گفتيم انقلاب مهدي(عج) تحوّلي عظيم در تاريخ بشر است. درخصوص تحوّلات تاريخي، دو نوع بينش وجود دارد كه بر اساس هر يك، انتظار، معناي خاصّي مييابد. يك ديدگاه اين است كه تحوّلات تاريخي ضابطهمند نيست يا اگر ضابطهمند است، اراده انساني درآن نقشي ندارد و بر روند تاريخ، جبري حاكم است. كسي كه معتقد باشد تحوّلات تاريخي ضابطهمند نيست، بايد قائل شود به اينكه اين تحولات قابل شناختن نيستند؛ پس قيام مهدي(عج) را هم نميتوان تحليل كرد؛ آنگاه انتظار، يعني منتظر يك حادثه عجيب و غريب ماندن و كاري نكردن تا بلكه دستي از غيب برون آيد و كاري بكند. اينجا است كه باب تأويلات نادرست در خصوص احاديث ظهور، باز ميشود و حتّي برخي خواهند گفت: چون جهان بايد پر از ستم شود تا مهدي بيايد، پس ما هم به رواج ظلم كمك كنيم. كسي هم كه قائل باشد تحوّلات، ضابطهمندند، امّا اراده انساني در آنها نقشي ندارد نيز چارهاي ندارد جز اينكه بگويد: كاري نميتوان كرد و يگانه كار، حركت در همين سير جبري است و باز هم در اين منطق، اصلاحات مردود است. بر اساس هر دو رويكرد اين ديدگاه، قيام مهدي صرفاً ماهيت انفجاري دارد و فقط و فقط از گسترش و اشاعه ستمها و تبعيضها ناشي ميشود؛ آنگاه كه صلاح به نقطه صفر برسد، حقّ و حقيقت هيچ طرفداري نداشته باشد و باطل يكّهتاز ميدان شود، اين انفجار رخ ميدهد و دست غيب براي نجات حقيقت (نه اهل حقيقت، زيرا حقيقت طرفداري ندارد) از آستين بيرون ميآيد (مطهري، 1371: ص 56 ـ 64).
حکايت
وقتي به جهلِ جواني بانگ بر مادر زدم.
دلآزرده به کنجي نشست و گريان هميگفت:
مگر خُردي فراموش کردي که درشتي ميکني؟
چه خوش گفت زالي به فرزند خويش
چو ديدش پلنگافکن و پيلتن
گر از عهد خُرديت ياد آمدي
که بيچاره بودي در آغوش من
نکردي درين روز بر من جفا
که تو شيرمردي و من پيرزن
شخصيت فاطمه زهرا(س), در ابعاد گونا گون قابل بررسى است.
در هر مرحله از مراحل زندگى وى, لايه ها و درسهاى بزرگى نهفته است و با كالبدشكافى و موشكافيهاى عميق, مى توان درسهاى بزرگى آموخت و بايد هم آموخت.
يكى از ابعاد زندگى فاطمه زهرا(س), كه خيلى درخشان و دلنواز است, ((بعد تربيتى)) زندگى حضرت است.
سيره علمى و عملى فاطمه زهرا(س) در امور تربيتى, چيزى نيست كه بتوان ظرافتها و لطافتهاى آن را به قلم آورد و يا اينكه در يك مقال و مقاله بتوان ترسيم كرد.
سيره علمى, تا به مرحله عمل نرسد و عملى نگردد, فايده چندانى ببار نمىآورد. از سيره عملى فاطمه(س), در امر تربيت, سخن بگوئيم, وى را ((بانو و كوثر بيكران)) و ((مادر محبت)) معرفى كنيم; ولى خودمان در ميدان عمل, بى عارى و بى پروايى بكنيم, آيا چنين كارى شايسته است؟
زمزمه هاى تربيتى زهرا(س)
زلالتر از آب زمزم:
وارهيده از جهان عاريه
ساكن گلزار و ((عينٌ جاريه))(1)
آوازه و آرزوهاى مادر, به ((تربيت)) پيوند خورده است.
در حقيقت, مادر ((پيش مرگ و سر پيشاهنگ)), امر تربيت است و از جمله دل مشغوليها و دلجوئيهاى ديرينه وى تربيت فرزند در ابعاد گونه گون زندگى است.
از ديدگاه اسلام, ((تربيت اسلامى)), خدايى ترين مسئله اى است كه يك مادر دانا با آن مواجه است.
