ارزش آموزشی بازی
کودک با بازی تواناییها خود را میشناسد.
دنیای اطراف خود را کشف میکند.
مرحله چهارم: کارآمدی (شش تا دوازده سالگی)
محدود کردن کودک و انتقاد مداوم از کارهای او باعث به وجود آمدن احساس حقارت در کودک میشود.
باید با تشویق مهارتهای جدید را در کودک تقویت کرد.
در این مقطع سنی باید به کودک مهارتهای لازم آموزش داده شود.
این سن دوره شروع آموزش میباشد.
مرحله پنجم: بحران هویت (دوازده تا بیست سالگی)
یکی از حساسترین دوران زندگی هر فردی میباشد.
عقاید دوران کودکی فروریخته و نوجوان میخواهد همه چیز را عقلی و منطقی بپذیرد.
این مرحله پلی بین کودکی و بزرگسالی است.
نوجوان قدرت بر مبنای تخصص را میپذیرد نه قدرت بر مبنای زور.
مراحل رشد کودک در اسلام
در اسلام مراحل رشد کودک به سه بخش تقسیم شده است. رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله: الولد سيّد سبع سنين، و عبد سبع سنين، و وزير سبع سنين.
هفت سال اول: کودک امیر است.
هفت سال دوم: کودک غلام است.
هفت سال سوم: نوجوان وزیر است.
باید توجه داشت که مرحله امیری به معنای تعطیلی امر تربیت نمیباشد. بلکه در این مقطع سنی باید تربیت به صورت غیر مستقیم اعمال شود. یعنی در قالبهای شعر، داستان، بازی و …
در تفسیر امام حسن عسکری علیه السلام حدیثی وارد شده است که آن را ابویعقوب یوسف بن یزیاد و علی بن سیار روایت کرده اند، این دو بزرگوار می گویند:
شبی در خدمت امام عسکری(ع) بودیم- در آن زمان حاکم آن سامان نسبت به امام (ع) تعظیم می کرد و اطرافیان او نیز احترام می نمودند- ناگهان حاکم شهر از آنجا عبورش افتاد و مردی دست بسته همراه او بود او امام(ع) را که در بالای خانه قرار داشت و از بیرون مشاهده می شد دید، همینکه چشمش به آن حضرت افتاد به خاطر احترام از مرکب پیاده شد.
امام عسکری(ع) فرمود: به جای خود برگرد، و او در حالی که تعظیم می کرد به جای خود یعنی روی مرکب برگشت و عرض کرد: ای فرزند رسول خدا این شخص را امشب کنار یک دکان صرافی گرفته ام به گمان اینکه می خواسته راهی به دکان باز کند و از آن سرقت کند. همین که خواستم او را تازیانه بزنم- و این روش من است متهمی را که دستگیر می کنم پنجاه تازیانه می زنم تا تنبیه او باشد و بعد از آن جرم بزرگتری مرتکب نشود- او به من گفت: از خدا بترس و کاری که باعث خشم خداوند می شود انجام نده، من به راستی از شیعیان علی بن ابی طالب و شیعه این امام بزرگوار پدر کسی که به امر خدا قیام می کند می باشم.
من از او دست برداشتم و گفتم: تو را نزد امام(ع) می برم، اگر آن حضرت گفته ات را تصدیق کرد که از شیعیان او هستی تو را رها می کنم، و اگر دروغ گفته بودی بعد از آنکه هزار تازیانه به تو زدم دست و پایت را قطع خواهم کرد، اکنون او را به حضور شما آورده ام، آیا او همان طور که ادعا کرده است از شیعیان شما می باشد؟
بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّد المرسلين و سيّد الخلق اجمعين سيّدنا و نبيّنا ابىالقاسم المصطفى محمّد و على ءاله الطّيّبين و صحبه المنتجبين و من تبعهم باحسان الى يوم الدّين.
