد و در ماه صيام و شبهاى قدر به خودسازى و تدبر در قرآن مىنشيند و در محرم الحرام - ماه قيام و عاشوراى حسينى - يك پارچه برمىخيزد و حمايت از حق و دفاع از مظلوم را تمرين مىكند، «جامعه» را در مطاف «امامت» با تكرار «سلم لمن سالمكم و عدو لمن عاداكم» مىخواند و در زيارت «امين الله» «اظهر كلمة الحق واجعلها العليا وادحض كلمة الباطل واجعلها السفلى» را مىطلبد.
امام با شكوفا ساختن اين ظرفيتها و احياى اسلام ناب محمدى (ص) - كه ريشه در فطرت پاك انسانها دارد - نهضت اسلامى را تا انهدام رژيم ستمشاهى و پيروزى انقلاب به پيش برد. اما دشمن كه علاوه بر محروميت از سرمايه وحى و ظرفيتهاى نيرومند اسلام ناب و مكتب تشيع، نسبتبه اين ويژگىها جاهل و بىاطلاع بود، در اين نبرد نابرابر شكستخورد. به همين دليل بود كه بعد از انقلاب نيز تمام تلاشهاى انتقام جويانه و جنونآميز آن از قبيل ترور، فتنههاى داخلى، كودتاى نوژه، حمله طبس، جنگ تحميلى، محاصره اقتصادى و انواع توطئههاى ديگرش راه به جايى نبرد.
به هر حال اعلاميههاى تيمسار ناجى (فرماندار حكومت نظامى اصفهان) پى در پى از راديو اصفهان پخش مىشد. در چهار راههاى حساس شهر، تانكها و نفربرها مستقر بودند. كماندوهاى مسلح و مجهز در همه جا خودنمايى مىكردند. هر گونه اجتماع در روز ممنوع بود. شبها از ساعت مقرر كه گاهى عقب و جلو مىشد، هرگونه رفت و آمد ممنوع بود. در خيابانها و معابر كسى جز نيروهاى نظامى و ماموران رژيم ديده نمىشد.
تقريبا بعد از ساعت هشتشب، برق قطع مىشد و همه جا در تاريكى فرو مىرفت. قطع برق، حلقهاى از زنجيره اقداماتى بود كه توسط كاركنان بخشهاى مختلف به عنوان اعتراض به رژيم و حمايت از نهضت، انجام مىگرفت. هم روز، صحنه خيابانهاى شهر ديدنى بود و هم شب، لكن در شبها امكان بيرون آمدن نبود، اما در شب 27 رمضان 1398 مصادف با هشتم شهريور 1357- كه به خاطر تولد اولين فرزندم احمد در بيمارستان وحيد دستگرد بوديم - نتوانستيم با آمبولانس به بيمارستان هلال احمر در مجاورت پل فلزى اصفهان برويم و صحنه شبهاى حكومت نظامى را نيز مشاهده كنيم. اولين روز تولد احمد، مقارن بود با اولين چاپ نام امام خمينى در تيتر اول روزنامه كيهان كه يك نسخه از آن را به عنوان بهترين چشم روشنى براى مادرش در بيمارستان بردم.
ممنوعيت اجتماعات در روز و منع رفت و آمد در شب هرگز مانع عزم مردم در اجراى برنامههاى مورد نظر نبود. كوبندهترين تكبيرها در شب از روى بام خانهها و بزرگترين و باشكوهترين تظاهرات در روز در دوران حكومت نظامى اتفاق افتاد.
ماموران حكومت نظامى در ممانعت از تردد شبانه مردم بسيار جدى بودند. در اصفهان شايع بود كه در چند مورد كه برخى از مردم براى نگاه به خيابان سرشان را از پنجره بيرون آورده بودند، با شليك گلوله ماموران به شهادت رسيدهاند. مردم معمولا هنگام حكومت نظامى بيرون نمىآمدند و از سوى امام هم دستورى خاص صادر نمىشد، مگر در يك مورد آن هم در تهران كه سرنوشت انقلاب را رقم زد.
در اخبار ساعت 2 بعد از ظهر روز 21 بهمن 57 فرماندارنظامى تهران ساعتحكومت نظامى را كه تا شب قبل، از ساعت 10 شروع مىشد از ساعت 4 بعد از ظهر اعلام كرد. مردم از اين كه براى اولين بار، زمان شروع حكومت نظامى را از ساعات شب به ساعت 4 بعدازظهر شنيدهاند، شگفت زده و غافل گير شده بودند.
آقاى جبار رضايى - كه از فرهنگيان مؤمن و انقلابى و اصالتا اهل طالقان است - مىگويد: با شنيدن اطلاعيه فرماندارى نظامى، احساس بدى به من دست داد و با هر كس صحبت مىكردم سخنى براى گفتن نداشت. خود را به منزل آية الله طالقانى رساندم تا كسب تكليف كنم و نظر ايشان را جويا شوم. اما ايشان را هم مثل خودم يافتم. هيچ كس در آن شرايط نمىدانست كه چه توطئهاى در كار است و تكليف چيست.
