فاتحان قلعه دلها
جواد محدّثى:
اين جمله زيباى سعدى را خواندهايد كه: «هركه نانش نخورند، نامش نبرند».
اين درسى براى خُلق و خوى اجتماعى و آداب معاشرت و رمزى براى «محبوبيّت» در دلهاست.
مردم، بنده احسان و نيكىاند. سرشت انسانها گرايش به قدردانى از صاحب نعمت دارد و «دل» به كسى مىسپارد كه از «دست» او چيزى گرفته باشد و عشق كسى را در سينه مىپرورد كه از او احسان و خيرى ديده باشد.
اگر در پى محبوبيّت اجتماعى باشيم، يكى از راههايش بخشندگى و دست و دلبازى و كرم است.
فريدونِ فرّخ، فرشته نبود
ز مشك و ز عنبر سرشته نبود
به داد و دهش يافت آن نيكويى
تو داد و دهش كن، فريدون تويى
بُعد متقابل محبّت نيز مهمّ است. محبّت، محبّت مىآورد. اگر علاقه و دوستى خود را نثار كسى كنى، او هم خواهان و دوستدار تو مىشود. اين معادله عاطفى، منطقى هم به شمار مىآيد كه: «براى كسى بمير كه برايت تب مىكند!».
از سخنان اميرالمؤمنين(ع) است كه فرمود:
«محبّت، در سايه مهرورزى فراهم مىآيد».(1)
كسى كه درخت و نهال دوستى بنشاند، از ميوه آن كه محبوبيّت است، بهره مىبرد.
آنچه در رهنمودهاى پيشوايان الهى به عنوان «عوامل محبتآفرين» آمده، بسيار است. از جمله مىتوان به نكاتى همچون: بذل و بخشش، خوشرويى و حسن خلق، فروتنى و خاكسارى، ديندارى و خداترسى، عزّت نفس و مناعت طبع، سپاسگزارى و قدرشناسى، ابراز عاطفه و محبّت، انصاف در معاشرت و داورى، رفاقت شايسته و مدارا و تحمّل، و… اشاره كرد.
برخوردارى از صفات ياد شده، انسان را محبوب دلها و مقبول ديدهها مىسازد.
امام باقر(ع) فرموده است:
«خوشرويى و چهره باز، محبتآور است».(2)
امام على(ع) نيز فرموده است:
«سه چيز، محبّت و محبوبيت مىآورد: حسن خلق، رفاقت و دوستى نيكو و شايسته، و فروتنى».(3)
در همه اين موارد و عوامل، يك چيز خود را به وضوح نشان مىدهد، و آن گذشتن از «خود» و انديشيدن به «ديگران» است. منيّت، خودخواهى، خودبينى، خودستايى، خوددوستى، خودپرستى و بسيارى از اين «خود»هاى ديگر، به عنوان سدّ راه نفوذ در دلها و يافتن پايگاهى در قلبهاست.
فتح قلعه دلها، با سپاه محبّت و احسان و تواضع و خدمت ميسّر است.
معروف است كه به هارون الرشيد گفتند: چرا آن همه از حضرت موسى بن جعفر(ع) هراس دارد و از موقعيّتش بيمناك است؟ در پاسخ گفت: «من پيشواى بدنها و جسمها هستم و او امام دلها و قلبها».
امام كاظم(ع) بر دلها حكومت مىكرد، ولى هارون، بر جمجمهها. هارون با آن قدرت شگفت و حكومت پهناور و امكانات فراوان و سپاه و حَشَم و خَدم، در برابر انسانى به ظاهر بىسلاح و امكانات، احساس عجز و ترس دارد ؛ چرا كه قلمرو حكومت حضرت كاظم(ع)، قلوب انسانهاست و اين مقبوليت در دل پاكان را در سايه «بندگى خدا» و «خدمت به مردم» و «پرهيزگارى» و «آزادگى» به دست آورده است. از اينرو چون به هيچ وجه نمىتوانست آن امام را خلع سلاح كند، ناچار شد كه به زندانش افكند و ميان او و تودههاى هوادار، جدايى اندازد و عاقبت هم او را مظلومانه به شهادت برساند.
مقبوليت عمومى و محبوبيت اجتماعى، ريشه در «خدمت» و «صداقت» دارد. انسانهاى نيكوكار و مردمى و خدوم، در دلها جا دارند و نامشان پيوسته در يادها و بر زبانهاست، و اين سنّت الهى است كه «ذكر خير» و «نام نيكِ» صالحان و خادمان را در بسترى از يادها و دلها جارى مىسازد.
