همه ما درباره هديه دادن و آثار آن مطالب زيادي ميدانيم و يا به عبارت ديگر تجربههاي زيادي داريم. وقتي براي جشن تولد كودكتان، اسباب بازي مورد علاقه او را ميخريد، دنيايي از شادي در چهره او موج ميزند و شما با ديدن اين صحنه سرشار از انرژي و نشاط ميشويد.
از فايدههاي ديگر هديه دادن، جلب محبت ديگران است. بهترين خاطرات شما در اين باره شايد مربوط به دوره نامزديتان باشد؛ دورهاي كه براي بيان احساسات خود به يکديگر محافظهكاري نميكرديد. گاهي يك هديه به قدري مشكلگشاست كه اگر همه ريشسفيدهاي فاميل را براي حل يك مسئله خانوادگي جمع ميكرديد، ممكن بود چنين نتيجه پرباري را نميگرفتيد.
با وجود تمام محاسني كه براي هديه دادن و هديه گرفتن وجود دارد، گاهي اين كار به دليل مشكلات اقتصادي سخت ميشود. مثلا در روزهاي پاياني يك ماه و يا قرار گرفتن در موقعيتي خاص که امکان هزينهکردن نداريم چهکاري ميتوانيم انجام دهيم؟ آيا جايگزيني براي اين جادوي محبت وجود دارد؟ آيا هديههايي هم هستند كه بتوان بدون صرف پول فراهم كرد؟ با كمي تأمل به هديههايي ميرسيم كه نام آن را هديههاي بيهزينه ميگذاريم.
1. طلا بدهيد
«وقت طلاست» اين بار اين طلاي با عيار بالا را به همسرتان هديه كنيد. براي او وقت بگذاريد و با او به نزديكترين فضاي سبز اطراف منزلتان برويد. همان غذايي را كه قرار بود در منزل بخوريد، اين بار چند قدم دورتر از خانه نوش جان كنيد. با بچهها بازي كنيد و خود اسباب بازي آنها شويد. اين لحظههاي شاد هيچ گاه از خاطرات همسر و فرزندانتان پاك نخواهد شد. به پياده روي برويد و در حال قدمزدن باحوصله و آرامش به حرفهاي يکديگر گوش كنيد.
2. يک جرعه تبسم
خوشرويي، سببساز جلب محبت ميشود. شما ميتوانيد با تغيير مثبتي كه در رفتار و گفتارتان پديد ميآوريد، بهترين هديه را به خانواده خود تقديم كنيد. يك تبسم زيبا و يك نگاه محبت آميز، از صدها هديهاي كه محبتي آن را همراهي نكند، بهتر و دلنشينتر است.
3. ذوقتان را فعال کنيد
خيليوقتها شيريني برخي کارهايي که با هنر ذوق لطيف شما پديد ميآيد از بسياري هداياي مادي، ماندگاري بيشتري دارد. فقط کافي است اندکي لطافت به خرج دهيد و کمي تأمل. بعضيها معتقدند همه انسانها هنرمند آفريده شدهاند. به اين نمونهها توجه کنيد. شما هم ميتوانيد مبتکر مثالهاي ديگري باشيد.
* کتابي را که همسرتان در حال خواندن آن است، برداريد و با يک مداد، زير برخي از حروف را که هنوز نخوانده، خط بکشيد يا با ماژيک فسفري آنها را مشخص کنيد بهطوري که وقتي کلمهها کنار هم قرار ميگيرند يک جمله عاشقانه بهدست آيد.
* يک يادداشت بنويسيد و آنرا در جايي قرار دهيد که همسرتان آن را ببيند؛ «من امروز به تو فکر کردم و اين کار لبخندي را روي لبانم نشاند.» اين جمله چهطور بود؟ اصلا ميتوانيد براي او يک نامه بلند بنويسيد.
* يک شعر عاشقانه حفظ کنيد و در زمان مناسب و همراه مقدمهچيني آن را براي او بخوانيد.
* تعدادي کارت تشويق درست کنيد و براي هر عمل قابل ستايش يا هرکار محبتآميز همسرتان يکي از آنها را به او بدهيد و وعده کنيد با جمعکردن چند کارت، هديهاي ويژه پيش شما خواهد داشت. خجالت نکشيد. اين شيوه تشويقهاي کودکانه لطافت خاص خودش را دارد.
* اسم مستعار عاشقانهاي براي همسرتان انتخاب کنيد يا چيزي که فقط مخصوص شما دونفر باشد.
