دكتر حسين خنيفر
چكيده :
موفقيت امرى همه جانبه است و نقش امورى مانند حقايق، تخيلات و انعطاف در برنامهريزى موفقيت انكارناپذير مىنمايد . بررسى اين امور و نقش آنها در برنامهريزى موفقيت و نيز زندگى انسانهاى موفق از مهمترين مباحث اين مقاله به شمار مىآيد .
روان شناسان مىنويسند: موفقيت امرى همه جانبه و اصطلاحا Total است . اگر زندگى خود را مانند كودكى تصور كنيد كه پيوسته در حال رشد است هرگز خواهان رشد ناهمگون اعضاى آن نخواهيد بود; به عبارت ديگر، رشد و توسعه زندگى هر فرد در شرايط ايدهآل بايد از هارمونى مناسب و هماهنگى فزاينده برخوردار باشد . بنابراين، اگر خواهان برنامهريزى توسعهاى و كيفى هستيم، بايد همه جوانب پيشرفت را در نظر بگيريم و اگر در پى توفيقات روزافزونيم، بايد بدانيم اين امر مقدماتى دارد كه از قبل بايد فراهم كنيم و گرنه مانند افراد ناقص الخلقه جمجمهاى كوچك و پيكرى درشتخواهيم داشت; از برنامههاى نيمه كاره آكنده مىشويم و اصطلاحا پر از نيمههاى ناتمام مىشويم .
توجه به واقعيتياد شده ما را بدين حقيقت رهنمون مىشود كه برنامههاى زندگى نيز نيازمند برنامهريزىاند . اين نگاه يعنى برنامهريزى برنامهها اصطلاحا فرا برنامهريزى (1) خوانده مىشود . ما در زندگى با دستههاى مختلفى از برنامهها روبهرو هستيم كه به تنظيم و جهت دهى نياز دارند . تنظيم و بازيافت و اصطللاحا طراحى همه آنها با همديگر برنامه زندگى ناميده مىشود . برنامه زندگى زمانى معنادار مىشود كه همواره دو پايه مهم در آن لحاظ گردد:
1 . اولويت گذارى و دسته بندى برنامههاى مختلف و متنوع
2 . توجه به ميزان اهميت، ضرورت هر برنامه و طراحى دقيق روشهاى وصول به اهداف
در طراحى و اجراى برنامههاى زندگى عناصر مختلفى چون حقايق، تخيلات، تلاشها، حركت، اميد و انعطاف دخالت دارند .
عباس بخشنده بالى
زندگى، رودخانهاى است كه ما هر روز در مورد شيوه گذر از آن تصميم مىگيريم. مسير اين رودخانه به طور مداوم تغيير مىكند.
رودى كه در گذشته جريان يافته است، به طور معمول به آرامش رسيده و تا اندازهاى، مشخّص و قابل كنترل است. رودى كه در آينده جارى خواهد شد، متلاطمتر، غير قابل پيشبينى و تا اندازهاى غير قابل كنترل است.
مسير رودخانهاى كه روزانه آن را مىپيماييم، تغيير مىيابد و لذا چگونگى گذر كردن از آن نيز تغيير مىكند. جهان امروز، شبيه رودخانه، به طور مداوم در حال تغيير است. فردى كه در دنياى امروز تصميم مىگيرد، بايد به همان اندازه كه بر محيط تسلّط دارد بر تغييرات نيز تسلّط داشته باشد.(1)
هيچ چيز در دنيا آسانتر و عادىتر و در عين حال مشكلتر و سختتر از اتّخاذ يك تصميمِ عاقلانه نيست. اكثر ما در دورهاى از زندگى خود با اين مشكل روبهرو شدهايم: ازدواج، تغيير كار، انتخاب اين يا آن، و… و بدون شك آن احساس تلخ را نيز چشيدهايم: زمانى كه نمىدانستيم كدام راه را بايد برگزينيم.
