آداب باطنى تلاوت قرآن
قرآن به عنوان آخرين وحى الهى كه بر افضل انبياء الهى نازل شده نور هدايت ابدى براى بشريت و تجلى خداوند در كلامش بود. قرآن شاهد زنده بر نبوت رسول اكرم (ص) و گرامىترين برهان بر حقانيت اوست، زيرا دليلى دائمى و حجتى همگانى به شمار مىآيد كه تمامى ابعاد و جوانب آن نشان از دانش نامتناهى ربانى دارد و هيچ كس را ياراى آن نبوده و نخواهد بود كه مانند اين كتاب را از پيش خود بياورد.
از جمله عواملى كه قرآن را در دلها و مصاحف حفظ مىكند، تلاوت و مداومت در مطالعه آن است. تلاوت قرآن نيز مانند هر عمل مستحب ديگر داراى آدابى است كه خود بر دو نوعند: ظاهرى و باطنى. از اين دو قسم آداب باطنى تلاوت قرآن از اهميتبيشترى برخوردار است كه در هنگام تلاوت قرآن بايستى مد نظر قرار گيرد. براى تلاوت قرآن ده ادب باطنى است كه به ترتيب در پى مىآيد.
فهميدن اصل كلام
تلاوت كننده، بايد بداند كه با چه سخن بزرگى مواجه است، سخنى كه نشانه لطف و رحمت و عنايت آفريدگار هستى به آدمى است. سخنى كه حقايق بسيار بلندى را تا مرز فهم و درك انسانها تنزل داده است.
فهم عظمت كلام، درك فضل و لطف خداوند درباره بندگان است كه اين كلام را از عرش جلال خود تا سطح فهم مردم نازل فرموده است و بايد انديشيد كه چگونه خداوند در رسانيدن معانى كلام خود - كه صفتى قائم به ذات اوست - به مرتبه فهم مردم، به بندگان لطف و كرم فرموده چگونه آن صفت در طى حروف و اصوات كه از صفات بشرى استبر آنان تجلى كرده است. قارى قرآن بايستى كلام الهى را درس بگيرد و بياموزد و به قرائت آن اكتفا نكند چنانكه در سوره اعراف آيه 169 آمده است «و درسوا ما فيه» يعنى كلام الهى را فرا گرفتند. همچنين قارى قرآن بايستى آيات الهى را با گوش جان بشنود و آن را به خاطر بسپارد، چنان كه در سوره حاقه آيه 12 آمده است «و تعيها اذن واعية; قرآن را گوشهاى حافظ به ياد مىسپارند» ، درك عظمت كلام الهى، جز با انديشه در محتواى آن ميسر نيست.
span style="font-size: medium;">آگاهى به عظمت متكلم
شايسته است كه قارى قرآن، در آغاز تلاوت، به عظمت گوينده قرآن توجه كند و بداند كه قرآن سخن بشر نيست همان طور كه ظاهر قرآن را جز با طهارت نمىتوان لمس كرد، معنى و حقيقت آن نيز جز با طهارت قلب از صفات زشت قابل درك نيست. در هنگام تلاوت بايد به خود گوشزد كرد كه گوينده اين سخنان آفريدگار همه چيز و روزى دهنده همه جنبدگان است و همه حتسيطره او قرار دارند و در فضل و رحمت او غوطه ورند. اگر نعمت دهد از فضل اوست و اگر مجازات كند از عدلش، و در نهايت هم اوست كه مىگويد: اينان اهل بهشت و اينان اهل دوزخند.
انديشيدن به حقايقى از اين قبيل، عظمت و تعالى گوينده قرآن را در دل مىنشاند و كلام او را مؤثر مىسازد، چرا كه براى آدميان، گذشته از اصل كلام، گوينده آن نيز اهميت داشته و اعتبار كلام تا حد زيادى به اعتبار و شان متكلم بستگى دارد.
تدبر
كسانى كه قرآن مىخوانند و كسانى كه به آن گوش مىدهند، لازم است كه در آيات كتاب الهى به تدبر و تفكر بپردازند و با انديشيدن در مضامين آيات، خود را در معرض تابش نور الهى قرار دهند و در يك فضاى معنوى تنفس كنند. تدبر در آيات قرآنى انسان را در دنيايى از معارف والا و مفاهيم بلند قرار مىدهد كه هيچ چيز با آن برابرى ندارد و آيات قرآنى به عنوان كليدهاى سعادت انسانى در اختيار او قرار مىگيرند. قرآن كريم، مردم به خصوص صاحبان انديشه را به تدبر در آيات خود فراخوانده است.
«كتاب انزلناه اليك مبارك ليدبروا آياته وليتذكر اولوا الالباب» (1) قرآن كتابى است مبارك كه آن را نازل كرديم تا مردم در آيات آن تدبر كنند و صاحبان انديشه متذكر باشند.»