* در سفرهاي کاري يا تبليغي، لحظههايي را که به ياد همسرتان بوديد، ثبت کنيد و بعد به عنوان سوغات براي او بياوريد؛ «7صبح: يکعالمه دلم برايت تنگ شده، الان همه در قطار هستند و…»
4. سفير محبت
«زبان» ميتواند سفير محبت گردد. از او بخواهيد كه سفير شما در دل همسرتان باشد. آنگاه خواهيد ديد كه استوارنامهاش با رضايت كامل از سوي همسرتان امضا خواهد شد. از اين سفير محبت، كار بكشيد و از او فعاليت جدي بخواهيد. عشقتان را پنهان نكنيد و از گفتن «دوستت دارم» دريغ نورزيد. تشكر از تلاشهاي همسرتان، بهترين رفع خستگي و منبع انرژي فراوان براي كارهاي بعدي اوست.
5. اينبار نان سنگک
گاهي با ايجاد تنوع سادهاي ميتوانيد زندگيتان را با نشاط و شاد كنيد. اگر مدتي است براي منزل نان لواش ميخريد، اين بار حوصله كنيد و كمي بيشتر در صف بمانيد و با نان سنگک يا نان ديگري كه مورد علاقه همسرتان است وارد منزل شويد. از نظر مالي تفاوت چنداني نميكند. تنها تفاوت آن اهميتي است كه به همسرتان دادهايد. حتي خريد يك وسيله كوچك درون آشپزخانه كه گاهي از چندصدتومان هم بيشتر نميشود، ميتواند اين تنوع و شادابي را به او هديه كند. با تغيير دكوراسيون منزل هم ميتوانيد اين تنوع را بيافرينيد.
6. استراحت هديه کنيد
بهترين هديه به همسرتان، درك بيشتر و توجه به نيازهاي روحي و رواني اوست. ميتوانيد گاهي با پذيرش بخشي از مسئوليتهاي هميشگياش، استراحت را به او هديه كنيد. چه مانعي دارد اين بار شما غذا را بپزيد و يا نگهداري از بچه را قبول كنيد. به كارهايي كه ميتواند سبب آرامش او گردد بيانديشيد و با اين ظرافتي كه به كار ميبريد، دوست و همراه خوبي براي او باشيد.
7. ارزان ولي بزرگ
يك شاخه گل زيبا پول زيادي نميخواهد اما پيامهاي بسياري براي آنكه دوستش داريد، به ارمغان ميآورد. حتي يك بسته آدامس هم همينطور. كافي است به يادش باشيد تا يادتان باشد چه چيزي به او هديه كنيد!
8. هديههاي صوتي
هديه دادن شادي ميآفريند اما شاديآفريني منحصر در هديه دادن نيست. گاهي يك تماس تلفني از محل كار به منزل هم اين معجزه را ميآفريند. حتي ميتوانيد اين بار كه در منزل هستيد، براي تماس تلفني با بستگان همسرتان پيشقدم شويد و اولين سلام را شما به مادر خانم يا ديگر بستگان عرض كنيد!
با كمي دقت در روحيات همسرتان، حتما راههايي ديگري براي ابراز محبت به او پيدا خواهيد كرد و خود را از يك زندگي گرم و لذت بخش برخوردار خواهيد ساخت.
تجربههاي زندگيتان را در اختيار ديگران هم قرار بدهيد و آرامش و شادي را به آنان هم هديه كنيد.
………………..
ابراهیم اخوی-ماهنامه خانه خوبان
شب است. سكوت سنگينِ بيابان نينوا را، حضور دو لشكر، درهم شكسته است. بيابان داغي كه همة شبهايش را در سكوت گذرانده بود، به آن روز موعود نزديك شده است. امشب آخرين شبِ قبل از قرار است؛ همان قراري كه از ازل، بين خاك تشنة اين زمين، با ملكوت بسته شده بود.
در خيمهاي كوچك، واقعهاي بزرگ در حال رقم خوردن است. زمين و آسمان، بهتزده و نگران نظارهگرند: امام، بيعت خود را از اهل كاروان برداشته و فرموده است كه تاريكي شب را فرصت بشمارند و بروند.
تاريخ شاهد است كه جوانيِ ناب، امشب چگونه شکوه خود را به نمايش گذاشته و چگونه اقتدار خود را به رخ ميكشد. تاريخ، امشب جلوة بيهمتايي را ميبيند كه از تلألؤ به هم آميختن جواني و ايمان، به خودنمايي برخاسته است.
تابلوي حيرتانگيز جوانيِ كربلايي، با قلمموي ايمان كه از خون مطهّر قاسم و اكبر و جوانانِ اصحاب، رنگ گرفته است، بر تارك تاريخ نقش خواهد خورد.
من هم دستِ جوانيام را گرفتهام و آوردهام تا پشت خيمة امتحانِ امشب زانو بزنیم و لحظههاي امشب را خوب به خاطر بسپاریم.