1. نيازهاى واقعى خود را بيابيد
تحليلى درباره انقلاب اسلامى ايران، مواهب و بركات و آسيبشناسى آن
بارقهاى الهى
در آن هنگامه نگران كنندهاى كه تباهى و تيرگى، سرمايههاى فكرى، توانايىهاى درونى و هويت اصيل انسانها را به سوى باتلاق ذلت و مرداب متعفن حقارت مىكشانيد و استكبار جهانى براى حفظ قدرت دروغين و طمعهاى فناپذير خويش محرومان صالح و مظلومين بىپناه را در هاله مخرب و آشفتهاى از تمامى مواهب واقعى محروم كرده بود، ناگهان از نور ربوبى، (1) سراج منير محمدى، مشكات درخشان علوى و مصباح هدايتحسينى پرتوى پرتابش در سيماى پرصلابت امام خمينى (قدس سره) تابيدن گرفت و سپس بارقه نور، اميد، طراوت و شكوفايى سرزمين ايران را منور ساخت و به ستيز با ستم و سياهى شتافت و درخشندگى خود را به مرزهاى جغرافيايى اين قلمرو محدود ننمود و با تلالؤ بىكرانش، كران تا كران جهان را پرفروغ ساختبه نحوى كه مسلمانان جهان عزت و بيدارى و استقامت را در آغوش گرفتند و مستضعفين جهان براى محو آثار بيداد مصمم گرديدند.
به همين دليل مىتوان انقلاب اسلامى ايران را به يقين نقطه عطفى در تاريخ حركتهاى تاثيرگذار و تحول آفرين جهان و به ويژه عالم اسلام به شمار آورد و بر جايگاه استثنايى آن در اين عرصه تاكيد نمود و به اين حركت اصيل و ارزشى با پيروزى خود تحليل گران مسايل سياسى جهانى را در هالهاى از تحير فروبرد و ابرقدرتها را شگفت زده نمود بر اين تصور باطل كه اسلام را نمىتوان به عنوان مكتبى حركتآفرين و نيروبخش محسوب كرد خط بطلان كشيد و الگوى تمام عيار براى اشخاصى شد كه مشتاق حقيقت، تشنه هدايت و طالب آزادى هستند.
«فمينيسم» (feminism) واژهاى فرانسوى است كه در قرن نوزدهم به «جنبش زنان» اطلاق مىشد و امروزه به «دفاع از حقوق اساسى زنان بر اساس آرمان برابرىطلبى» اطلاق مىشود . در بخش نخست، پس از آشنايى اجمالى با مفهوم فمينيسم و تلقىهاى مختلف از آن، به بررسى ريشهها و زيرساختهاى فكرى فمينيسم و نمودها و پيامدهاى آن پرداخته شد . در شماره قبل نيز علاوه بر نقد مبانى اومانيستى و ليبراليستى فمينيسم، به اين سؤال كه آيا حقوق زن و مرد داراى تشابه و يكنواختى است; پاسخ داده شد و نظريه «تشابه مكانيكى زن و مرد» مورد نقد قرار گرفت .