تا آن زمان امام در مورد نقض يا رعايت مقررات حكومت نظامى اظهارنظرى نكرده بودند. اما در اين روز براى اولين بار و بلافاصله در قبال اعلاميه حكومت نظامى و تعيين ساعت جديد واكنش نشان داده و اطلاعيهاى خطاب به «ملتشجاع ايران و اهالى محترم تهران» صادر كرده (4) و با صراحت و قاطعيت، تكليف مردم را با اين جملات روشن كردند:
«اعلاميه امروز حكومت نظامى، خدعه و خلاف شرع است و مردم به هيچ وجه به آن اعتنا نكنند. برادران و خواهران عزيزم! هراسى به خود راه ندهيد به خواستخداوند تعالى، حق پيروز است.»
روح الله الموسوى الخمينى
اطلاعيه امام با سرعت فوق العاده در تهران پيچيد. برخى از اهل سياستبا شنيدن اين اطلاعيه، بيشتر از اعلاميه حكومت نظامى غافل گير شدند و چه بسا آن را غير منطقى و خطرناك دانستند، اما مردم مشتاقانه دستور امام را پذيرفتند و عاشقانه به اجرا گذاشتند و طى 24 ساعت تمام پايههاى رژيم ستمشاهى 2500 ساله را فروريختند و حاكميت طاغوت را برچيدند. فرداى آن روز تدبير حكيمانه و منطقى بودن فرمان امام براى همه آشكار شد. فرمانى كه سفينه انقلاب را با سرعتى برق آسا و بسيار زودتر از حد تصور به ساحل پيروزى رساند.
اما اين ظاهر ماجرا بود و هيچ كس از طوفانى كه در شام گاه 21 بهمن براى غرق كردن اين سفينه در راه بود خبر نداشت. هميتسرنوشتساز و معجزه آساى اطلاعيه امام آن گاه معلوم شد كه اسناد سرى رژيم و اعترافات پس ماندههاى آن از توطئه خطرناكى كه در پس اعلاميه حكومت نظامى نهفته بود، پرده برداشت. توطئهاى كه قرار بود تحت عنوان «طرح نجات1» در عصر و شام گاه اين روز به اجرا گذاشته شود و هم زمان با بمباران وسيع مراكز حساس به خصوص مقر اقامت امام خمينى، صدها نفر از شخصيتهاى مؤثر و ياران امام دستگير شوند. شرح اين توطئه خونين در صفحات 274 و 273 كتاب «تاريخ انقلاب به روايت اسناد ساواك و امريكا» افشا گرديده است. شاپور بختيار نيز در كتاب «يكرنگى» صفحه 228 مىنويسد:
«من بار ديگر جلسه شوراى امنيت را تشكيل دادم و دستور دادم… راس ساعت 8 بمباران را آغاز كنيد…»
اما همان طور كه شاهد بوديم اطلاعيه امام در واكنش به اعلاميه حكومت نظامى و حضور گسترده و بىسابقه مردم در صحنه، همه نقشهها را به هم ريخت و بار ديگر آيه «ولا يحيق المكر السىء الا باهله» (5) تفسير عينى يافت و توطئه دشمن صد در صد نتيجه معكوس داد. اطلاعيه امام، هم توطئه را خنثى كرد و هم رسيدن به پيروزى را سرعتبخشيد و معجزه پيروزى انقلاب اسلامى در 22 بهمن نمايان شد.
آن چه به ذهن و قلم حضرت امام در اين مقطع سرنوشتساز جارى شده - صرفنظر از گزارشاتى كه حكايت از ارتباط موضوع با امام زمان (عج) دارد و از نقل آن خوددارى مىكنم - بىشك از امدادهاى غيبى و الطاف جليه الهى است، اما با توجه به اين كه اين نوع قضايا در قبل و بعد از پيروزى انقلاب اسلامى در موارد متعددى از امام مشاهده شده نكتهاى را از مرحوم معلم دامغانى كه سابقه حدود 60 سال دوستى عميق و مراوده با امام داشته، نقل مىكنم:
در جلسهاى كه خدمت ايشان رسيدم موضوع اطلاعيه مورخ 21 / 11 / 57 امام را همراه با چند مورد مشابه ديگر برشمردم و از رمز و راز آنها پرسيدم. ايشان فرمود: مىخواهى بگويى امام علم غيب داشت؟ نه هرگز! عرض كردم: پس قضيه چيست؟ فرمود: [نقل به مضمون] اينها نتيجه اخلاص امام بود. امام تصميمى را اتخاذ مىكرد و مطلبى بر زبان و قلمش جارى مىشد كه اگر علت و رمز آن در همان زمان از ايشان سؤال مىشد پاسخى نداشت ولى بعدا معلوم مىشد كه منطبق با واقع و درستبوده است.
از پاسخ آقاى معلم متوجه حديث معروف: «من اخلص لله اربعين يوما فجر الله ينابيع الحكمة من قلبه على لسانه» (6) شده و گفتم: اگر چهل روز خالص بودن، سرچشمههاى حكمت را از قلب به زبان جارى مىسازد، به طريق اولى امام كه به يك عمر اخلاص و براى خدا بودن آراسته بود، مىتواند از چنين امدادهاى الهى و جوششهاى فرزانگى و حكمتبرخوردار باشد و دهها سال مجاهده با نفس و جهاد در راه خدا يقينا هدايت الهى را در شناخت راههاى درستبراى او فراهم مىسازد كه:
«والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا» . (7)
پىنوشتها:
1. اسراء، 9.
2. مجادله، 22.
3. فتح، 1.
4. صحيفه نور، ج5، ص69.
5. فاطر، 42.
6. سفينة البحار، ج1، ماده خلص.
7. عنكبوت، 69.
tyle="text-align: justify;">محمد حسن رحیمیان