«اگر يک تخم مرغابي را زير مرغي قرار بدهيد که با گرماي بدن مرغ پرورش پيدا کند، بعد از مدتي که ميگذرد از داخل اين تخم مرغابي يک جوجه مرغابي بيرون ميآيد همراه با جوجه مرغها به حرکت و تکاپو ميافتد و وقتي که با جوجه مرغها روان ميشود کنار آب که ميرسد در مقابل چشمان حيرتزده برادران و خواهران ناتنياش خودش را به آب ميزند و شناکنان از آنها دور ميشود، آنها حيرتزده ميايستند و به اين شناگر ماهر که پاروزنان پيش ميرود نگاه ميکنند!
اين جوجه مرغابي لازم نيست از مادر يا پدرش شنا ياد بگيرد و به اصطلاح شناگري در وجود او غريزي است به اين گونه آموزشهاي پيش از تولد غرايز ميگويند.
شناگري در اين جوجه مرغابي غريزي است، اما اگر فرزند شما که شناگر ماهري هستيد کنار آب برود و از شما شناگري نياموخته باشد، غرق ميشود.
فرزند شما نياز به آموزش شناگري دارد. فرزند انسان در تمام مسائل زندگي يک چنين نيازهايي دارد؛ نياز به آموختن، نياز به تربيت شدن و از همان اوان تولد بلکه پيش از تولد تربيت و آموزش او آغاز ميشود.»
عروس جواني قبل از اينکه پا به خانه شوهر بگذارد، آبله سختي گرفت و مدتها بيمار شد. داماد به عيادت نامزد جوان رفت و در ميان صحبتهايش گفت که چشمهايم بسيار درد ميکند.
بيماري زن شدت ميگرفت و آبله تمام صورت او را پوشانده بود. مرد جوان عصازنان به عيادت نامزد خود ميرفت و از درد چشم ميناليد.
عروسي نزديک بود و زن نگران صورت خود که آبله آن را از شکل انداخته بود. شوهر هم کور شده بود و مردم همه ميگفتند:«چه خوب، عروس نازيبا همان بهتر که همسري نابينا داشته باشد!»
بيستسال بعد زن از دنيا رفت. مرد عصايش را کنار گذاشت و چشمهايش را گشود. همه تعجب کردند. مرد گفت:«من کاري جز شرط عشق را به جا نياوردم!».
دختر کوچولويي به اتاق کار پدرش رفت و با پيدا کردن چند برگ کاغذ رنگي مشغول قيچي کردن آنها شد. پدر سر رسيد و او را تنبيه کرد.
چند روز بعد دختر درحاليکه جعبهاي در دست داشت پيش پدر آمد و آن را تقديم او کرد و گفت: پدرجان اين هديه من است براي تشکر از زحمات شما! پدر جعبه را باز کرد. داخل جعبه خالي بود. خشم پدر دوباره زبانه کشيد و دختر را سرزنش کرد که چرا او را دست انداخته است؟ پدر عصباني جعبه خالي را به گوشهي پرت کرد.
دخترک درحاليکه اشک در چشمانش جمع شده بود گفت: پدرجان! اين جعبه که خالي نيست. من جعبه را پر از بوسه کرده بودم و آن را به شما هديه دادم.
در اطراف مدينه قريهاى است به نام فدک که در روزگار قديم ده آباد و پر درختى بوده است با درختان خرماى فراوان و چشمههاى جوشان و املاک آباد. اين قريه در تصرف يهود بود. در سال هفتم هجرى، که خيبر بهدست مسلمانان فتح شد، يهوديان، شخصى را نزد رسول خدا? فرستادند و تقاضاى صلح کردند. رسول خدا? تقاضايشان را قبول کرد و با آنان قرارداد صلح بست. بدين وسيله، يهوديان فدک زير سايه حمايت مسلمانان قرار گرفتند و در مقابل، نصف زمينهاى فدک را به رسول خدا واگذار کردند.