در اين شماره سعى بر آن است تا تفاوتهاى ساختارى و تشريعى زن و مرد مورد توجه واقع شود و از آن جا كه يكى از مهمترين برنامههاى فمينيستها دگرگونى در ساختار خانواده و سوق دادن زنان به مشاغل عمومى و تضعيف نقش ويژه مادران در نهاد خانواده است; عملكرد فمينيستها در اين زمينه و بىاعتنايى فمينيسم به نهاد «اخلاق» مورد نقد و بررسى قرار گيرد:
تفاوتهاى ساختارى زن و مرد
اين بحثسابقهاى حداقل 2400 ساله دارد . افلاطون با اعتراف به ناتوانتر بودن نيروهاى جسمى و روحى و عقلى زنان، اين تفاوتها را كمى دانسته، مدعى بود زنان و مردان استعدادهاى مشابه دارند و زنان مىتوانند وظايف مردان را عهده دار شوند و از همان اختيارات بهرهمند گردند . بر خلاف وى، شاگردش ارسطو معتقد بود نوع استعدادهاى زن و مرد متفاوت است و وظايفى كه قانون خلقتبه عهده هر يك از آنها گذاشته و حقوقى كه براى آنها خواسته، در بسيارى قسمتها با هم تفاوت اصولى دارد . (1)
پروفسور «ريك» ، روانشناس مشهور امريكايى كه ساليان دراز به جست و جو در احوال زن و مرد پرداخته، مىگويد: «دنياى مرد با دنياى زن به كلى فرق مىكند . اگر زن نمىتواند مانند مرد فكر كند يا عمل نمايد، از اين رو است . . . زن و مرد جسمهاى متفاوت دارند . علاوه بر اين احساس اين دو موجود، هيچ وقت مثل هم نخواهد بود و هيچگاه يك جور در مقابل حوادث و اتفاقات عكس العمل نشان نمىدهند . زن و مرد بنا به مقتضيات جنسى رسمى خود، به طور متفاوت عمل مىكنند و درست مثل دو ستاره روى دو مدار مختلف حركت مىكنند . آنها مىتوانند همديگر را بفهمند و مكمل يكديگر باشند; ولى هيچگاه يكى نمىشوند; و به همين دليل است كه زن و مرد مىتوانند با هم زندگى كنند، عاشق يكديگر شوند و از صفات و اخلاق يكديگر خسته و ناراحت نشوند .» (2)
قرآن به عنوان آخرين وحى الهى كه بر افضل انبياء الهى نازل شده نور هدايت ابدى براى بشريت و تجلى خداوند در كلامش بود. قرآن شاهد زنده بر نبوت رسول اكرم (ص) و گرامىترين برهان بر حقانيت اوست، زيرا دليلى دائمى و حجتى همگانى به شمار مىآيد كه تمامى ابعاد و جوانب آن نشان از دانش نامتناهى ربانى دارد و هيچ كس را ياراى آن نبوده و نخواهد بود كه مانند اين كتاب را از پيش خود بياورد.
از جمله عواملى كه قرآن را در دلها و مصاحف حفظ مىكند، تلاوت و مداومت در مطالعه آن است. تلاوت قرآن نيز مانند هر عمل مستحب ديگر داراى آدابى است كه خود بر دو نوعند: ظاهرى و باطنى. از اين دو قسم آداب باطنى تلاوت قرآن از اهميتبيشترى برخوردار است كه در هنگام تلاوت قرآن بايستى مد نظر قرار گيرد. براى تلاوت قرآن ده ادب باطنى است كه به ترتيب در پى مىآيد.
فهميدن اصل كلام
تلاوت كننده، بايد بداند كه با چه سخن بزرگى مواجه است، سخنى كه نشانه لطف و رحمت و عنايت آفريدگار هستى به آدمى است. سخنى كه حقايق بسيار بلندى را تا مرز فهم و درك انسانها تنزل داده است.
فهم عظمت كلام، درك فضل و لطف خداوند درباره بندگان است كه اين كلام را از عرش جلال خود تا سطح فهم مردم نازل فرموده است و بايد انديشيد كه چگونه خداوند در رسانيدن معانى كلام خود - كه صفتى قائم به ذات اوست - به مرتبه فهم مردم، به بندگان لطف و كرم فرموده چگونه آن صفت در طى حروف و اصوات كه از صفات بشرى استبر آنان تجلى كرده است. قارى قرآن بايستى كلام الهى را درس بگيرد و بياموزد و به قرائت آن اكتفا نكند چنانكه در سوره اعراف آيه 169 آمده است «و درسوا ما فيه» يعنى كلام الهى را فرا گرفتند. همچنين قارى قرآن بايستى آيات الهى را با گوش جان بشنود و آن را به خاطر بسپارد، چنان كه در سوره حاقه آيه 12 آمده است «و تعيها اذن واعية; قرآن را گوشهاى حافظ به ياد مىسپارند» ، درك عظمت كلام الهى، جز با انديشه در محتواى آن ميسر نيست.
وقتى سخن از«تنبيه» به ميان مىآيد، در اكثر ذهنها، «انضباط» متبلور مىشود و در نتيجهبرخى تنبيه را با انضباط و اطاعت كوركورانه مترادف مىدانند. بعضى افراد معتقدندكه انضباط در سايه اطاعت كوركورانه به دست مىآيد و منضبط كسى است كه بدون اظهارنظرى، دستور مافوق خود را اجرا نمايد. كسانى كه اين گونه فكر مىكنند، چند فرضرا قبول كردهاند كه:
1- مافوق هيچ وقت اشتباه نمىكند و دستورهاى او هميشه با صلاح و صواب همراه است.
بنابراين، زيردستان بدون چون و چرا بايد از وى اطاعت كنند;
2- افرادى كه تحتسرپرستى يك نفر قرار دارند، معمولا از لحاظ فهم و درك ضعيفند، روى اين اصل، صلاحو صرفه ايشان در اين است كه دستورهاى سرپرست را بدون اين كه درباره آنها بحثكنند، به اجرا درآورند;
3- اطاعت كوركورانه، پيشرفت و نتيجه كار را بهتر مىسازدو امور را تحت نظم و قاعده معين درمىآورد. (1)
متاسفانه اين فرضها را بسيارى از والدين و مربيان پذيرفتهاند و فكر مىكنندكه اگر كودك از آنها اطاعت محض كند، خوشبختخواهد شد و بنابراين، زمانى كه كودكاز دستور آنان سرپيچى مىكند، او را تنبيه مىكنند تا طبق نظر آنها رفتار كند.
اين گروه معتقدند: ترس از تنبيه، كودك را به اجراى وظايف معين وامىدارد ومانع از اين مىشود كه او به انجام كارى كه مخالف مقررات است، مبادرت ورزد.
تنبيه اثر فورى دارد و كودك را از ادامه تخلف باز مىدارد.
چنين والدين و مربيانى غافلند كه اطاعت و انضباطى كه از راه تنبيه حاصل شود،موجب اضمحلال و نابودى حس ابتكار كودك مىگردد. نيروى كنجكاوى ديگر رشد نمىيابد.
اسماعيل نساجى زواره :
پيرايش عقيده
«سنفرغ لكم ايها الثقلان» (1)
در جهان هستى غير از موجودات و پديدههاى محسوس و ملموس، موجودات غيرمحسوسى وجود دارد كه شناخت كامل آنها براى انسان ميسر نيست و وجود آنها به واسطهى آيات الهى اثبات شده است. (2) يكى از باارزشترين موجودات غيرمحسوس كه قرآن كريم از آن به عنوان يكى از «ثقلان روى زمين» ياد كرده است، «جن» است. (3)
اين واژه ضد «انس» است (4) و در لغتبه معناى موجود پنهان و نامرئى است و تمام مشتقاتش بر استتار و پنهان دلالت دارد. واحد آن «جنى» است (5) و جمع آن برخلاف آنچه زياد استعمال مىشود، «اجنه» نيست; زيرا اجنه جمع «جنين» است و جمع جن «جنه» اين واژه 22 بار در قرآن كريم آمده است. (7) آنچه در اذهان عوام از اين موجود وجود دارد، به افسانه و خيال نزديكتر است تا به واقعيت; زيرا مردم ناآگاه خرافات زيادى دربارهى آن از خود ساختهاند كه با عقل و منطق سازگار نيست و به همين جهتيك چهرهى خرافى و غير منطقى به اين موجود دادهاند كه وقتى كلمهى «جن» گفته مىشود، مشتى خرافات نيز با آن تداعى مىشود از جمله اين كه آنها را با اشكال غريب و عجيب و وحشتناك و موجوداتى دم دار و سم دار! موذى، پرآزار، كينه توز و بدرفتار ترسيم مىكنند كه ممكن است از ريختن يك ظرف آب داغ در يك نقطهى خالى، خانه هايى را به آتش كشند (8) و موهومات ديگرى از اين قبيل كه جنها را شبيه انسان ولى با كالبدى كوتاهتر و پوشيده از مو مىدانند كه شيار چشمان آنها عمودى و پاهاى آنان مثل چهارپايان سم دارد و در دل شبها فعاليت آنها بيشتر شده و مجالس عروسى يا بزم خود را در حمامها، سردابها، خرابهها، زيرزمينها، آب انبارها وغيره برپا مىكنند و شبها در بعضى از خانهها به بازى و گشت مشغول هستند و چه بسا از روى رختخواب انسانهاى به خواب رفته هم عبور كنند و ريختن نجاسات به روى زمين و يا لگدمال كردن بچههاى جنها ممكن است والدين آنها را مجبور به انتقام جويى كند. (9) در حالى كه اگر موضوع وجود جن از اين خرافات پيراسته شود، اصل مطلب كاملا قابل قبول است; چرا كه هيچ دليلى بر انحصار موجودات زنده به آنچه ما مىبينيم نداريم، بلكه علما و دانشمندان علوم طبيعى مىگويند: موجوداتى را كه انسان با حواس خود مىتواند درك كند، در برابر موجوداتى كه با حواس قابل درك نيستند، ناچيز است.