اسلام دين ((تربيت محور)) است و در اين راستا مردان و زنان بزرگى را با ((چراغ هدايت)), جهت ايصال الى المطلوب و ارائه طريق به سوى بشريت فرستاده است.
مولانا در همين راستا راست گفت:
كلكم راع نبى چون راعى است
خلق مانند رمه او ساعى است
از رمه چوپان نترسد در نبرد
ليكشان حافظ بود از گرم و سرد(2)
به هر تقدير, آيا مادران در ميدان تعليم و تربيت به الگوى توانا و زيبا, نياز دارند يا خير؟
جاى ترديد وجود ندارد كه همه انسانها نيازمند الگو هستند و دنبال الگوگيرى و الگويابى مى باشند و اين امر, براى انسانهاى عاقل, بسيار طبيعى است.
آنچه مهم است و جاى دقت دارد, اين است كه از چه كسى بايد پيروى كرد و فرد به عنوان الگو, بايد داراى چه شرايط و ويژگيها باشد؟
از ديدگاه اسلام, اولين شرط براى يك الگو, آن است كه خود عامل به گفته هايش باشد و سيره عملى و علمى زندگى او به عنوان حجت شرعى و عقلى شناخته شده باشد.
شكست استكبار در كوير طبس، نمونهاى از امداد غيبى خداوند
به مناسبت فرارسيدن سالروز تهاجم نظامى امريكا به ايران در 15 ارديبهشت 1359
غلامرضا گلىزواره
نصرت الهى، بارقهاى ملكوتى
از بحثهاى مهم قرآنى كه به جنبههاى ويژهاى از نصرت الهى اشاره دارد امدادهاى غيبى است . اصولا از نظر جهان بينى اسلامى، هستى و واقعيتهاى زندگى به مسايل مادى و طبيعى محدود نمىگردد، بلكه هستى به دو عالم غيب و شهود يا نهان و آشكار تقسيم مىشود . برخلاف آن كه عالم طبيعتبه وسيله زمان و مكان حدودى پيدا مىكند و به قوه و استعداد، حركت و تكامل بستگى دارد، عالم غيب منحصر به اين ابعاد و محدوديتها نمىباشد و از واقعيتى مطلق منشا مىگيرد .
البته بايد اين حقيقت را هم دانست كه تمامى موجودات به حمايت و امداد غيبى نياز دارند و تدبير امور جهان هستى در عالم غيب صورت مىگيرد . در زندگى بشرى به يك سلسله مددهاى غيبى اى برمىخوريم كه مؤيد لطف و عنايت الهى به يك اجتماع يا فرد خاصى است . بديهى است كه اين حمايتهاى غيبى گزاف و بدون قيد و شرط و خارج از سنت الهى نمىباشد، بلكه بر اساس شايستگىها، لياقتها و فراهم بودن شراط ويژه، آدمى مشمول الطاف مخفى پروردگار خويش قرار گرفته و خداوند او را در گرفتارىها، ظلمتها و شدايد مدد مىنمايد:
حجةالاسلام والمسلمين محمد محمدى اشتهاردى
اشاره:
يكى از ارزشهاى والاى انسانى و اسلامىاى كه سرچشمه ارزشهاى ديگر، و موجب آثار درخشان معنوى است، خوى عفت مىباشد كه مىتوان آن را يكى از پايههاى اخلاق و صفت كليدى اى براى عقب زدن رذايل و سوق دهنده به سوى تكامل و درجات عالى و كمالات متعالى دانست .