فدک بدون توسل به جنگ به دست مسلمانان افتاد، و بر طبق آيات قرآن هرجا که بدون جنگ فتح گردد، از اموال خالصه رسول خدا محسوب مىشود.1
پيامبر درباره مصرف اين اموال اختيار تام داشت و مىتوانست از درآمد آنها به بودجه حکومت اسلامى و تأمين حوايج عمومى کمک کند يا حتى حق داشت قطعه يا قطعاتى از آن را براى تأمين مخارج شخصى خود و خانوادهاش کنار بگذارد.
پيامبراکرم? به دليل مصالح پيدا و پنهان بسيار فدک را به فاطمه? بخشيد، و در حقيقت در اختيار جانشين خود حضرت علي? قرار داد تا در آينده و بحرانهاي پيشرو از آن اموال استفاده کند. در واقع فدک را به خانه ولايت تقديم فرمود. فدک در زمان حيات رسول خدا? در اختيار حضرت فاطمه? قرار گرفت. آن حضرت به قدر قوت لايموتى از آن برمىداشت و بقيه را در راه خدا صرف مىکرد. هنگامى که خليفه اول حکومت مسلمين را قبضه کرد، تصميم به مصادره فدک گرفت و دستور داد عمال و کارکنان فاطمه? را از فدک بيرون کنند.2
حضرت فاطمه
- خانم مطهری چه جواهرات گرانبهایی دارد!
- شنیدهام پالتو پوست میپوشد و…
با ناراحتی به خانه آمد و برای مرتضی تعریف کرد که زنهای همسایه چه چیزهایی پشتسرش گفتهاند. مرتضی به تمام گفتههای خانم گوش داد و گفت: اولاً چرا خودت را در معرض حرفهایی قرار میدهی که آزارت دهد؟ ثانیاً مگر حرف مردم در برابر رضایت خداوند ارزشی دارد؟ صبر کن و تردید نداشته باش که خداوند پاداش شما را با عزت حقیقی خواهد داد.
نگاهی به برادرش کرد و گفت: محمدتقی! بیا با هم برای پدر و مادر ماهانهای بفرستیم.
- مرتضی! آنها که احتیاج ندارند و برادر بزرگمان کمک خرجشان است، دیگر چرا ما این کار را بکنیم؟
- کمک به پدر و مادر باعث میشود که خداوند به انسان توفیق دهد. هرچه ما به آنها بیشتر کمک کنیم و از ما راضی باشند، خداوند توفیقات ما را بیشتر میکند.
از بچهها درباره دوستانشان میپرسید: دوست شخصیت انسان را تغییر میدهد. مراقب باشید، دوستان شما چه کسانی هستند؟ و مدام این شعر را برایشان میخواند:
تو اول بگو با کیان زیستی
پس آنگه بگویم که تو کیستی
ديشب ميان پنجرهها صحبت تو بود
حرف از دل غريب من و غيبت تو بود
رفتي و همصداي دلم بغض کرده باز
سجادهاي که گريه بر آن عادت تو بود
من ماندم و هواي رسيدن به آسمان
همسايه ستاره شدن قسمت تو بود
آخر به راه آمدنت آب ميشود
چشمي که آشناي غم و غربت تو بود
بغضم در انتظار صدايت نميشکست
شايد اگر نشانهاي از تربت تو بود
محبوبه بزمآرا
فاطمه شهیدی
ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده بود به همین دیوار و در را روی پیامبری باز کرده بود که هر صبح پیش از مسجد میآمد که بگوید «پدرت فدایت دخترم!».
ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده بود به همین دیوار و در را روی پیامبری باز کرده بود که هر غروب میآمد بگوید «شادی دلم»، «پاره تنم».
ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده بود به همین دیوار و در را روی پیامبری باز کرده بود که میخواست برود سفر و آمده بود زیر گلوی او را ببوسد.
ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده بود به همین دیوار و در را روی پیامبری باز کرده بود که پی «کسای یمانی» میگشت تا در آن آرامش یابد.
ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده بود به همین دیوار و در را روی پسرش حسن (ع) باز کرده بود «جدّت زیر کساست، برو نزدیک».
ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده بود به همین دیوار و به حسین (ع) خسته از راه آمده، گفته بود «نور چشمم»، «میوه دلم»، «جد و برادرت زیر کسایند».
ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده بود به همین دیوار و در را روی علی (ع) باز کرده بود. روی علی (ع) که بیتاب میگفت «بوی برادرم محمد (ص) میآید».
یعنی آیا در را روی جبرئیل خودش باز کرده بود؟
ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده بود به همین دیوار و تنها گلیم زیر پایش را بخشیده بود.
ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده بود به همین دیوار و گردنبند یادگاری را کف دستهایش دراز کرده بود سمت فقیری که از این همه سخاوت گریه میکرد.
ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده بود به همین دیوار و پارچهای کشیده بود روی سرش چون حتی چادرش را بخشیده بود.
ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده به همین دیوار و قرص نان را گرفته بود بیرون تا دستهای مسکینی آن را بقاپد، بعد از گرسنگی روزه بیسحری چشمهایش سیاهی رفته بود.
ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده به همین دیوار و قرص نان شب بعد را به دستهای یتیمی سپرده بود، و باز به اسیری.
ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده به همین دیوار و به صورت شرمنده زنی که برای بار دهم سؤالی را میپرسید لبخند زده بود.
ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده به همین دیوار و در را برای مردش باز کرده بود که با دست خالی از راه میرسید و نگفته بود که چند روز است غذایش را به بچهها داده و خود نخورده است.
ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده به همین دیوار و در را روی چشمهای خیس علی باز کرده بود، روی مردی که جانش و برادرش را از دست داده بود.
ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده به همین دیوار و شنیده بود همسایهها بلند، طوری که بشنود، میگویند: علی! او را ببر جایی دور از شهر، گریههایش نمیگذارد شب بخوابیم.
ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده به همین دیوار و به بلال که ساکت و محزون آن پشت ایستاده بود، گفت «دوباره اذان بگو، من دلتنگم».
ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده به همین دیوار و در را روی علی باز کرده بود که میآمد تا برای سالهای طولانی خانهنشین باشد.
ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده به همین دیوار و گفته بود «نمیگذارم ببریدش».
ایستاده بود درست پشت همین در تکیه داده بود درست بر همین دیوار که…
منبع : کتاب خدا خانه دارد.
امام صادق (ع):«مثل الدنيا مثل ماء البحر كلما شرب منهالعطشان ازداد عطشا حتى يقتله».
دنيا مانند آب درياست تشنه هر چه بيشتر از آن بنوشد عطش اوزيادتر گردد تا او راهلاك كند.
اصول كافى، ج2، ص136
شكست استكبار در كوير طبس، نمونهاى از امداد غيبى خداوند
به مناسبت فرارسيدن سالروز تهاجم نظامى امريكا به ايران در 15 ارديبهشت 1359
غلامرضا گلىزواره
نصرت الهى، بارقهاى ملكوتى
از بحثهاى مهم قرآنى كه به جنبههاى ويژهاى از نصرت الهى اشاره دارد امدادهاى غيبى است . اصولا از نظر جهان بينى اسلامى، هستى و واقعيتهاى زندگى به مسايل مادى و طبيعى محدود نمىگردد، بلكه هستى به دو عالم غيب و شهود يا نهان و آشكار تقسيم مىشود . برخلاف آن كه عالم طبيعتبه وسيله زمان و مكان حدودى پيدا مىكند و به قوه و استعداد، حركت و تكامل بستگى دارد، عالم غيب منحصر به اين ابعاد و محدوديتها نمىباشد و از واقعيتى مطلق منشا مىگيرد .
البته بايد اين حقيقت را هم دانست كه تمامى موجودات به حمايت و امداد غيبى نياز دارند و تدبير امور جهان هستى در عالم غيب صورت مىگيرد . در زندگى بشرى به يك سلسله مددهاى غيبى اى برمىخوريم كه مؤيد لطف و عنايت الهى به يك اجتماع يا فرد خاصى است . بديهى است كه اين حمايتهاى غيبى گزاف و بدون قيد و شرط و خارج از سنت الهى نمىباشد، بلكه بر اساس شايستگىها، لياقتها و فراهم بودن شراط ويژه، آدمى مشمول الطاف مخفى پروردگار خويش قرار گرفته و خداوند او را در گرفتارىها، ظلمتها و شدايد مدد مىنمايد: