رابطه محبّت و افسردگى
مقدّمه
آيا مىدانيد كه متوسّط سن ابتلا به افسردگى در اغلب جوامع ، چهل سالگى است در حالى كه متخصّصان اعلام مىكنند اين اختلال روانى در كشور ما در سنين پايين و حدود بيست سالگى اتفّاق مىافتد ؟ شايد همه ما تا به حال ، فرد تنهايى را ديده باشيم كه غمگين ، گوشهاى نشسته و زانوى غم در بغل گرفته است . ممكن است بىخيال از كنار او گذشته و اعتنايى نكرده باشيم . يا برعكس ، نگاهى دلسوزانه انداخته و در دل گفته باشيم : «بيچاره ، حتماً در زندگىاش شكست خورده ، يا …» ؛ امّا به هر حال بايد هشيار باشيم كه او نيز چون ما فردى از جامعه است . گاه درياى پرتلاطم زندگى ، كشتى اميد آدمى را به ساحل افسردگى مىكشاند . ساحلى مملو از نااميدى ، نگرانى درماندگى و اندوه. حال بهراستى افسردگى چيست؟
افسردگى با چه كلماتى بيان مىشود؟
استفاده از زبان محاورهاى به منظور بيان حالات مَرَضى ، خالى از اشكال نيست ؛ زيرا پزشك و بيمار ، هر دو جمله يا كلمه واحدى را به كار مىبرند كه در ذهن آنان معنا و مفهوم متفاوتى دارد . نتيجه آنكه ممكن است برداشت يكى از گفتار ديگرى همان نباشد كه منظور گوينده بوده است . افسردگى نيز از آن دسته واژههايى است كه به اين سرنوشت ، دچار گشته است .
در فارسى ، واژهها واصطلاحاتى كه معناى «خُلق افسرده» را در ذهنْ تداعى مىكنند ، فراوان هستند ، اگر چه تمامى آنها مترادف و متشابه نيستند ، بلكه هر كدام ، حالات گوناگونى از خُلق افسرده را (كه تفاوت اندكى با هم دارند) بيان مىكنند ، مانند غم و اندوه ، حُزن و ماتم ، ملامت ، دلمردگى ، دلتنگى و … .
تفاوتهاى اساسى «اندوه» و «افسردگى» كداماند؟
ولى ممكن است بگوييد : «ديگر روى خوشى را نخواهم ديد و هرگز خوشحال نخواهم بود ؛ چون او مُرد» . اين طرز فكر ، غير منصفانه است . اين افكار ، احساس دلسوزى (براى خود) و نااميدى را در شما زنده خواهد كرد و چون تمامى اين هيجاناتْ مبتنى بر افكار تحريفآميز است ، شكست شما را سبب خواهد شد .
اندوهِ بدون تحريف ، از واقعيتْ سرچشمه مىگيرد و به همين دليل ، زمان محدودى دارد و هرگز باعث كاهش عزّت نفس (يا احترام به خود) نمىشود ؛ امّا افسردگى، حالتى منجمد و زاييده افكار باطل است و به طور نامحدودى گرايش به دوام يا بازگشت مجدّد دارد و همواره با فقدان عزّت نفس ، همراه است .
چه كسانى ممكن است به افسردگى دچار شوند؟
سؤالى كه ممكن است بعد از خواندن اين سطور در ذهن شما پديد آيد ، اين است كه : چه كسانى به اين اختلال (افسردگى) مبتلا مىشوند ؟ در جواب بايد گفت : احتمال گرفتارى براى همه وجود دارد و در اين زمينه ، فرقى بين فقير و ثروتمند ، سياه و سفيد ، باسواد و بى سواد ، مرد و زن و … وجود ندارد . اين اختلال ، بدون توجّه به سن و سال و شرايط مختلف ، همه افراد را به يك صورت، گرفتار مىكند .
از نظر متخصّصان ، افسردگى ، يكى از رايجترين انواع ناراحتيهاى روانى است كه باعث مراجعه افراد به ايشان مىشود و از اين لحاظ ، با سرماخوردگى در ميان ناراحتيهاى جسمانى، قابل مقايسه است.
شايد جالب باشد اسامى چند تن از افراد مشهورى را كه دچار اين اختلال شدهاند با هم مرور كنيم : وينستون چرچيل در قسمت اعظم دوران بلوغ با افسردگى دست و پنجه نرم كرده بود ؛ چيزى كه او آن را «سگ سياه»(1) مىناميد . نويسندگانى چون ارنست هِمينْگوِى ، ويليام استايرون و سيلويا پلت ، هنرپيشهاى مانند پتى ديوك ، آهنگسازان بنامى چون اكلاد بوسى و جرج فردريك هَندل ، حاكمانى چون شاه سول ، ملكه اليزابت اوّل ، آبراهام لينكُلْن و در دوران معاصر ، توماس ايگلتون (سناتور امريكايى) و كاتن چايلز ، و همسران سياستمدارانى چون بتى فورد و باربارا بوش (همسران دو رئيس جمهور پيشين امريكا) ، همگى اندكى از هزاران افرادى هستند كه به اين اختلال، دچار گشتهاند .
چند درصد از افراد جامعه به اين بيمارى گرفتارند؟
در هر لحظه ، پانزده تا بيست درصد از افراد بزرگسال جامعه ممكن است عوارض و نشانههاى مختلف افسردگى را از خود نشان دهند . يك پنجم از بيماران حاضر در مطب پزشكان شديداً افسرده هستند، حداقل ، دوازده درصد از جمعيت كشورهاى پيشرفته در طى عمر خود براى معالجه علايم افسردگىِ شديد، به متخصّصان روانى مراجعه مىكنند ، و حدس زده مىشود كه 75 درصد از افرادى كه در مؤسسات روانْدرمانى بسترى مىشوند ، دچار افسردگى هستند . مطالعاتى كه در سال 1973م از سوى متخصّصان «سازمان جهانى بهداشت»(2) در كشورهاى در حال توسعه آسيا و آفريقا انجام گرفته ، از افزايش دامنه شيوع افسردگى در ميان ملّتهاى در حال رشد ، حكايت مىكند .
چه عواملى موجب افسردگى مىگردند؟
افسردگى درجات و انواع مختلفى دارد و ممكن است از عوامل متعددى ناشى گردد . اين عوامل ، شامل : سرشت طبيعى ، وراثت ، اختلال در فعاليت شيميايى و هورمونى بدن ، اختلال در تركيب شيميايى انتقال دهندههاى مغز ، تجارب خانوادگى (بخصوص داشتن پدر يا مادر افسرده) ، از دست دادن يكى از والدين (بخصوص مادر) در اوايل زندگى يا محروميت از علاقه و محبّتِ والدين ، حوادث ناراحت كننده و منفى در سالهاى اخير زندگى ، گرفتارى و عدم ارتباط بهينه با افراد و بستگان نزديك ، نداشتن روابط اجتماعى نزديك با افراد قابل اعتماد ، برخوردار نبودن از حمايت اجتماعىِ كافى و نداشتن يا از دست دادن حسّ احترام و اعتماد به خود است .
چه رابطهاى ميان «محبّت» و «افسردگى» وجود دارد؟
وقتى خُلق شخص از حالت تعادلْ منحرف شد و به سوى افسردگى كشيده شد ، در هيجانات و احساسات و عواطف شخص نيز تغيير پديد مىآيد . بدين صورت كه احساسات و تمايلات نيز همساز و هماهنگ با افكار و خُلق افسرده ، تغيير مىكنند .
