چگونگي انتظار و وظيفه ما
گفتيم انقلاب مهدي(عج) تحوّلي عظيم در تاريخ بشر است. درخصوص تحوّلات تاريخي، دو نوع بينش وجود دارد كه بر اساس هر يك، انتظار، معناي خاصّي مييابد. يك ديدگاه اين است كه تحوّلات تاريخي ضابطهمند نيست يا اگر ضابطهمند است، اراده انساني درآن نقشي ندارد و بر روند تاريخ، جبري حاكم است. كسي كه معتقد باشد تحوّلات تاريخي ضابطهمند نيست، بايد قائل شود به اينكه اين تحولات قابل شناختن نيستند؛ پس قيام مهدي(عج) را هم نميتوان تحليل كرد؛ آنگاه انتظار، يعني منتظر يك حادثه عجيب و غريب ماندن و كاري نكردن تا بلكه دستي از غيب برون آيد و كاري بكند. اينجا است كه باب تأويلات نادرست در خصوص احاديث ظهور، باز ميشود و حتّي برخي خواهند گفت: چون جهان بايد پر از ستم شود تا مهدي بيايد، پس ما هم به رواج ظلم كمك كنيم. كسي هم كه قائل باشد تحوّلات، ضابطهمندند، امّا اراده انساني در آنها نقشي ندارد نيز چارهاي ندارد جز اينكه بگويد: كاري نميتوان كرد و يگانه كار، حركت در همين سير جبري است و باز هم در اين منطق، اصلاحات مردود است. بر اساس هر دو رويكرد اين ديدگاه، قيام مهدي صرفاً ماهيت انفجاري دارد و فقط و فقط از گسترش و اشاعه ستمها و تبعيضها ناشي ميشود؛ آنگاه كه صلاح به نقطه صفر برسد، حقّ و حقيقت هيچ طرفداري نداشته باشد و باطل يكّهتاز ميدان شود، اين انفجار رخ ميدهد و دست غيب براي نجات حقيقت (نه اهل حقيقت، زيرا حقيقت طرفداري ندارد) از آستين بيرون ميآيد (مطهري، 1371: ص 56 ـ 64).
ديدگاه دوم آن است كه تحوّلات تاريخي ضابطهمندند و اراده انساني در آنها نقش دارند كه در بخش اوّل در واقع مباني اين ديدگاه را تبيين كرديم. در اين ديدگاه نيز دوگونه تصوير وجود دارد كه شايد بتوان تفاوت دكتر شريعتي و استاد مطهري را در مسأله انتظار در اين موضع ديد. يك تصوير اگزيستانسياليستي است كه در اين تصوير، اراده انسان نقش بسيار مهمّي دارد؛ امّا هدفي وراي انسان قائل نيست و معتقد است كه خود انسان بايد هدف براي خود بيافريند (مطهري، 1372 الف: ص 51 ـ 46). در واقع از ديد آنها، پذيرش هر هدفي وراي انسان و حركت انسان به سمت آن هدف مستلزم از خود بيگانگي است؛ پس از پيش نبايد هيچ هدفي را براي انسان قائل شد؛ بلكه هر كسي هر هدفي دلش ميخواهد براي خود برگزيند و به سمت آن حركت كند؛ امّا اشكالات اين تصوير اگر بيشتر از ديدگاه قبل نباشد، كمتر نيست. مهمترين اشكالش اين است كه اصلا آفريدن ارزش به معناي دقيق كلمه سخني بيمعنا است. آيا به واقع معقول است كه انسان فرض كند در مقابلش هدفي هست؛ آنگاه به سمت آن هدف فرضي و براي رسيدن به آن حركت كند. اين مثل كار بت پرستها است كه بت را ميآفريدند و بعد ميپرستيدند و انسان داستان آن مرد سادهلوح را به ياد ميآورد كه براي رهايي از آزار بچهها به آنها گفت: در كوچه بالاتر آش نذري ميدهند و وقتي بچهها به آن سمت دويدند، با خود گفت شايد واقعاً آش ميدهند و خودش هم به آن سمت حركت كرد. هدف فرضي معنا ندارد، هدف بايد واقعي باشد؛ امّا در عين حال برگرفته از عمق وجود خود آدمي باشد به نحوي كه حركت به سمت آن، حركت كمالي براي خود تلقّي شود، نه حركتي به سمت از خود بيگانگي. در هر حال، در اين تصوير انتظار به معناي اعتراض هميشگي به هر وضعي است و مستلزم اصالت انقلاب است؛ يعني اگر هيچ هدف خاص و معيني قبول نشود، آنگاه به هر حالتي انسان بايد معترض باشد و هيچ هدفي را كه عدهاي پذيرفتهاند نپذيرد؛ زيرا ديگر انتظار به پايان خواهد رسيد، و به نظر ميرسد ديدگاه دكتر شريعتي در كتاب انتظار، مكتب اعتراض چنين مبنايي داشته باشد.