و نيز در جاى ديگر از كسانى كه در آيات قرآن تدبر نمىكنند گله مىكند و دلهاى آنها را مهر شده مىنامد كه سخن حق در آنها نفوذ ندارد: «افلا يتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها; (2) چرا در قرآن تدبر نمىكنند يا بر دلهايشان قفل زده شده است؟»
و نيز در جاى ديگر اهل معنا را به توجه و تذكر در آيات قرآنى كه به آسانى در اختيار آنهاست و هيچ گونه پيچيدگى ندارد فرا مىخواند: «ولقد يسرنا القرآن للذكر فهل من مدكر; (3) همانا قرآن را براى توجه به آن آسان قرار داديم آيا توجه كنندهاى هست؟»
و نيز تدبر، پس از حضور قلب و توجه قرار دارد، زيرا چه بسا انسان هنگام تلاوت قرآن به چيز ديگرى نينديشد ولى از سوى ديگر به شنيدن آيات، بسنده كند و در آن تدبر نكند، اما چنان كه مىدانيم غرض از تلاوت قرآن، تدبر در آن است نه چيز ديگر.
حضور قلب و ترك حديث نفس
حضور قلب از توجه بيشتر سرچشمه مىگيرد زيرا تعظيم كلامى كه قرائت مىشود، ريشه در توجه انسان به آن كلام دارد، و انديشه خود را در چيز ديگرى مصروف نمىدارد و اين تمركز انديشه و همتسبب شادى و انبساط خاطر مىشود. ومىگويند در معنا و تفسير آيه «يا يحيى خذ الكتاب بقوة; (4) گفته شده با جديت و كوشش كتاب را بگير» يعنى اين كه در هنگام تلاوت قرآن وجود خود را از تمامى افكار خالى و همت را به آن مصروف بدار.
مهار ذهن و خوددارى از انحراف ذهن از يك مسئله به مسائل ديگر امرى بس دشوار و نيازمند به تمرين استيعنى آن چه را كه عموم مردم «حواس پرتى» مىدانند به راحتى قابل پيشگيرى نيست و حضور قلب نيز چيزى جز «حواس جمعى» نيست. كسى كه قرآن مىخواند، بايد به آنچه مىخواند عنايت و توجه داشته باشد و كلمات را بر حسب عادت و چرخش زبان نگويد زيرا قارى قرآن، تنها به مقدارى كه با توجه خوانده است، بهره مىبرد و آن چه بىتوجه خوانده مىشود مانند آبى است كه هدر مىرود و مزرعه را سيراب نمىكند، منظور آن است كه هنگام تلاوت، تمام حواس قارى به آيات الهى باشد و هيچ هم و غم ديگرى را به دل راه ندهد.
تفهم
منظور از تفهم آن است كه از هر آيهاى آن چه سزاوار آن استبرداشت و استنباط كند (يعنى مراد از تفهم آن است كه براى هر آيهاى، توضيح و شرحى مناسب با موضوع آن، به دست آورد) تفهم در ادامه تدبر است، چه بسا كسى تدبر كند اما حصول نتيجهاى نباشد، يعنى بايد آن قدر تدبر كرد تا مفهوم آيه را دريافت. براين اساس آيات قرآن مشتمل بر مطالب گوناگونى است (از صفات آفريدگار گرفته تا صفات آدميان و..). كه دانستن هر يك چراغى است فرا راه تكامل انسان.
ترك موانع فهم
بعضى از مردم به خاطر اينكه شيطان پردهاى بر فهم آنان افكنده است، از فهم معانى قرآن محروم و از درك اسرار و شگفتىهاى آن بىبهرهاند، قارى قرآن بايستى در رفع موانع و حجب شيطانى بكوشد. مهمترين حجابهاى فهم چهار مورد است:
حجاب اول: برخى از افراد (قاريان)، تمام تلاش و توجه خويش را صرف تلفظ صحيح كلمات قرآن مىكنند، تا مبادا حرفى را از مخرج نادرست، ادا كنند، در چنين وضعيتى ديگر براى توجه به معانى، مجالى باقى نمىماند. كه اين كار به عهده شيطان است كه موكل بر قرآن شده تا با وسوسه مردم را از درك معانى كلام الهى باز داشته و مردم را وادارد كه در ادا به حروف ترديد نمايند.
حجاب دوم: اينكه تلاوت كننده در مسائل، متقلد نظريهاى باشد كه به تقليد آن را يادگرفته و نسبتبه آن جمود و تعصب داشته باشد اين چنين اعتقاد و تعصبى مانع از ارتقاء است و به او اجازه نمىدهد كه غير از مورد اعتقادش به مطلب ديگرى بينديشد.
حجاب سوم: اين است كه قارى و تلاوت كننده قرآن بر گناهى اصرار ورزد و يا متكبر و يا مبتلا به هواى نفس باشد. اين گناهان سبب تاريكى دل مىگردد و مانند غبار بر آيينه قلب نشسته، از تجلى حق جلوگيرى مىكند و اين بزرگترين حجاب دل است و بيشتر مردم به اين حجاب گرفتارند.