وقتى يأس و نوميدى وجود بيمار را در بر مىگيرد و بيمار ، راه خلاصى از تنگناى زبونى و استيصال نمىيابد و آنگاه كه ديگر در دنياى او نقطه اميدبخش و جالبى يافت نمىشود ، بايد هم انتظار داشت كه هيچ موضوع وانگيزهاى هم علايق و تمايلات او را تحريك نكند . در چنين شخصى ، مفاهيمى چون : ميل ، علاقهمندى ، دوستى ، دوست داشتن ، عشق ، صميميت و نظاير اينها ديگر معنا و صورت واقعى خود را از دست مىدهند و جاى آنها را بىميلى ، بىتفاوتى ، دلسوزى ، دلمردگى و بىحوصلگى اشغال مىكند .
در افسردگى ، از جمله افكار مسلّط ، اين است كه آدمى فكر مىكند بى ارزش است و اين فكر ، گرچه در نظر اوّلْ آگاهانه نيست ، امّا در رفتار و احساسات انسان ، خود را نشان مىدهد . نتيجه چنين فكرى آن مىشود كه انسان براى خودش احترام قائل نباشد ، خودش را نپسندد و عزّت نفس لازم و طبيعى نداشته باشد .
تحقيقات دكتر آرون بك نشان داده كه بيش از هشتاد درصد بيماران افسرده اظهار مىكنند كه از خود بيزارند . لذا چنين آدمى بسيار به توجّه ديگران متّكى خواهد شد ؛ زيرا نظر خود را قبول ندارد .
وقتى انسان فكر مىكند كه آدم دوست داشتنىاى نيست ، از يك سو از ديگران دورى مىگزيند و از سوى ديگر، براى مقابله با احساس دوست داشتنى نبودن خود ، بسيار نيازمند محبّت ديگران مىشود . انزوا و دورى گزيدن از اجتماع و در عين حال ، محتاج توجّه و محبّت ديگران بودن ، اگرچه به ظاهر، متناقض و مخالف مىنمايد ، ليكن دو روى سكّه هستند كه انسان افسرده را عذاب مىدهند.
طبيعى است كه انسان بايد به ديگران محبّت كند و بايد احساس كند كه ديگران نيز او را دوست دارند ؛ امّا اين احساسات در انسان افسرده به دليل ناباورى او به كفايتهاى خويش ، همچون عطشى سيرىناپذير، هرگز به سرانجام نمىرسد ؛ گرچه او را خسته مىكند .
توجّه بيش از حد به رفتار ديگران و تلاش بىثمر براى جلب محبّت سايرين ، انسانهاى افسرده را در نظر ديگران ، پرتوقّع نشان مىدهد ، در حالى كه آنها از برآوردن نيازهاى بسيار عادى خويش نيز نااميد و ناكارآمد شدهاند .
روانكاوان درباره رابطه بين محبّت و افسردگى چه مىگويند؟
در توضيح و توصيف افسردگى ، نظريهها و ديدگاههاى گوناگونى ارائه شده است . ما در اين مقال كوتاه ، تنها ديدگاه روانْتحليلگرى را (كه جزو نظريههاى روانى - عاطفى طبقهبندى مىشود) به اختصار ، تقديمتان مىكنيم .
مقاله فرويد (روانشناس بزرگ اتريشى) تحت عنوان «اندوه و مِلانكولى»(3) كه به سال 1917م انتشار يافت ، ما را در شناخت روانكاوانه افسردگى يارى مىدهد . وى ضمن تأييد نظريه ابراهام (كه در سال 1911م افسردگى را با حالت غم و اندوه مقايسه كرد و اوّلين كوشش را در تبيين روانكاوانه افسردگى به كار بست) ، به توضيح بيشتر اين نظريه پرداخت و سعى كرد براساس آن ، ديد جامعترى در مورد افسردگى ارائه دهد .
فرويد ، محروميت از عشق و محبّت در دورههاى مشخص و حساس زندگى را موجبى براى بروز افسردگى مىدانست و بر اين باور بود كه احياى همين احساسِ فقدان است كه به صورت سمبوليك (نمادين) به افسردگى مىانجامد .