در تصوير دوم از ديدگاه بايد گفت: درست است كه اراده انساني نقش مهمّي در تحولات تاريخي دارد؛ امّا با توجّه به اصالت فطرت و جهتگيري واقعي درون انسان به سمت هدف واقعي، اين انتظار معناي خاصّي مييابد، و آن اوّلاً قبول اين است كه حق از باطل قابل تشخيص است و ثانياً وظيفه اصلي منتظر تقويت دائم جبهه حق و تلاش براي مشخّصتر كردن مرز حق و باطل براي به ثمر رسيدن آن نبرد عظيم جهاني خواهد بود. بدين معنا، انتظار، هم به لحاظ فردي و هم به لحاظ اجتماعي نه تنها حالت سلبي نيست، بلكه فعل ايجابي است كه بر تمام افعال ما سايه ميافكند و بدين سبب، افضل اعمال شمرده شده است.به لحاظ فردي كسي ميتواند واقعاً منتظر حكومت عدل باشد و آرزوي عدالت جهاني را در سر بپروراند كه خودش با عدل خوگرفته باشد و مزاجش با عدل سازگار باشد. كسي ميتواند منتظر عدل جهاني باشد كه عدل را دوست داشته باشد و كسي كه عدل را دوست داشته باشد، در درجه اوّل خودش اهل عدل خواهد بود و اين است كه گفتهاند: منتظران مصلح، خود، بايد صالح باشند. به لحاظ اجتماعي نيز هر حركت اصلاحي كه در جهت پيروزي حق باشد، وظيفه منتظران است؛ پس اصلاحات جزئي و تدريجي نه تنها محكوم نيست، بلكه به نوبه خود، آهنگ حركت تاريخ را به سود اهل حق تند مينمايد و بر عكس، فسادها، تباهيها و فسق و فجورها كمك به نيروي مقابل است و آهنگ حركت تاريخ را به زيان اهل حق كُند ميكند؛ بنابراين در اين بينش آنچه بايد رخ دهد، از قبيل رسيدن يك ميوه بر شاخه درخت است نه از قبيل انفجار يك ديگ بخار. درخت هر چه بهتر از نظر آبياري و … مراقبت گردد و هر چه بيشتر با آفاتش مبارزه شود، ميوه بهتر و سالمتر و احياناً زودتر تحويل ميدهد (مطهري، 1371: ص 47).