در قرآن و روايات از اين خصلت، بسيار تمجيد شده و سيره پيشوايان معصوم (ع) نيز سرشار از اين خصلت نيكو است . با اين اشاره به مطالب زير مىپردازيم:
معناى عفت
آيا زندگى در بهشت خستگى آور نيست؟ انسان هر چه را نداشته باشد وقتى به آن دستيافت لذت مى برد اگر قرار باشد همه نعمتها را به بهترين صورت در يك زمان به انسان بدهند آيا زندگى يكنواخت و ملالت آور نخواهد شد؟
1 . شهيد مرتضى مطهرى
براى پاسخ به اين سؤال ذكر مقدمهاى لازم است . انسان هميشه دنبال دارا شدن است و اينكه انسان دنبال چيزى مىرود و بعد كه آن را واجد شد، شوقش كاهش مى يابد و بلكه حالت تنفر و دلزدگى پيدا مى كند، دليل آن است كه، آنچه انسان در عمق دلش مىخواسته آن چيز نبوده است; خيال مى كرده آن بوده ولى در اصل دنبال چيز برتر يعنى كمال مطلق بوده است . انسان طالب كمال است آن هم كمال نامحدود، چون از محدوديت كه نقص و عدم است، تنفر دارد . به هر كمالى كه مىرسد، اول همان بارقه كمال نامحدود او را به سوى اين كمال محدود مى كشاند، خيال مىكند مطلوب و گمشدهاش اين است . دنبال يك اتومبيل يا خانه يا فلان مد مى رود و تصورش اين است كه گمشده واقعى اش اين است . وقتى كه مى رسد و آن را كمتر از آنچه مى خواست مى بيند، باز دنبال چيز ديگر مى رود به آن هم كه رسيد چون اشباع نمى شود، مجددا از آن دلزده شده و دنبال ديگرى مىرود و . . . حال اگر اين انسان به چيزى يا جايى رسيد كه كمال مطلق است (يعنى به آنچه كه در نهادش قرار داده شده است) در آنجا آرام مى گيرد، دلزدگى هم ديگر پيدا نمىكند، طالب تحول هم نيست . درست مانند رود خروشانى كه به اقيانوس مى رسد و يكمرتبه از خروش مى افتد .
با ذكر اين مقدمه در پاسخ به سؤال فوق بايد گفت اگر آنچه كه در بهشت هست از نوع آن چيزهايى است كه در دنياست، مطلب از همين قرار است كه در سؤال آمده يعنى آنجا هم انسان دچار دلزدگى و خستگى خواهد شد . اما در بهشت انسان به چيزى مىرسد كه عين خواسته نهايى اوست و آن كمال مطلق است . بعد از آن كمال نيست، كه انسان دچار خستگى و دلزدگى شود و در آرزوى مافوق آن باشد . قرآن هم ظاهرا براى همين نكته بوده است كه اين تعبير را درباره بهشت مى كند: (لايبغون عنها حولا) (1) يعنى بر عكس نعمتهاى دنيا كه وقتى داشته باشد خسته و طالب تحول و تجدد مىشود . اگر به انسان چيزى بدهيم كه ماوراى آن چيزى نيست و آن «همه چيز» باشد ديگر خستگى معنا ندارد .
اينجاست كه عرفا نظرى پيدا كردهاند . آنها روى همين حساب، صد در صد معتقدند كه مطلوب واقعى انسان يعنى آنچه كه در آرزوى انسان است، غير از غريزه هاست . غريزه حساب ديگرى است، يك نيروى تقريبا مادى و حيوانى است كه انسان را مىكشاند . آن چيزى كه به صورت هدف و ايده و كمال آرزو در انسان واقعا وجود دارد، غير از خدا هيچ چيز نيست . حافظ مى گويد:
روشن از پرتو رويت نظرى نيست كه نيست
منتخاك درت بر بصرى نيست كه نيست
ناظر روى تو صاحب نظرانند آرى
سر گيسوى تو در هيچ سرى نيست كه نيست
يا سعدى مى گويد:
به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست
نه فلك راست مسلم نه ملك را حاصل
آنچه در سر سويداى بنى آدم از اوست
پیوند: http://www.aviny.com/Article/Aviny/Chapters/TajaddodYaTahajjor.aspx
مقالات سید شهیدان اهل قلم:
وزیر فرهنگ و ارشاد ( در زمان آقای خاتمی) در نشستی که به دعوت انجمن اسلامی دانشگاه تهران انجام گرفته بود سخنانی ایراد کرد که سخت قابل تأمل است.
قبل از هر چیز آنچه که تحسین ما را برانگیخت صراحت لهجه و صداقتی بود که در گفتار ایشان وجود داشت. در روزگارانی که همه به مصلحت اندیشی و حزم و احتیاط و ملاحظه کاری گراییده اند، این صراحت بسیار پربُهاست و به اعتقاد ما، اگر دیگران نیز بتوانند با پرهیز از ریا و عُجب و دورویی و سیاست بازی، با همین صراحت نظرات خود را ابراز دارند، فضایی سالم برای تضارب آرا و دستیابی به حق ایجاد خواهد شد. تصورات ما از یکدیگر هنگامی درست است که ما دور از حیله بازی و نقاب سازی منویات خود را بیان کنیم و مصلحت اندیشی های ریاکارانه ما را از ابراز اعتقادات خویش منع نکند.
وزیرارشاد اسلامی در این سخنان آن همه صداقت دارد که در جایی می گوید:
ما معتقد نیستیم که هر چه در جمهوری اسلامی می شود خوب است. گاهی اشتباه می کنیم. اول فکر می کنیم خوب است، بعد می بینیم بد است و با آن برخورد می کنیم.