در سال 1948م ، ملانى كلاين ، پويايى كاملاً متفاوتى را در بيان افسردگى پيشنهاد كرد . وى ، كه مايههاى افسردگى را به سالهاى اوّل زندگى مربوط مىداند ، معتقد است كودكان، دورهاى را به نام «موقعيت افسردگى زا»(4) به عنوان يكى از دورههاى عادى رشد ، تجربه مىكنند . وقتى طفلى محروميت از عشق و محبت را احساس كرد ، نسبت به مادر ، احساس خصومت مىكند و به رؤياپردازى دگرآزارانه در مورد وى مىپردازد . سپس ترس از آنكه اين احساس و آرزو ، از بين رفتن مادر را در پى داشته باشد ، اضطراب و احساس گناه را در طفل ، بنيان مىنهد .
هرگاه طفل در درك و فهم اين شرايط افسردگىزا موفق نباشد ، مايههاى بيمارگونه افسردگى در وى بنيان گذاشته مىشود و احساس پرخاشگرى و نفرت نسبت به مادر ، بر عشق و محبّت به وى فزونى مىيابد .
محبّت، چه نقشى در درمان افسردگى دارد؟
روانشناسى معاصر (روانشناسى عشق ورزيدن) به اين نتيجه رسيده است كه اگر آدميان بتوانند «در عشقْ زيستن» را بياموزند ، در مبارزه با مشكلات زندگى مجهّز خواهند شد و به راحتى خواهند توانست به مصاف كليّه تضادها ، سر در گميها و نابسامانيهاى روانى رفته ، از بيهودگى و پوچى حيات خود ، رهايى يابند .
روانشناسى معاصر، معتقد است كه تنها «عشق» پاسخى است اساسى به مسئله هستى انسان . عشق است كه مىتواند خلأ بين انسانها را پر كند . آنچه دنيا نيازمند آن است ، عشق است و هر انسانى كه واقعاً انسان است ، به عشق ، نيازمند است .
در برخورد با افراد افسرده، چه بايد كرد؟
دوازده توصيه عملى براى كمك كردن به فردى كه از افسردگى رنج مىبَرد ، بدين قرار است:
1 . در حدّ توان، درباره افسردگى مطالعه نماييد ؛
2 . حمايت بىدريغ و دائمى خود را به او ابراز كنيد ؛
3 . زندگى راحتترى براى او فراهم نماييد ؛
4 . سعى نكنيد افسردگىِ او را كنترل كنيد ؛
5 . اوقات فرح بخشى را براى خود فراهم كنيد ؛
6 . احساسات او را كاملاً درك كنيد؛
7 . از ديگران كمك بطلبيد؛
8 . استوار و پابرجا باشيد؛
9 . داروهاى مورد نياز و غذاهاى مناسب او را بشناسيد؛
10 . به توصيههاى متخصّصان (بويژه روانشناسان بالينى) تكيه كنيد ؛
11 . از تهديدهاى او يا اقدام احتمالى او به خودكشى آگاه باشيد ؛
12 . منتظر نشاط و آرامش باشيد .
منابع
1 . افسردگى ، برداشتها و درمان شناختى ، امير هوشنگ مهريار ، تهران : رشد ، 1372 .
2 . افسردگى چيست ؟، محمد دهگانپور و بيژن عسكرى ، تهران : بدر ، 1375 .
3 . افسردگى چرا ؟ ، ترجمه : نجلا حريرى ، تبريز: پيشتاز علم ، 1372 .
4 . افسردگى ، ولىاللَّه اخوّت و احمد جليلى ، تهران: رُز ، 1369 .
5 . افسردگى ايرانى ، مجتبى مهربان شاهاندشتى ، تهران: روزبهان ، 1380 .
________________________________________
1. black dog
2. World Healthy Organization
3. Mourning and Melancholi
4. Depressive Position
علىاكبر محمدىتبار