بدين معنا، وظيفه كلّي ما در برابر مسأله جهاني شدن نيز روشن ميشود. جهانيشدن در منظر اسلامي يعني تحقّق حكومت عدل جهاني كه مقدّمه آن نبرد نهايي حق و باطل است و براي اين نبرد بايد جبهه حق را تقويت كرد و اين همان سخن امام خميني(ره) است كه ما انقلاب خود را به جهان صادر خواهيم كرد؛ البتّه بايد توجّه داشت كه تقويت اين جبهه پيش از آنكه تقويت نظامي باشد، تقويت فرهنگي و معنوي است؛ زيرا اساس هويت اين جبهه، معنويت است و مقصود اين است كه بايد حق و عدل را هر چه واضحتر و صيقليتر آشكار كرد و توان فهم مردم از حق و عدل را افزايش داد؛ به گونهاي كه مردم بتوانند حكومت عدل را تحمّل كنند! خوب است به اين نكته توجّه كنيم كه حضرت مهدي ـ عجل الله تعالي فرجه ـ بالاتر از حضرت علي نيست؛ پس ويژگي مهمّ حكومت عدل مهدي، به فاعل آن برنميگردد؛ بلكه به قابل برميگردد؛ يعني در زمان مهدي(عج) مردم به حدّي از بلوغ فكري رسيدهاند كه بتوانند حق را از باطل تشخيص دهند و تسليم دشمناني نشوند كه ميكوشند لباس باطل بر چهره حق بپوشانند تا مردم را از آن رويگردان كنند و به جاي آن باطلي كه با حق مخلوط شده، به خورد آنها بدهند؛ امّا مردمي كه درك صحيح و معقولي از عدل ندارند، حتّي حكومت علي(ع) نيز بر آنها تنگ ميآيد؛ هرچند كه نميدانند. به تعبير اميرمؤمنان من ضاق عليه العدل فالجور عليه اُضيق (نهجالبلاغه، خطبه 15).
با توجّه به آنچه در خصوص انتظار گفته شد، خوب است نگاهي دوباره به حديث معروفي بيندازيم كه ميگويد ظهور در زماني رخ ميدهد كه زمين پر از ستم شده باشد كه اين حديث چگونه با مباحث پيشين قابل جمع است. ميتوان چنين گفت:
اوّلاً پر از ظلم شدن، از علايم ظهور است نه از علل ظهور. در واقع، شرح مذكور كه ميگفت بايد به شيوع ظلم كمك كرد، از اين پندار ناشي بوده كه شيوع ظلم، علتِ ظهور است؛ در حالي كه علّت ظهور اين است كه مقدّمات ظهور (همان مشخّص شدن جبهه حق و باطل و تقويت جبهه حق) آماده شده باشد. براي اينكه تفكيك مفهوم علامتِ شي و علّت شي بهتر مشخّص شود ميتوان از اين تمثيل استفاده كرد.
فرض كنيد در يك ايستگاه قطار، تابلويي درست كردهاند كه يك دقيقه قبل از ورود هر قطار به ايستگاه، آمدن آن را اعلام ميكند، و البتّه بعد از اين اعلام، قطار ميآيد. در اينجا اين اعلام، علامت آمدن قطار است نه علت آمدن قطار، و اگر ما بخواهيم به آمدن قطار كمك كنيم، بايد به موتور محرّك قطار بينديشيم، نه به دست كاري كردن در تابلوِ مذكور. ما هر قدر تابلو را تغيير دهيم، به خودي خود تأثيري در آمدن قطار ندارد.
بحث شيوع ظلم نيز اين گونه است و از اينگونه علامتها كه خودشان علّت نيستند، در خصوص ظهور موارد متعدّدي گفته شده است؛ نظير مثلاً آمدن دجال. همان طور كه معنا ندارد براي تعجيل در ظهور، بگرديم يك نفر به نام دجال بيابيم و از او حمايت كنيم كه اقدامات خاصي را انجام دهد، به همين ترتيب معنا ندارد براي تعجيل در ظهور، به افزايش ظلم بپردازيم.
ثانياً آنگونه كه استاد مطهري هم متذكّر شده، در اين حديث تكيه بر روي ظلم شده است و سخن از گروه ظالم است كه مستلزم گروه مظلوم است و ميرساند كه قيام مهدي(عج) براي حمايت مظلوماني است كه استحقاق حمايت دارند. بديهي است كه اگر در حديث گفته شده بود زمين را پر از ايمان و صلاح و توحيد ميكند، بعد از اينكه پر از كفر و شرك و فساد شده بود، مستلزم اين نبود كه لزوماً گروهي مستحق حمايت وجود داشته باشد. در آن صورت بود كه ميشد استنباط كرد كه قيام مهدي موعود براي نجاتِ حقِّ از دست رفته و به صفر رسيده است، نه براي نجات گروه اهل حق ـ ولو به صورت يك اقليت. (مطهري، 1371: ص 66).
ثالثاً به نظر ميرسد با توضيحاتي كه در خصوص چگونگي تقويت جبهه حق داده شد (اينكه وظيفه مهم، بالا بردن درك مردم درباره عدل و تشخيص حق از باطل است) ميتوان گفت: شايد مقصود از پر شدن زمين از ظلم، به اقتضاي درك انسانها باشد، نه به اقتضاي افعال خارجي ظالمانه آنها، يعني شايد مقصود اين است مردم به رشدي ميرسند كه ديگر درك ميكنند جهان پر از ظلم است و ديگر ظلم را تحمّل نميكنند و براي همين منتظر عدل ميشوند. براي اينكه مسأله بهتر روشن شود ميتوان به تاريخ بشر نگاهي كرد؛ براي مثال مردم زمان فرعون در ظلمي بزرگ به سر ميبردند؛ امّا ميتوان گفت: اعتراض جدّي به اين ظلم نداشتند و گويي كه به آن وضع راضي بودند يا حتّي براي اينكه مقايسه بهتر شود اگر ميزان ظلمي كه در كلّ جهان حدود 50 سال پيش ميرفت را با ظلم امروز مقايسه كنيم، شايد مقدارش بيشتر نشده باشد؛ امّا حسّاسيت مردم جهان به ظلم بيشتر شده است. جناياتي كه امريكا در ويتنام انجام داد، شايد به مراتب شديدتر از جناياتي باشد كه امروزه در عراق مرتكب ميشود؛ امّا اعتراض جهاني كه امروزه به اين جنايات ميشود، در آن روز به آن جنايات نميشد.
رابعاً كنار اين حديث، احاديث ديگري نيز وجود دارد مبني بر اينكه ظهور تحقّق نميپذيرد، مگر اينكه هر يك از شقي و سعيد به نهايت كار خود برسد؛ يعني سخن در اين است كه هر دو گروه به نهايت كار خود ميرسند نه اينكه فقط اشقيا به نهايت درجه شقاوت برسند. همانطور كه در روايات اسلامي سخن از گروهي زبده است كه به محض ظهور امام، به آن حضرت ملحق ميشوند. معلوم ميشود در عين اشاعه و رواج ظلم و فساد، زمينههايي عالي وجود دارد كه چنين گروهي را پرورش داده است. اين خود ميرساند كه نه تنها حق و حقيقت به صفر نرسيده است، بلكه فرضاً اگر اهل حق از نظر كمّيت قابل توجّه نباشند، از نظر كيفيت ارزندهترين اهل ايمانند و در رديف ياران سيدالشهداء. افزون بر اين كه از نظر روايات اسلامي، در مقدّمه قيام و ظهور امام، يك سلسله قيامهاي ديگر از طرف اهل حق صورت ميگيرد كه به طور قطع اينها نيز ابتدا به ساكن و بدون زمينه قبلي رخ نميدهد و حتي در برخي روايات سخن از دولتي از اهل حق است كه تا قيام مهدي ادامه مييابد (مطهري، 1371: ص 67).
بخش سوم: آثار انتظار
در خصوص اعتقاد به مهدويت و ظهور منجي جهاني دو نوع اثر را ميتوان بررسي كرد: اوّل آثار عملي كه بر اين باور مترتّب است؛ يعني اگر به ظهور مهدي اعتقاد داشته باشيم، چه كار بايد بكنيم. اين همان بحث انتظار بود كه در بخش پيشين گذشت. دسته دوم آثاري است كه به لحاظ نظري و گرايشي بر اين اعتقاد مترتّب است كه به اين لحاظ ميتواند پاسخي ديگر به چرايي بحث انتظار باشد؛ يعني بايد منتظر بود؛ زيرا انتظار واقعي كه شرحش در بخش قبل گذشت، اين آثار را در جان آدمي به ارمغان ميآورد كه اينجا به برخي از مهمترين آنها اشاره ميكنيم:
1. تحقّق خوف و رجاي معقول در تمام تلاشهاي اجتماعي.
1 ـ 1. رجاي معقول (خوشبيني به آينده بشر):
درباره آينده بشر نظرات مختلف است. برخي ميگويند شر و فساد و بدبختي، لازمه لاينفك حيات بشري است و لذا زندگي بيارزش است و عاقلانهترين كارها خاتمه دادن به حيات و زندگي است.برخي هم معتقدند: بشر در اثر پيشرفت حيرتآور تكنيك و ذخيره كردن انبارهاي وحشتناك وسايل تخريبي، به مرحلهاي رسيده كه بيش از يك گام با گوري كه با دست خود كنده فاصله ندارد؛ در حالي كه در منظر ما، ريشه فسادها و تباهيها نقص روحي و معنوي انسان است. انسان هنوز دوره جواني و ناپختگي را طي ميكند و خشم و شهوت بر او و عقلش حاكم است. انسان بالفطره در راه تكامل فكري و اخلاقي و معنوي پيش ميرود. نه شر و فساد لازم لاينفك طبيعت بشر است و نه جبر تمدّن، فاجعه خودكشي دسته جمعي را پيش خواهد آورد؛ بلكه جريان مبارزه حقّ و باطل ادامه مييابد و جلو ميرود تا آنجا كه در نهايت منجر به حكومت عدل حضرت مهدي(عج) خواهد شد و چنين نيست كه زحمات اصلاحگران به سرانجام نرسد (مطهري، 1371: ص 59 و 60، و نيز 1372 الف: ص 58).
انسان در حالت عادي وقتي فراواني ظلم و فساد و غلبه ظاهري ظالمان را در جهان ميبيند، گاه با خود ميانديشد كه آيا ميتوانيم در مقابل اين موج عظيم كاري از پيش ببريم و وعده ظهور به ما ميگويد كه همه كارهاي شما به سرانجام ميرسد: وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يرِثُهَا عِبَادِي الصَّالِحُونَ (انبيا (21): 105).
1 ـ 2. خوف معقول ( اميد واهي نداشتن به تلاشهاي خود): وعده منجي جهان در عين حال به ما ميگويد كه به تلاشهاي خودتان في نفسه اميد نامحدود نداشته باشيد؛ يعني از خودتان انتظار نداشته باشيد كه كلّ عالم را به تنهايي اصلاح كنيد. اقدامات شما شرط لازم براي اصلاح جهاني است؛ امّا شرط كافي نيست؛ يعني خلاصه جامعه بشري در سير تكاملياش از مهدي بينياز نخواهد بود.
2. توجّه به كيفيت به جاي توجّه به كميت: در تلاشهاي اجتماعي آنچه مهم است، تقويت فرهنگي و معنوي جبهه حق است كه اين اقدام كيفي است، نه كمّي؛ يعني آنچه مقدّمه ظهور است اين نيست كه به لحاظ شناسنامهاي تعداد مسلمانان يا شيعيان افزايش يابد؛ بلكه آنچه اولويت بيشتري دارد، اين است كه انسانها تشنه حقيقت و عدالت شوند؛ پس تعداد ياران اوّليه و اصلي حضرت شايد كم باشد؛ امّا چنانكه گفتيم، به لحاظ كيفيت در زمره برترين انسانهايند كه هر يك ميتواند انقلابي در جانها ايجاد كند. به تعبير يكي از بزرگان، ياران مهدي(عج) اشخاصي از سنخ امام خميني(ره) يا بالاتر از او خواهند بود. در واقع اينكه خوبان هم بايد به نهايت كار خود برسند، تاكيد مهمّي است بر اينكه بيش از كمّيت به كيفيت بايد انديشيد.