مهتاب رضاپور
پس از طلوع جمال پيامبر خاتمصلى الله عليه وآله، كاروان تمدن اسلامى فراز و نشيبهاى بسيارى را پيموده و به هر بيابان كه وارد آمد، رحمتخداوند در آنجا نازل شد. وادى به وادى تاريخ، لبريز از شكوفايى، سرسبزى و بركات اين كاروان است و بهمن 1357 اوج طراوت سرگذشت مسلمانان در عصر حاضر محسوب مىشود. بهارى كه دستان بزرگ مردى از سلاله پيامبرصلى الله عليه وآله آن را براى ملت ايران به ارمغان آورد و شميم گلهاى آن جهان را فرا گرفت و مستضعفان و محرومان از بركات آن بهرهها بردند.
جاهليت جديد هر چند بر مرد و زن ظلم مىراند اما زنان به واسطه ويژگىهاى شخصيتى و جنسى كه دارند در اين دوره بيشتر مورد تعدى و ستم قرار مىگيرند و شايد به جرات بتوان ادعا كرد كه ثمرات انقلاب اسلامى براى زنان بيشتر از مردان بوده است.
در اين نوشتار بنا داريم كه با بررسى وضعيت زنان در پيش از انقلاب، نقش و اثر آنان را در پيروزى انقلاب و سپس تاثير انقلاب در تحول جايگاه فكرى و عملى زن در ايران را تبيين نماييم و از آنجا كه پيوندى ناگسستنى بين انقلاب اسلامى و امام خمينىرحمه الله وجود دارد، سعى شده است كه هر يك از اين ابعاد با توجه به ديدگاه آن بزرگوار بررسى گردد.
وضعيت زن پيش از انقلاب اسلامى
مقدمه
ثروت (Wealth)، به كليه مواد و اشيايى اطلاق مىشود كه حاجتهاى بشر را رفع مىنمايند. اين ثروتها يا طبيعى هستند و مستقيم يا غير مستقيم مورد استفاده واقع مىشوند و يا توليد مىگردند ؛ يعنى به دست بشر، تغيير شكل يافته، مورد استفاده قرار مىگيرند.
در اقتصاد، مفهوم ديگرى به نام «دارايى (Assets)» هم وجود دارد. دارايى به دو دسته «واقعى» و «غير واقعى» تقسيم مىشود.
داراييهاى واقعى، عبارتاند از: ماشينآلات، زمينها و ساختمانهاى تحت مالكيت شركتها و همچنين شامل كالاهاى مصرفى با دوام، مانند: ماشين لباسشويى، دستگاههاى صوتى - تصويرى و خانههاى مسكونى كه در مالكيت خانوارها قرار دارند. اين داراييها داراى بازدهىاند و با يكديگر تفاوت دارند. خانههاى شخصى افراد در واقع، نوعى بازدهى براى صاحبان آنها هستند و در آنها زندگى مىكنند و هيچگونه اجارهاى نمىپردازند. همينطور، صاحبان دستگاههاى صوتى - تصويرى بدون پرداخت اجاره از آنها بهره مىبرند. داراييهايى از اين دست را دارايى واقعى مىنامند. در بعضى از كشورهاى صنعتى، ارزش دارايى واقعى هر فرد، حدود سى هزار دلار است.