خوشامد عرض ميكنم به همهى شما ميهمانان عزيز، جوانان عزيز، حاملان بشارتهاى بزرگ براى آيندهى امت اسلامى. هر كدام از شما، حامل يك بشارت بزرگ هستيد. وقتى جوان در يك كشورى بيدار شد، اميد به بيدارىهاى عمومى در آن كشور افزايش پيدا ميكند. امروز جوانهاى ما در سرتاسر جهان اسلام بيدار شدهاند. اين همه دام مقابل پاى جوانها قرار داده شده، اما جوان مسلمان و غيور و بلندهمت، از اين گرفتارىها خودش را نجات داده. شما مىبينيد در تونس، در مصر، در ليبى، در يمن، در بحرين چه اتفاق افتاد؛ در بقيهى كشورهاى اسلامى چه حركتى به وجود آمده. اينها همه بشارت است.
آنچه كه من به شما جوانان عزيز و فرزندان خودم عرض ميكنم، اين است كه بدانيد امروز تاريخ جهان، تاريخ بشريت، بر سر يك پيچ بزرگ تاريخى است. دوران جديدى در همهى عالم دارد آغاز ميشود. نشانهى بزرگ و واضح اين دوران عبارت است از توجه به خداى متعال و استمداد از قدرت لايزال الهى و تكيهى به وحى. بشريت از مكاتب و ايدئولوژىهاى مادى عبور كرده است. امروز نه ماركسيسم جاذبه دارد، نه ليبرالدموكراسى غرب جاذبه دارد - مىبينيد در مهد ليبرالدموكراسى غرب، در آمريكا، در اروپا چه خبر است؛ اعتراف ميكنند به شكست - نه ناسيوناليستهاى سكولار جاذبهاى دارند. امروز در ميان امت اسلامى، بيشترين جاذبه متعلق است به اسلام، به قرآن، به مكتب وحى؛ كه خداى متعال وعده داده است كه مكتب الهى و وحى الهى و اسلام عزيز ميتواند بشر را سعادتمند كند. اين يك پديدهى بسيار مبارك و بسيار مهم و پرمعنائى است.
رهبر انقلاب در دیدار با مردم قم شرایط امروز كشورمان را اینچنین توصیف كردند: «یك روز در صدر اسلام، دشمنان به نظرشان رسید كه با شِعب ابىطالب و محاصرهى اقتصادى مسلمآنها، آنها را از پا بیندازند؛ اما نتوانستند. این روسیاههاى بدمحاسبهگر خیال میكنند ما امروز در شرائط شِعب ابىطالبیم. اینجور نیست. ما امروز در شرائط شِعب ابىطالب نیستیم؛ ما در شرائط بدر و خیبریم.»1 اما شرایط بدر و خیبر با شرایط شعب ابیطالب چه تفاوتهایی دارد؟ حجتالاسلاموالمسلمین مهدی طائب، كارشناس و پژوهشگر تاریخ اسلام به بیان این تفاوتها پرداخته است.
محاصرهی شعب ابیطالب یكی از نقاط حساس و سرنوشتساز تاریخ اسلام است. لطفاً دربارهی چرایی وقوع این محاصره و اثرات آن توضیح دهید.
خدای متعال در قرآن به مسلمانانی كه در مواجهه با فضای عملیات روانی دشمن قرار داشتند -دشمنی كه میكوشید مؤمنین را مأیوس كند و آنها را به این باور برساند كه راهی جز تسلیم ندارند و مقاومت یا اقدامات تقابلی یا تهاجمیشان بیاثر است- میفرماید «و اذكُرُوا»؛ بهیاد آورید كه «إذ أنتُم قلیلٌ» شما كم بودید و اصلاً قدرتی نداشتید و «یتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ»2، مشركان شما را مثل دانه از زمین برمیداشتند، زیر پا لگدمال میكردند و اگر بادی میآمد، مانند همان دانهی بیارزش، در هوا این طرف و آن طرف میشدید. به یاد بیاورید كه خداوند متعال شما را زیاد كرد تا اینكه به نیرویی تبدیل شدهاید كه دیگر دشمن روی شما حساب میكند. پس معلوم میشود، مؤمنینی كه كنار رسولالله صلواتاللهعلیهوآله بودند، دوران ضعف بسیار مأیوسكنندهای را سپری كردند كه اگر خدای متعال در معادلهی آن دوران نبود، از بین رفتن آنها حتمی بود.