… واین صداقت شرط پذیرش حق است. مناظره و مباحثه فکری هنگامی به حق خواهد رسید که طرفین برای خود امکان اشتباه قائل شوند و خود راحقّ مطلق نینگارند. مقدماتی که وزیر محترم ارشاد برای سخنان خویش چیده است نیز بسیار داهیانه و تحسین برانگیز است و ما به خود اجازه می دهیم که بر قسمت هایی از سخنان ایشان تأکید ورزیم و در حاشیه آنها به بحث بپردازیم. ایشان در همان آغاز در جهت « شناخت عالمانه واقعیت ها » می گوید:
دكتر حسين خنيفر - نشریه پرسمان
اين مقاله به فصل بهار و زندگى سبز آدمى مىپردازد . سپس از عادتها و 6 نياز مزرعه ذهن سخن مىگويد و هفت عامل موفقيت را يادآور مىشود .
حيات درباره طبيعت در يك دورهساليانه از مشهورترين تغييراتى است كه در زندگى افراد مىتوان مشاهده كرد . ماانسانها يك دوره گردشى داريم و به قول يكى از محققان شايد مدل ساختارى ما در حكمتخداوندى تابعى از نظم طبيعتباشد . همان گونه كه زمين حركت چرخشى دارد، ما نيز در شبانه روز طى مسير مىكنيم و چنان كه زمين حركت گردشى دارد، ما نيز چرخش ساليانه داريم; البته چرخش انسانها با جمادات، نباتات، حيوانات و كليه آفريدهها
متفاوت است; چون انسان خلاقترين و فكورترين موجود و خليفه خداوند در زمين است و همواره بايد به سمت ارتقا و بهره ورى از عمر گام بردارد .
فرصتساليانه
آهنگ اين دوران در آفرينش فرصتساليانه (1) خوانده مىشود . و آدميان مىتوانند با آغازى خوب و آگاهانه آيندهاى روشن بسازند . البته «آينده، تنها براى كسانى شفاف و روشن است كه آغازهاى خوب و سرآغازهاى مطلوب و تداوم منظم و شناخت كافى از شرايط زمان و مكان داشته باشند .»
آية الله شهيد مرتضى مطهرى :
موضوع بحث، «دنيا از نظر دين است» . البته ما تنها از نظر دين اسلام بحث مىكنيم، مخصوصا نظر ما به منطقى است كه قرآن كريم در اين باب پيش گرفته است، اين منطق لازم است روشن شود، زيرا متداولترين مطلبى كه به عنوان موعظه و نصيحت از زبان دين گفته مىشود همانهاست كه تحت عنوان مذمت دنيا و بدى دنيا و توصيه ترك دنيا و رها كردن آن گفته مىشود .
هر كسى مىخواهد واعظ بشود و مردم را موعظه كند، اول مطلبى كه به ذهنش مىرسد: اين است كه برود جملههايى شعر يا نثر در مذمت دنيا و پيشنهاد ترك دنيا ياد بگيرد، به همين جهتبه اندازهاى كه اين مطلب به گوش مردم خورده هيچ مطلب ديگر به گوششان نخورده است .
دكتر احمد بهشتى
زندگى دنيا مقصد استيا راه؟ هدف استيا وسيله؟ پايان استيا آغاز؟ آيا اينجا دار قرار استيا راه عبور؟ اگر راه عبور است، به كجا مىرويم؟ مردن حق است; ولى جاى سؤال است كه حقيقت مرگ چيست؟ آيا حقيقت مرگ، گم شدن بدن و اجزاى آن، در اين جهان مادى ناپيداكرانه است؟ چرا مىميريم؟ آيا مردن، فنا و زوال است، يا گامى به سوى زندگى ابدى و جاودانى؟
خيام مىگويد:
اجزاى پيالهاى كه درهم پيوست
بشكستن او روان مىدارد مست
چندين قد سرو نازنين و سر و دست
از بهر چه آفريد وز براى چه شكست؟
آيا خيام، درست گفته است؟ آيا حقيقت مرگ، بسان شكستن پياله است؟ صانع پياله، چرا پياله را بسازد و بعد بشكند؟
بازهم خيام مىگويد:
جامى است كه دهر آفرين مىزندش
صد بوسه مهر بر جبين مىزندش
اين كوزهگر دهر چنين جام لطيف
مىسازد و باز بر زمين مىزندش