سكوت بلال
هواى مدينه آبستنِ دردها و ناله هاست. خروش از نخلها كه بى پدر شده اند برخاسته. غار حرا خالى از هُرمه نفسهاى قرآنى شده. ديگر چه كسى دست نوازش بر سنگهاى حرا مى كشد تا سنگها بتپند و زنده شوند. هوا كمى مسموم است. خانه هاى گِلى در خود فرو رفته اند. بلال، در سكوت و وهم، فرو رفته و هواى اذان از سرش پريده. خبر به مكه رسيده است و كعبه در حسرت بارانِ آيه هايى است كه از زبان رسول جارى مى شد. روزگار، چقدر عجيب است. كسى كه تا ديروز، صداى گامهايش درِ خانه ها را باز مى كرد، پرده ها را از پنجره ها بيرون مى كشيد، بچه هاى خردسال را بال مى بخشيد و در كوچه ها سلام مى ريخت، حالا بر شانه هاى مردم، تشييع مى شود. امروز تمام رحمت خدا روى شانه هاى مردم مدينه است. دارد به سوى جايگاه ابدى مى رود، همان كسى كه خودش روزى مى گفت: «بازگشت همه به سوى اوست»
س . حسینی