عبدالباسط محمد عبدالصمد، در سن ده سالگى، قرآن را حفظ نمود و با تمام وجود به آموزش علوم قرآنى و قرائت آن همّت گماشت. چون در خانه راديو نداشت، براى شنيدن تلاوت قرآن از راديو، مسافتى حدود سه كيلومتر را پياده طى مى كرد و براى فيض بردن از قاريان قرآن در جلسات شبانه قرآن شركت مى نمود. استاد مكتب و پدرش همواره عبدالباسط را تشويق مى كردند و اين تشويق ها در پيشرفت او بسيار مؤثّر بود. وى علاوه بر حفظ ، تجويد و قرائت قرآن، مفاهيم را هم آموخت و كم كم در منطقه «صعيد» شهرت يافت و از او در همه برنامه هاى «شبى با قرآن» دعوت مى كردند. يك سال بعد به حج مشرّف شد و براى اولين بار، تلاوت قرآن او روى نوار، ضبط شد و كشورهاى اسلامى و ديگر كشورهاى جهان (حتى جامعه مسلمانان امريكا) از او دعوت به عمل آوردند.
عبدالباسط تقريباً به همه جهان سفر كرد. در بعضى از سفرهايش، عده اى با شنيدن تلاوت زيباى قرآن او مسلمان گرديدند. در لوس آنجلس (امريكا) شش نفر و در اوگاندا 92 نفر به جرگه مسلمانان پيوستند. او مى گويد: «موفقيتى كه نصيبم شده است به بركت آيه آيه قرآن است كه صداى مرا در نظر مردم، دلنشين كرده و در واقع، اين نفوذ كلام خداست كه مردم به دين اسلام گرويده اند».
زندگينامه قاريان مشهور جهان، ص 43
جواد محدّثى:
اين جمله زيباى سعدى را خواندهايد كه: «هركه نانش نخورند، نامش نبرند».
اين درسى براى خُلق و خوى اجتماعى و آداب معاشرت و رمزى براى «محبوبيّت» در دلهاست.
مردم، بنده احسان و نيكىاند. سرشت انسانها گرايش به قدردانى از صاحب نعمت دارد و «دل» به كسى مىسپارد كه از «دست» او چيزى گرفته باشد و عشق كسى را در سينه مىپرورد كه از او احسان و خيرى ديده باشد.
اگر در پى محبوبيّت اجتماعى باشيم، يكى از راههايش بخشندگى و دست و دلبازى و كرم است.
فريدونِ فرّخ، فرشته نبود
ز مشك و ز عنبر سرشته نبود
به داد و دهش يافت آن نيكويى
تو داد و دهش كن، فريدون تويى
بُعد متقابل محبّت نيز مهمّ است. محبّت، محبّت مىآورد. اگر علاقه و دوستى خود را نثار كسى كنى، او هم خواهان و دوستدار تو مىشود. اين معادله عاطفى، منطقى هم به شمار مىآيد كه: «براى كسى بمير كه برايت تب مىكند!».
از سخنان اميرالمؤمنين(ع) است كه فرمود:
«محبّت، در سايه مهرورزى فراهم مىآيد».(1)
آسمان، هنوز آن خورشيد را كه در سياهى شب از مدينه خارج مىشد بهياد دارد. نخلها دوست داشتند على(ع) از كنار آنها رد شود، صداى زمزمه او را بشنوند و شبنم اشك او را احساس كنند.
تو دوست دارى با قطرههاى نگاه او آشنا شوى و نگاهش را بچشى. كنار او قدم بزنى و بنشينى تا بتوانى با نگاه كلمات او آشنا شوى. جرعه جرعه نگاه او را كه تو را به آسمان، پيوند مىزند، در دل قاب بگيرى!
با زلال كلمات او مناجات را در دلت بكارى و قلبت را پُر از خدا كنى و رنگ پاييز را از روى خاطراتت بزدايى. هر روز به ساحل نجات، نزديك شوى و گامهاى خستهات به سحر نزديكتر. مىخواهى آبى نگاهت را پر از نسيم گلها كنى تا او را بهتر در آغوش بگيرند و آرامش را در خانه دلت بيشتر بيابى. از زمين، پلى تا خدا بزنى و با رنگين كمانِ دعاى او به آسمان، صعود كنى. جايى كه با دعاى او پلهاى تا خدا نمانده باشد. پنجره نگاهش چشم تو را نوازش كند و تو پرستوى مهاجرى شوى و هجرت را برگزينى.