3. خروج از پارادايمهاي رايج در تفكر غربي: دوره جديد، دوره سيطره فرهنگي جهان غرب بر عالم است و منتظر واقعي انساني است كه تحت اين سيطره واقع نميشود. ما امروزه بسياري از سخنان، گرايشها، رفتارها و … را به گونهاي تنظيم ميكنيم كه در جهان مدرن و با الگوهاي مدرن مقبوليت داشته باشد. از باب نمونه ميتوان به همين مسأله جهانيشدن اشاره كرد؛ در حاليكه معتقد به ظهور مهدي، با معادلاتي رفتار ميكند كه در ظرف محدود معادلات دنيايي رايج در جهان مدرن نميگنجد؛ بدين سبب، تمام معادلات آنها را به راحتي به هم ميريزد كه باز در اين زمينه, نگاهي به سيره زندگاني امام خميني(ره) ميتواند عبرت آموز باشد.
منابع و مآخذ:
1. قرآن كريم .
2. نهجالبلاغه. تصحيح محمد دشتي، مؤسّسه نشر اسلامي وابسته به جامعه مدرسين قم، اول 1364ش.
3. ابراهيمي ديناني، غلامحسين. قواعد كلي فلسفي در فلسفه اسلامي. تهران، مؤسّسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، دوم، 1372ش، ج3.
4. جوادي آملي، عبدالله. رحيق مختوم شرح حكمت متعاليه، قم، مركز نشر اسراء، اول، 1375ش، بخش پنجم از جلد اول.
5. سوزنچي، حسين. حل پارادوكس آزادي در انديشه شهيد مطهري، قبسات، زمستان 1382 و بهار 1383، ش 30 و 31.
6. شريعتي، علي. انتظار مكتب اعتراض، تهران، نشر الهام، 1362ش.
7. صدر المتالهين شيرازي. محمد بن ابراهيم قوام، الحكمه المتعاليه في الاسفار العقليه الاربعه، بيروت، دار احياء التراث العربي، چهارم، 1410ق، ج 8.
8. طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن. بيروت، موسسه اعلمي للمطبوعات، دوم 1422ق.
9. طباطبايي، سيد محمد حسين، انسان از آغاز تا انجام، صادق لاريجاني، تهران، انتشارات الزهرا، 1363ش.
10. مصباح يزدي، محمدتقي، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن. قم، دفتر نشر اسلامي،1375ش.
11. مطهري، مرتضي، انسان كامل، تهران: صدرا، اوّل، 1367ش، الف.
12. ــــــــــــــ ، امدادهاي غيبي در زندگي بشر، تهران؛ صدرا، سوم 1367ش،ب.
13. ــــــــــــــ ، پانزده گفتار، تهران، صدرا، اوّل، 1380ش.
14. ــــــــــــــ ، تكامل اجتماعي انسان، به ضميمه هدف زندگي و … . تهران، صدرا، هفتم، 1372ش، الف.
15. ــــــــــــــ ، حق و باطل تهران، صدرا، سيزدهم، 1372ش ب.
16. ــــــــــــــ ، سيري در سيره ائمه اطهار، تهران، صدرا، پنجم، 1369.
17. ــــــــــــــ ، سيري در سيره نبوي، تهران، صدرا، نهم، 1370.
18. ــــــــــــــ ، سيري در نهجالبلاغه، تهران، صدرا، نهم، 1372 ج.
19. ــــــــــــــ ، عدل الهي، تهران، صدرا، هشتم، 1373 الف.
20. ــــــــــــــ ، فطرت، تهران، صدرا، چهارم، 1372 د.
21. ـــــــــــــ ، قيام و انقلاب مهدي از ديدگاه فلسفه تاريخ، تهران، صدرا، دوازدهم، 1371.
22. ــــــــــــــ ، مقدمهاي بر جهانبيني اسلامي، ج5، جامعه و تاريخ، تهران، صدرا، هفتم، 1374.
23. ــــــــــــــ ، مقدمهاي بر جهانبيني اسلامي، ج6، زندگي جاويد يا حيات اخروي، تهران، صدرا، هشتم، 1373 ب.