تمثيلهايي از استاد محمدرضا رنجبر
زبالههاي زندگي
وقتي ميخواهي جايي را جارو کني از کجا شروع ميکني؟ از پيش پاي خود يا چند قدم آنطرفتر؟
يادمان باشد صفات و اوصاف خلاف و نادرست زبالههاي زندگياند و بايد جارو شوند، اما هر کسي بايد از خود شروع کند و پيش برود تا بتواند ديگران را هم پاک و اصلاح سازد نه اينکه هميشه بخواهيم اول ديگران را پاک و زلال ساخته و بعد به خود باز گرديم، ما پيوسته به يکديگر ميگوييم: تو خوب شو تا من هم خوب شوم. در حاليکه:
خويش را صافي کن از اوصاف خود (مولانا)
تالارهاي آيينه
تالارهاي آيينه را ديدهاي؟ اگر يک شاخه گل در دست داشته باشي، هزار شاخه ميبيني. انسانهاي کريم و بزرگوار مثل تالار آيينهاند، کافي است يک خدمت کوچک در حق ايشان روا بداري، اينجاست که پاسخهاي فراوان خواهي ديد، درست مثل خاک که اگر دانهاي گندم نثارش کني 700 دانه نثارت ميکند.
با کريمي گر کني احسان سزد هر يکي را او عوض هفتصد دهد (مولانا)
به یاد فرمانده دلاور سپاه اسلام حاج محمدابراهيم همت
هر وقت که ميديد کارهاي مادر زياد است. جارو را بر ميداشت، اتاق را جارو ميزد؛ دم در خانه را، حياط را. يخچال را دستمال ميکشيد و برق ميانداخت. حتي چاي تازه دم ميکرد خسته که ميشد، ميآمد کنار مادر مينشست.
براي عقد، يک انگشتر عقيق خريد. پدر زنش ناراحت شد: شما برويد يک حلقة آبرومند بخريد. لبخند زد و گفت: اين هم از سر من زياد است. شما فقط دعا کنيد بتوانم حق همين انگشتر را هم درست ادا کنم. بقيهاش ديگر کرم شماست و مصلحت خدا. خودش کريم است.
زن گفت: يک خواهش دارم. اگر ميشود براي خطبة عقد برويم خدمت امام.
ابراهيم لحظهاي سکوت کرد: هر کاري بخواهيد دريغ نميکنم فقط خواهشم اين است که نخواهيم لحظهاي عمر اين مرد را صرف عقد خود بکنم، او کارهاي مهمتري دارد. من نميتوانم سر پلصراط جواب اين قصورم را بدهم.
شب عقد، همه که رفتند، گوشة اتاق رو به قبله نشست. قرآن را باز کرد. اشک ريخت، ناله زد و با سوز عجيبي سورة يس را خواند. ساعتها سر سجاده بود. لبش تکان ميخورد.
آيت ا… بهجت(ره)
هماهنگي و موافقت اخلاقي بين زن و مرد در محيط خانواده از هر لحاظ و به هر صورت، صددرصد براي غير انبيا(علیهم السلام) غير ممکن است. اگر بخواهيم محيط خانه گرم و با صفا و صميمي باشد. فقط بايد صبر و استقامت و گذشت و چشمپوشي و رأفت را پيشه خود کنيم تا محيط خانه گرم و نوراني باشد.
حجت الاسلام قرائتي:
مادر براي ديدار فرزندش که در منطقه اي دور مشغول تحصيل يا خدمت است ، مشکلات سفر را تحمل و سرما وگرما را برخود هموار مي کند،اما اگر وقتي به مقصد رسيد به او بگويند فرزندت از اينجا به جاي ديگر منتقل شده است مي گويد برسرما وگرما و مشکلات سفر صبرمي کنم ،اما چگونه فراق فرزندم را تحمل کنم.
حضرت علي در دعاي کميل مي گويد «صبرت علي عذابک فکيف اصبرعلي فراقک »
خدايا !برعذاب تو صبر مي کنم ولي چگونه بر فراق تو صبر کنم ؟
تمثيلات حجت الاسلام قرائتي
سوال: دختربچهام بسيار لجباز شده است. لطفاً راهنماييام کنيد.
عموماً لجبازي کودکان از سال دوم زندگي آغاز ميشود و در سه سالگي به اوج ميرسد. در سنين ديگر نيز مسألهاي است که والدين کمابيش با آن روبهرو هستند. اين لجبازيها تا حدي از ضرورتهاي رشد و مقطعي است؛ بنابراين، چندان نگران نباشيد. لجبازي کودکان، اغلب منشأ محيطي دارد و به ندرت (در صورت شدت و دوام) ممکن است مشکل عصبي باشد. در هر صورت، براي جلوگيري از نهادينه شدن اين رفتار، بهتر است براي کاستن از آن بکوشيد.
علتها:
1. تثبيت استقلال: فرزند شما در سني است که ميخواهد استقلال خود را تثبيت کند. با استفاده از راهکارهاي ايجاد استقلال مثل جداسازي براي خواب و واگذاري امور شخصي و… اين نياز او را برطرف سازيد تا مجبور نشود آن را از طريق لجبازي تثبيت کند.
2. جلب توجه: در موارد بسياري، لجبازي براي جلب توجه است؛ بنابراين، در مقابل اين رفتار، حساسيت فراوان نشان ندهيد و بکوشيد در زمان غير متعارض (زماني که لجبازي نميکند) توجه بيشتري به او داشته باشيد.
3. ناتواني در تنظيم هيجانات و رفتارها: کودک شما هنوز ياد نگرفته است که در هجوم هيجانات متعارف کداميک را ترجيح دهد و براساس کداميک رفتار کند. در اين شرايط بايد با کودک همراه شده و نظم دادن به هيجاناتش را به او آموخت.
چند توصيه
الف) براي اصلاح اين رفتار، از زور و اهرم فشار استفاده نکنيد؛ زيرا لجبازي او تشديد ميشود.
ب) از اعطاي برچسب لجباز به او بپرهيزيد؛ زيرا اثر تلقيني دارد و رفتار او را تشديد ميکند.
ج) در مقابل لجبازيهاي او آرامش خود را حفظ کنيد و عصباني نشويد. در موارد بسياري، لجبازي بيشتر کودکان، بازخورد عصبانيت والدين است.
کتاب"مادر اگر اينگونه ميبود”
نویسنده: راضيه محمدزاده
چاپ سوم، ناشر: مرکز فرهنگي- انتشاراتي منير(تهران)
از آن هنگام که موجود زندهاي به نام جنين در رحم شروع به رشد و نمو ميکند، آرزوهاي شيرين مادري شکل ميگيرد. همه مادران درخشانترين و زيباترين آينده را در ذهن خود براي فرزندشان به تصوير ميکشند.
آنها آرزومند فرزندي سالم و صالح هستند تا جسم و جان و اخلاق و دين او مايه روشنايي چشمشان در دنيا و آخرت باشد. اين کتاب به بررسي حساسترين دوران رشد و تکامل فرزند (از تولد تا 14 سالگي) ميپردازد و با ارائه راهکارهاي عملي در زمينههاي مهمي چون: نخستين دقايق زندگي نوزاد، اعمال روز هفتم، دوران اميري و نيارهاي آن، آماده کردن فرزند براي مدرسه و تحصيل، ايجاد روح مذهبي در کودک، پرورش احساس مسئوليت و اعتماد به نفس در او، شناخت استعدادها و شکوفايي آنها، نقش رسانههاي گروهي در تربيت و بسياري از مسائل ديگر راهنماي همه پدران و مادران و مربيان تعليم و تربيت است.
يک ضربالمثل رايج اما اشتباه
ابوالفضل عليدوست ابرقويي
معمولاً وقتي کفش و لباس نو ميخريم و آن را ميپوشيم، خود را ورانداز و سبک و سنگين ميکنيم، با کفش جديد مقداري راه ميرويم و با لباس نو شمايل بيبديل خود را در آينه مينگريم تا ببينيم چه ريخت و قيافهاي پيدا کردهايم. نتيجه از قبل مشخص است، با لباس جديد خوشقيافهتر شدهايم و با کفش نو راحتتر راه ميرويم! در اين حال، لباس و کفش قبلي به نظرمان کهنه و دلآزار ميآيند؛ همان کفشهايي که تا ديروز پا ميکرديم و کت و شلواري که تا روز گذشته تن ما را ميپوشاند، از امروز و با آمدن کفش و لباس نو دلآزار شدند و جايشان گوشة انباري خواهد بود! البته برخي افراد زرنگي دو قبضهاي انجام ميدهند و «روغن ريخته را نذر امامزاده ميکنند» يعني کفش و لباس قبلي را به عنوان صدقه به مستحق ميدهند، و بهزعم خود با يک تير دو نشانه گرفتهاند! هم از دست کفش و لباسي که دلآزار شده و جايي براي نگهدارياش ندارند خلاص ميشوند، و هم انتظار پاداش ميکشند!