هواى مدينه آبستنِ دردها و ناله هاست. خروش از نخلها كه بى پدر شده اند برخاسته. غار حرا خالى از هُرمه نفسهاى قرآنى شده. ديگر چه كسى دست نوازش بر سنگهاى حرا مى كشد تا سنگها بتپند و زنده شوند. هوا كمى مسموم است. خانه هاى گِلى در خود فرو رفته اند. بلال، در سكوت و وهم، فرو رفته و هواى اذان از سرش پريده. خبر به مكه رسيده است و كعبه در حسرت بارانِ آيه هايى است كه از زبان رسول جارى مى شد. روزگار، چقدر عجيب است. كسى كه تا ديروز، صداى گامهايش درِ خانه ها را باز مى كرد، پرده ها را از پنجره ها بيرون مى كشيد، بچه هاى خردسال را بال مى بخشيد و در كوچه ها سلام مى ريخت، حالا بر شانه هاى مردم، تشييع مى شود. امروز تمام رحمت خدا روى شانه هاى مردم مدينه است. دارد به سوى جايگاه ابدى مى رود، همان كسى كه خودش روزى مى گفت: «بازگشت همه به سوى اوست»
س . حسینی
مرحله سوم: خلاقیت، سن بازی (سه تا شش سالگی)
کودکان دانشمندان کوچک هستند.
دانشمند کنجکاو است.
پس سوال زیاد میپرسد.
در این مرحله سنی باید به کودکان اجازه داده شود که بازی کنند. بازی در این مرحله سنی باعث رشد کودک میگردد.
یکی از نیازهای مهم فرزندان ما نیاز به بازی است. در این خصوص در روایات تاکید فراوانی شده، تا جایی که امام صادق (ع) میفرمایند: «دَع اِبنکَ یَلعبُ سَبعَ سَنین»، فرزندانتان را رها کنید تا هفت سال بازی کنند.
سیره عملی اهل بیت (علیهم السلام) نیز این گونه بوده است.
اما از نظر روانشناسی نیز برای بازی فواید فراوانی بیان شده است. که در ادامه به برخی از آنها اشاره میکنیم.
ارزش جسمانی بازی
حس بینایی، شنوایی و لامسه کودک از طریق بازی پرورش مییابد.
چشم و دست او از هماهنگی بیشتری برخوردار میشوند.
عضلات انگشتان دست و پای او ورزیدهتر میشوند.
انرژی مازاد کودک مصرف میشود و همین امر سبب آرامش او میشود.
ارزش اجتماعی بازی
کودک در بازی محیط اطراف خود را کشف کرده و اولین گامها را برای اجتماعی شدن بر میدارد.
همکاری و تشریک مساعی با گروه را میآموزد.
مفاهیم گروهی همچون: صبر و حوصله نشان دادن، احترام به حقوق دیگران، اعتماد به نفس پیدا کردن، پیروزی و شکست را فرا میگیرد.
ارزش اخلاقی بازی
از طریق بازی کودک رفتارهای خوب و بد را شناسایی کرده و این ارزشها را درونی میکند.
درستکاری، انصاف و راستگویی را از طریق بازی میآموزد.
ادامه دارد….
از حالات روحى و فضايل معنوى حكيم ميرزا مهدى الهى قمشهاى اين بود كه در امور زندگى به خداوند توكل مىنمود و در سير تكامل به لطف و عنايت الهى اعتماد داشت و در عين حال، وظيفه خود را به بهترين نحو انجام مىداد و از تلاش و كوشش، دست برنمىداشت. همسرش گفته است: سالى ايشان به مكّه مشرف شده بود. مسافرت وى شش ماه به درازا كشيد. چندبار برايشان نامه نوشتيم كه امكان دارد دانشگاه تهران، حقوق شما را قطع كند. جواب فرمود: من شما را به حق سپردهام نگران نباشيد، روزىِ ما دست آنها نيست:
بر الطاف ايزد توكل كنيد
به دل، خار هر غُصه را گُل كنيد
از او بايدت خواستن هر نياز
كز آن در، نگرديد نوميد باز
ز الطاف آن يار جان آفرين
كفى خاك گرديده جان آفرين!
آشناى عرشيان، ص 257