حجاب چهارم: اين است كه تفسير ظاهرى آيه را بخواند و بپذيرد كه كلمات قرآن در معانى خود منحصر به آن است كه از ابن عباس و مجاهد و امثال آنها نقل شده است. و بقيه تفسير به راى است و اين خود از حجابهاى بزرگ فهم قرآن است.
تخصيص
تخصيص يعنى اين كه تلاوت كننده در نظر بگيرد كه مقصود از هر خطاب قرآن، خود اوست پس اگر نهى از امرى را در قرآن مىخواند، يا وعده و وعيدى را مىشنود خود را مخاطب بداند و اگر داستانهاى انبياء و اقوام گذشته را قرائت مىكند آنها را به منزله افسانه تلقى نكند بلكه بداند كه مقصود از آنها عبرت است و قارى بايستى از لابهلاى آنها آنچه را مورد نياز مىباشد برگيرد. در قرآن كريم مىخوانيم: «ولقد يسرنا القرآن للذكر فهل من مدكر; (5) يعنى ما قرآن را براى پند گرفتن آسان ساختيم، پس آيا پند گيرندهاى هست؟»
تاثير
تاثير آن است كه قرائت كننده قرآن از آيات گوناگون كلام الهى متاثر شود وبه حسب مضمون هر آيه حالتحزن و اندوه يا نشاط و شادى برايش حاصل گردد; چنان كه پيامبر اكرم (ص) خود از آيات الهى متاثر بود. در اين صورت قلب آماده تاثير پذيرى مىشود. قارى بايد به تناسب معناى آيه حالتى مناسب در دل احساس كند، اگر به آيه عذاب مىرسد احساس وحشت نمايد و اگر به آيه مغفرت مىرسد، شاداب باشد. از اين رو گفتهاند بندهاى كه با ايمان قرآن را بخواند، اندوهش افزون و شاديش اندك، گريهاش فراوان و خندهاش كم، دل مشغوليش بسيار و راحتيش، قليل است.
ترقى
ترقى يعنى اين كه تلاوت كننده قرآن به مرحلهاى ارتقاء يابد كه گويا كلام را از خداوند مىشنود قرائتسه درجه دارد: پايينترين آن اين است كه قارى آن را بر خدا مىخواند و خود را در برابر او مىبيند در اين مرحله حال او، حالت درخواست و تضرع و گريه و زارى خواهد بود.
درجه فراتر اين كه تلاوت كننده با قلب خود شهادت دهد كه پروردگار با الطافش او را مخاطب ساخته و مشمول نعمات خود قرار داده است، در اين مرحله مقام قارى، مقام حيا و تعظيم و گوش دادن و فهم است.
درجه سوم اين كه در كلام، متكلم و در كلمات، صفات او را ببيند و لذا به خود و قرائتخود ننگرد و همت و كوشش او تنها گوينده اين كلمات باشد و انديشهاش را متوجه او كند، گويا مستغرق در ديدار گوينده است نه به قرائت و حتى نه به نعمت و شكر منعم. امام صادق (ع) مىفرمايد: «والله لقد تجلى الله لخلقه فى كلامه ولكن لايبصرون» به خدا قسم، خداوند در كلام خود تجلى كرد ولى آنان نمىبينند. (6)
تبرى
تبرى آن است كه تلاوت كننده قرآن، در هنگام تلاوت از نيرو و توان و توجه خود دورى كند و با چشم خشنودى و تزكيه به خود ننگرد، هنگامى كه آيات بهشت و مدح صالحان را مىخواند به خود تطبيق ندهد، بلكه براى اهل يقين و صديقين گواهى دهد و ابراز اشتياق نمايد كه به آنان بپيوندد و زمانى كه آيه غضب و مذمت گناهكاران و مقصران مىخواند به خود تطبيق دهد و در خشيت و خوف خود را مخاطب سازد و اميرالمؤمنان على (ع) به همين نكته اشاره دارد در آن جا كه مىفرمايد: «اذا مروا بآية فيها تخويف اصغوا اليها مسامع قلوبهم و ظنوا ان زفير جهنم و شهيقها فى اصول آذانهم; (7) هنگامى كه به آيهاى برمىخورند كه در آن ذكر تهديدى است، با گوش قلب آن را مىشنوند و چنين مىانديشند كه صداى آتش جهنم در گوشهايشان است.»
در پايان از خداوند منان خواهانيم كه ما را از فوايد معنوى آداب باطنى قرآن برخوردار بگرداند.
پىنوشتها:
1. سوره ص، آيه29.
2. سوره محمد، آيه24.
3. سوره قمر، آيه 17.
4. سوره مريم، آيه12.
5. سوره قمر، آيه24.
6. اسرارالصلاة، شهيد دوم، ص204.
7. نهج البلاغه، خطبه191.
حجةالاسلام سيد سعيد آل طه