نام نيكى گر بماند ز آدمى
به كزو ماند سراى زرنگار
در فوت مرحوم آيةاللَّه طالقانى در سال 1359 قيامتى در كشورمان برپا شد. امام امت(ره) كه سوگوار اين مصيبت بزرگ بود، در تحليل آنچه پيش آمد، با اشاره به ريشههاى مقبوليت اجتماعى آن عالم مبارز و نستوه، فرمود:
«ملّت چرا به آقاى طالقانى اين احترام را گذاشت؟ چه بود در او و انگيزه ملّت چه بود؟ آقاى طالقانى ابعاد مختلفهاى را داشت: اولاد پيغمبر بود، عالم بود، خدمتگزار بود، متفكّر بود، مفسّر قرآن بود، انسان متعهّد بود، مخالف با رژيم بود، مخالف با چپ و راست بود،…».(4)
سپس با اشاره به سوابق ممتد مبارزاتى وى از جوانى تا پيرى، افزود:
«اين ملّت از او قدردانى مىكند ؛ يعنى اين قدردانى از خدمتگزار خودش است. طالقانى خدمتگزار ملّت بود و ملّت از خدمتگزار خودش قدردانى مىكند».(5)
آنگاه با اشاره به تحليل غلطِ روشنفكران دينْ گريز از ماهيت اين تحليل و با اشاره به شعارهاى مردم در مراسم دفن او مانند: «اى نايب پيغمبر ما جاى تو خالى» به ابعاد روحى، معنوى، مقاومت و ظلمستيزى او اشاره فرمود و افزود:
«شما ديديد كه با آن بيل و كلنگى كه قبر ايشان را كنده بودند، با آن، خاك را بيرون آورده بودند، مردم با آن بيل و كلنگ چه مىكردند؟ عشقبازى مىكردند، مىبوسيدند، حمله مىكردند و اين بيل و كلنگ را مىبوسيدند ؛ چرا مىبوسيدند؟ بيل و كلنگ كه بوسيدنى نيست… به همان انگيزه كه ضريح ائمه اطهار و بزرگان ما را مىبوسند، همان انگيزه مردم را وادار كرد كه بيل و كلنگش را ببوسند. براى روشنفكرىاش نبود ؛ براى اين بود كه او را نايب پيغمبر خودشان مىدانستند».(6)
اين سيادت و سرورى و محبوبيت براى يك عالم دينى به خاطر آن بود كه عمرى در راه خدا و خدمت به مردم و همدردى با آنان و غمگسارى در ايّام محنت و تحمّل اسارت و زندان براى نجات و رهايى مردم، تلاش و صبورى كرده بود. خدا هم او را به آن جايگاه رساند.
كلام شريف حضرت رسول(ص) است كه فرمود:
«سرور و سالار مردم، خدمتگزار آنان است».(7)
يعنى از رهگذر نوعدوستى و خدمت صادقانه به بندگان خدا مىتوان به محبوبيت در دلها رسيد، تا آنجا كه مردم، سرورى و سيادت او را بپذيرند و عاشقانه او را در دلهاى خويش جاى دهند.
بسيارى از آنان كه روشنفكرانه و با ادّعاهاى بزرگ، دم از «جامعه» و «توده» و «حقوق انسانى» مىزنند، در برابر درد و رنج انسانها و همنوعان، بىتفاوتاند ؛ آنچه برايشان مهمّ است، رفاه و آسايش «خود» است.
اگر اين «من»، براى آنان يك بت نيست، پس چيست؟ و اگر اينگونه خودپرستان در ميان مردم، پايگاهى نداشته باشند، چندان شگفت نيست.
مردم، دل به كسى مىدهند و خانه دل را حريم كسانى مىسازند كه با درد و رنج آنان آشنا و با غمهايشان محرم و در راه خدمت به آنان كوشا باشند.
اگر نفاقْ پيشهگان، زراندوزان، خود برتربينان و صاحبان قدرت و مكتب، جايى در ميان بخشى از مردم داشته باشند، جايى ناپايدار، سطحى و گذراست، نه در عمق دلها و درونِ باورها و پذيرشها.
آنكه مىخواهد محبوبيّت داشته باشد، زمينههاى آن را هم بايد در خود و شخصيت و رفتار و خصلتهايش فراهم آورد.
مقبوليّت، كالا و سرمايهاى است كه با «ارز خدمت» و نشان دادن صدق و وفا و محبّت و تواضع و پاكى و پاكدامنى به دست مىآيد.
________________________________________
1. بالتودّدِ تكونُ المحبّةُ ؛ ميزان الحكمة، (5 جلدى)، ج 1، ص 497 .
2. اَلبِشْرُ و طلاقةُ الوجهِ مَكسَبةٌ للمحبّة ؛ تحف العقول، ص 296.
3. ثلاث يوجبُ الْمَحبَّةَ: حُسنُ الخُلقِ وَ حسنُ الرِّفقِ وَالتواضعُ ؛ غررالحكم، ح 4684.
4. صحيفه نور، ج 9، ص 116.
5. همان، ص 117.
6. همان جا.
7. ميزان الحكمة، ج 2، ص 1380.