البته اين کار، ضد ارزش نيست و در محاسبة پروردگار، فراموش نميشود، ولي بايد دانست رسيدن به مقام خاصان خدا، زماني امکانپذير است که از چيزهاي دوست داشتنيمان صدقه بدهيم، چنانکه قرآن کريم، در آيه 92 سورة آلعمران ميفرمايد «شما هرگز به مقام نيکوکاران نخواهيد رسيد مگر آنکه از آنچه دوست ميداريد، در راه خدا انفاق کنيد.»
صفحات: 1· 2
سيدمهدي شجاعي
اي خداي محمد!
تو گفتي که گنهکاران، با شفاعت و استغفار رسول، آمرزيده ميشوند. ما عقبماندگان از عصر ظهور پيامبر، چه کنيم اگر مصطفاي جاودانه تاريخ، برايمان دست استغفار برنياورد؟!
اي خداي علي!
اگر خلق عالم، علي را ميشناختند، دوستش ميداشتند و اگر خلق عالم، علي را دوست ميداشتند، جهنم آفريده نميشد. حضورمان را در بهشت عشق علي جاودان بدار.
اي خداي فاطمه!
اگر دست آرمان زنان، به گرد گامهاي زهرا ميرسيد، جهان گلستان ميشد. جهان را گلستان کن!
اي خداي مجتبي!
روح ما را به حلم، زيباترين فضيلت انسان بياراي تا چشمهاي از تشيع مجتبوي در ما ظهور کند.
اي خداي حسين!
ائمه معصوم، ابواب رحمتاند و کشتي نجات. ما را از بازترين باب و سريعترين کشتي نجات، محروم مساز.
اي خداي سجاد!
چه بزرگي تو که با وجود سجاد، ديگران را نيز بنده ميشماري، عبادتشان را به حساب ميآري و بر سرشان سايه خدايي ميگستري.
اي خداي باقر!
علم نيست آنچه در نزد مردمان است. علم، آن است که مظهرش، باقرالعلوم است. ما را سنگريزهاي از سلسله جبال علوم باقري عنايت کن!
اي خداي صادق!
ما را چنان تفقهي در دين عنايت کن که سره از ناسره بازشناسيم و تحريف و انحراف و التقاط را از حقيقت محض، تميز دهيم و شيعه راستين امام صادق باشيم.
اي خداي صابر!
ظرف صبوري و تحملمان را وسعت بخش و جانهايمان را براي پذيرش ابتلاء خودت سرشار از رضايت و اشتياق کن.
اي خداي عليبنموسيالرضا!
اماممان بيترديد شنواي سلاممان هست. ما را شنواي پاسخ ايشان قرار ده و ارتزاقمان را بر خوان سرشار از برکتش، مستدام و روزافزون کن.
اي خداي جواد!
باران کرامت جوادالائمه شايستگي نميطلبد و بر شورهزار گلستان ميبارد. ما را شناساي اين کرامت بينظير قرار ده.
اي خداي هادي!
آنگاه که خورشيد هدايت در محاق مظلوميت مستتر ميشود، براي دريافت انوار ولايت، ما را چشم بصيرت، عنايت کن.
اي خداي حسنبنعليالعسکري!
از زمان حضور آخرين امام حاضر، جهان همچنان تاوان بيلياقتياش را پس ميدهد. به ما لياقت ديدار فرزند عسکري را عنايت فرما.
اي خداي مهدي!
در جهان کيست که ريزهخوار سفره امام نيست. چشمي عنايت کن که ولينعمت خويش را بازشناسيم.
گنجشک و خدا
با الهام از حديث قدسي
حميده رضائي
صدايي از سمت ملکوت ميآمد. گنجشک به سمت صدا پرگشود. فرشتگان را ديد که در اضطرابند و سراسيمه بال ميزنند. خيره نگاهشان کرد، گفت:
«چه شده؟ مگر ميخواهند بالهايتان را بکَنند؟!»
فرشتگان گفتند «آخر نميداني، خدا هزاران تن از خوبانش را در صف جهنميان نشانده!»
گنجشک، مبهوت ماند. پرگشود و بر شاخهاي نشست.
خدا گفت «چه شده؟»
گنجشک گفت «خوب ميداني؛ اما اين از عدل تو به دور است!»
صدايي از سمت خدا به گوش نرسيد.
گنجشک گفت «يعني تو خوبانت را هم در آتش خواهي انداخت؟ براي چه؟!»
خدا گفت «خوبان من از دشمنانم بيزارند.»
گنجشک چيزي از حرفهاي خدا نميفهميد.
خدا گفت «آنان بندگان بيمعصيتي بودند، اما نرمش در مقابل معصيتکاران و سکوت در برابر متجاوزان، ميان شعلههاي عذابم کشاندشان.»
چيزي درون گنجشک فرو ريخت. بيحرکت ماند. به خود ميانديشيد و به خدا.