با پاهاي برهنة جوانيام، بر ريگهاي گرم اين وادي مقدّس قدم ميگذارم. ردّپايي را كه به زحمت زير نور ماه ديده ميشود، مسير حركت ميكنم. هر قدم را درست در جاي آن پاها ميگذارم؛
ردّپاهايي كه به خيمة امتحان امشب ختم ميشوند.
نظیفه سادات موذن-طلبه سطح3
يکي از بزرگان از نکاح، حذر همي کرد(دوري ميکرد)، تا شبي به خواب ديد که قيامت بود و خلقي در رنج تشنگي مانده و گروهي اطفال را ديد، قدحهاي زرين و سيمين به دست و آب ميدادند گروهي را.
پس، وي آب خواست. وي را ندادند، گفتند که «تو را در ميان ما هيچ فرزند نيست». پس چون از خواب بيدار شد، در وقت(بلافاصله)، نکاح کرد.
کيمياي سعادت
شب است. سكوت سنگينِ بيابان نينوا را، حضور دو لشكر، درهم شكسته است. بيابان داغي كه همة شبهايش را در سكوت گذرانده بود، به آن روز موعود نزديك شده است. امشب آخرين شبِ قبل از قرار است؛ همان قراري كه از ازل، بين خاك تشنة اين زمين، با ملكوت بسته شده بود.
در خيمهاي كوچك، واقعهاي بزرگ در حال رقم خوردن است. زمين و آسمان، بهتزده و نگران نظارهگرند: امام، بيعت خود را از اهل كاروان برداشته و فرموده است كه تاريكي شب را فرصت بشمارند و بروند.
تاريخ شاهد است كه جوانيِ ناب، امشب چگونه شکوه خود را به نمايش گذاشته و چگونه اقتدار خود را به رخ ميكشد. تاريخ، امشب جلوة بيهمتايي را ميبيند كه از تلألؤ به هم آميختن جواني و ايمان، به خودنمايي برخاسته است.
تابلوي حيرتانگيز جوانيِ كربلايي، با قلمموي ايمان كه از خون مطهّر قاسم و اكبر و جوانانِ اصحاب، رنگ گرفته است، بر تارك تاريخ نقش خواهد خورد.
من هم دستِ جوانيام را گرفتهام و آوردهام تا پشت خيمة امتحانِ امشب زانو بزنیم و لحظههاي امشب را خوب به خاطر بسپاریم.
با پاهاي برهنة جوانيام، بر ريگهاي گرم اين وادي مقدّس قدم ميگذارم. ردّپايي را كه به زحمت زير نور ماه ديده ميشود، مسير حركت ميكنم. هر قدم را درست در جاي آن پاها ميگذارم؛
ردّپاهايي كه به خيمة امتحان امشب ختم ميشوند.
…………………….
نظیفه سادات موذن-طلبه سطح3
سوال:با ديدن اين همه تفاوت ها و ناهنجاري ها چگونه نظام را اسلامي بدانيم ؟
حجت الاسلام قرائتي: اولا معناي نظام اسلامي آن نيست که تمام افراد جامعه اش عادل باشند بلکه نظام اسلامي آن است که قوانين و مديرانش اسلامي باشند.
مسافرتی خوب است که ماشين سالم و راننده ماهر باشد تا مسافرين را به مقصد برساند، نه آن که بي مسئله باشند.
هيچ کس درهيچ سفري براي سوار شدن به اتوبوس و قطار و هواپيما ، تک تک مسافران را بررسي نمي کند، بلکه به سلامتي وسيله و مهارت راننده مي انديشد.
در آيه 102 سوره ي بقره مي خوانيم که درزمان حضرت سليمان عليه السلام ( پيامبر معصومي که حکومتش هديه اي الهي بود) گروهي به جاي پيروي از آن حضرت ،پيرو شيطان بودند.« واتبعوا ما تتلوا الشياطين علي ملک سليمان»
ثانيا عدالت همه جا به معناي تساوي نيست پزشک عادل ، پزشکي نيست که به همه بيماران يک نوع دارو بدهد ، معلم عادل، معلمي نيست که به همه دانش آموزان يک نمره بدهد ، بلکه اين تساوي کمال بي عدالتي است. مگر سلول چشم با سلول استخوان پا يکسان است ؟مگر برکه ها، ميوه ها، کوه ها، دشت ها، معدن ها، جنگل ها، کرات آسماني، کهکشان ها، رنگ ها و نژاد ها و…. يکسانند!
تفاوت دو نوع است : گاهي حکيمانه و برحق است و گاهي تبعيض و ناحق.
اختلافات گاهي براساس ظلم است که بايد با تمام قدرت جلوي آن را گرفت . سرمايه هايي را که با زد و بند، کم فروشي، احتکار، توطئه، اختلاس و سرقت و ربا و امثال آن جمع شده است با يد از حلقوم متجاوزان بيرون کشيد .