نوع ديگر دارايى «دارايى مالى» است كه شامل پول، سهام، اوراق قرضه،(1) و يا اوراق مشاركت مىشود. مجموع داراييهاى واقعى و مالى را «ثروت» مىگويند.(2)
اگر ادعا كنيم برنامهريزىِ اقتصاد غرب بر اين استوار شده است كه همواره از نظر كميت بر دارايى افراد افزوده شود و ثروت اشخاص زياد گردد، گزاف نگفتهايم. بازهم اگر ادعا كنيم كه برنامهريزى عاقلانه (rational) افراد بر اين پايه است كه استفاده بهينه از اين ثروت نمايند بيراهه نرفتهايم.
در آن اقتصاد، يك اصل پذيرفته شده است كه هر فرد مىخواهد از راه حداكثر كردن سود، بر ثروت خويش بيفزايد. ثروت خوب و ثروت بد مفهومى ندارد. هر كارى كه منجر به افزايش مجموع داراييها شود خوب است ؛ امّا در اسلام، مباحث به گونهاى ديگر مطرح است. كلمه ثروت در متون دينى ما بسيار كم ديده شده است و در آيات و روايات، به جاى ثروت، واژه «مال» آمده است و به شخص ثروتمند، «غنى» گفته مىشود كه در مقابل آن، واژه «فقير» قرار مىگيرد.
در مورد ثروت در اسلام، سؤالاتى مطرح است كه اين نوشتار، در صدد پاسخ به بعضى از آنهاست.
مقدّمه
آيا مىدانيد كه متوسّط سن ابتلا به افسردگى در اغلب جوامع ، چهل سالگى است در حالى كه متخصّصان اعلام مىكنند اين اختلال روانى در كشور ما در سنين پايين و حدود بيست سالگى اتفّاق مىافتد ؟ شايد همه ما تا به حال ، فرد تنهايى را ديده باشيم كه غمگين ، گوشهاى نشسته و زانوى غم در بغل گرفته است . ممكن است بىخيال از كنار او گذشته و اعتنايى نكرده باشيم . يا برعكس ، نگاهى دلسوزانه انداخته و در دل گفته باشيم : «بيچاره ، حتماً در زندگىاش شكست خورده ، يا …» ؛ امّا به هر حال بايد هشيار باشيم كه او نيز چون ما فردى از جامعه است . گاه درياى پرتلاطم زندگى ، كشتى اميد آدمى را به ساحل افسردگى مىكشاند . ساحلى مملو از نااميدى ، نگرانى درماندگى و اندوه. حال بهراستى افسردگى چيست؟
افسردگى با چه كلماتى بيان مىشود؟
استفاده از زبان محاورهاى به منظور بيان حالات مَرَضى ، خالى از اشكال نيست ؛ زيرا پزشك و بيمار ، هر دو جمله يا كلمه واحدى را به كار مىبرند كه در ذهن آنان معنا و مفهوم متفاوتى دارد . نتيجه آنكه ممكن است برداشت يكى از گفتار ديگرى همان نباشد كه منظور گوينده بوده است . افسردگى نيز از آن دسته واژههايى است كه به اين سرنوشت ، دچار گشته است .
در فارسى ، واژهها واصطلاحاتى كه معناى «خُلق افسرده» را در ذهنْ تداعى مىكنند ، فراوان هستند ، اگر چه تمامى آنها مترادف و متشابه نيستند ، بلكه هر كدام ، حالات گوناگونى از خُلق افسرده را (كه تفاوت اندكى با هم دارند) بيان مىكنند ، مانند غم و اندوه ، حُزن و ماتم ، ملامت ، دلمردگى ، دلتنگى و … .
تفاوتهاى اساسى «اندوه» و «افسردگى» كداماند؟