اما گاهي تفاوت و اختلافي که در اثر کار، هنر، تخصص، مديريت، ابتکار، و امثال آن پيدا مي شود؛ چنانچه حقوق واجب الهي آن پرداخت شود، مانعي ندارد. اگر بخواهيم حق ابتکار و هنر و کار و تخصص را ناديده بگيريم جامعه راکد مي ماند و رشدي ندارد.
تمثيلات حجت الاسلام قرائتي
«از در درآمدي و من از خود به در شدم»
از ديدنت، به جان تو، کلي پکر شدم!
باز آمدي که ناله بر آري زدخل و خرج
از دست شکوههاي تو، من خون جگر شدم!
ميگفت روز پيش «حسن» با پدر که:من
مغبون ز گفتههاي شما اي پدر، شدم!
من اهل ازدواج نبودم ز ابتدا
خواندي به گوشم آنقدر آخر که خر شدم!
من خانهاي مصادرهاي داشتم، دريغ!
صاحب زمين بيامد و من در به در شدم
گفتم: به قرض، تر نشود شست پاي من
در منجلاب قرض، فرو تا کمر شدم!
شد با ظهور «نظم نوين» وضع من خراب
بد بود حال و روزم و از بد، بدتر شدم!
دنيا به مثل دوره عصر حجر شده است
يا بنده مثل آدم عصر حجر شدم؟!
ابر من مگير اگر پس از اين شعر آبدار
چون استکان کنار سماور، دمر شدم!
………………………..
ابوالفضل زرويي نصرآباد - نشریه خانه خوبان
حتّي يك لحظه از وجود منافقين داخلي غافل نشويد زيرا منافقان مانند شيطان مي مانند كه هميشه در تزلزل حكومت الله كوشش مي كنند. شهيد مجيد ميرزا كوچكي
پزشكان و پرستاران سيد محمد ، بيش تر از آن كه براي معالجه سيد به اتاقش بروند، براي همنشيني با او به اتاقش مي آمدند .(شهيد صنيع خاني)
گاهي اوقات هم يادشان مي رفت كه به چه بهانه اي پيش او آمده اند . آن ها ، مجذوب اخلاق و روحيه مقاوم سيد محمد شده بودند .
آخر، زير فشار شيمي درماني ، آن همه روحيه و سرزندگي ، براي آنها عجيب بود .
وقتي پزشكان و پرستاران دور سيد حلقه مي زدند ، او هم كم نمي گذاشت ؛ از هر دري برايشان سخني مي گفت ؛ بدون آن كه شكوه و شكايتي كند .
آب گلواژه های عشق را در جزر و مدهای پی در پی، هجی می کند تا ساحل تسلیم را از یاد نبرد.
در گذر تند موج، کفها بی محابا با تلاقی خودیهای بی حاصل در نمایش حبابهای تو خالی در هم می شکنند و خواهی نخواهی در آب فرو می غلتند.
زیبایی حقیقت دریا در پیوستن قطره ها به هم آنجا پیداست که حباب تهی بودنش را در غنای آب ادراک می کند و با سجده ای بر اقیانوس نیست شود.
نیستی کجاست؟ این به یقین عین هستی است و قطرات در وحدت آب شناور…
و این داستان ولایت است.
داستان توحید.
با كدام سلام محقّر به پيشگاه تو بيايم؟ از كدام كوچة كوچك به زيارتنامة كرامت تو قدم بگذارم؟ كدام را ميپسندي كه به پاي آيه هاي نجابتت بريزم: دل عاشق را؟ ديدگان منتظر را؟ يا دستان برآمده به ستايش را؟
سالهاست که میخواهم برای تو بگویم. از تو، به تو بگویم. امّا هر بار میدیدم آنقدر به من نزدیکی و بیفاصله که گفتنِ خود را گم میکردم. میدیدم که من در «تو» زندگی میکنم؛ من در «تو» نفس میکشم.
هر صبح بر زورق شبنم زدة تلاوتم مي نشستم و به درياي لايتناهي عظمت تو سري ميزدم، امّا هيچ كرانه اي پديدار نمي گشت؛ كه تو متّصل به اقيانوسی.
قزل ارسـلان قلعهاي سخت داشت
كه گــردن به الـوند بــر مـــيفراشت
شــنيدم كـه مردي مبارك حضور
به نـزديـك شـــاه آمــــد از راه دور
حــقايــقشــناسي، جهان ديـدهاي هــنرمــندي، آفــــاق گـــرديــدهاي بــزرگـي، زبــان آوري كـــاردان حــكيمي، ســخنــگوي بـسيـــار دان قزل گفت: «چندين كه گرديدهاي چنين جــاي محكم دگــر ديـدهاي؟»