29 تیر 1393
بار منفي اين ضربالمثل
اگر پيامد ضربالمثل مورد بحث را در حد کيف و کفش و لباس و فرش و مبلمان خانه و حتي شغل قبلي و از اينگونه امور بگيريم، شايد مطلب چندان مهمي نباشد؛ چراکه اهميتي ندارد که وقتي براي يکي از اينها جايگزين مناسبي پيدا شود، مورد گذشته فراموش، حتي آزاردهنده گردد و براي هميشه آن را از فکر و ذهنمان خارج سازيم؛ اما عملاً دايرة شمول اين ضربالمثل از اين محدوده فراتر ميرود و مواردي را شامل ميشود که هرگز نميتوان براي آنها جايگزين و بدل يافت؛ چه رسد به اينکه با پيدا شدن پديدههاي جديد، مطرود و آزاردهنده شوند.
جواني را در نظر بگيريد که قصد دارد با دختر مورد علاقهاش ازدواج کند. لحظهها، براي او در اضطراب و اميد ميگذرند؛ بخت با اين جوان همراه ميشود و از دختر و خانوادهاش جواب مثبت ميگيرد. به محض گرفتن اين جواب، مقدمات ازدواج فراهم ميشود. ازدواج به ميمنت و مبارکي صورت ميگيرد و…، از اينجا به بعد اگر در قلب اين جوان، مهري که به پدر و مادرش داشت، رخت ببندد و محبت به همسر جاي محبت به والدين را بگيرد، بار منفي اين ضربالمثل نمود عملي و عيني پيدا کرده است، چراکه وقتي نو به بازار آمد، کهنه دلآزار شد. و غم زده!
اگر پيام اين ضربالمثل را کامل و در تمام ابعاد بپذيريم بايد تغيير روية اين جوان را امري طبيعي بدانيم، در حالي که پذيرش آن با روح آيات قرآن و رواياتي که در دربارة احترام به والدين و محبت به آنها وارد شدهاند، منافات دارد. بنگريد:
حکايت
جواني نزد رسولخدا(ص) آمد و گفت: مادر فلجي دارم که مدتهاست او را تر و خشک ميکنم. همة کارهايي که يک مادر براي کودک ناتوان خود انجام ميدهد، در حق او انجام ميدهم و در اين امور کوتاهي نميکنم. آيا توانستهام حق او را ادا کنم؟ حضرت فرمود: حتي نتوانستهاي حق يکي از نالههاي زمان زايمانت را جبران نمايي!
مصداقي ديگر
برخي افراد چون به موقعيت و منصبي ميرسند و رفقاي تازهاي مييابند، دوستان گذشته را از ياد ميبرند. براي اين افراد، نو به بازار آمده و کهنه دلآزار شده است! درحالي که به قول معروف، دو چيز قديمياش خوب است، يکي از آنها دوست قديمي است. اصولاً اگر دوست، خوب و با وفا نباشد، قديمي نميشود، چرا که دوست، زماني به عنوان دوست قديمي معرفي ميشود که رفاقت او در گذر زمان ادامه يابد و برخي تنشها ـ که قهراً از روابط ميان افراد حاصل ميشود ـ او را از ادامة دوستي سرخورده نکند. پس اگر ديديم که يکي از دوستان ما، ارتباطش را با ما در گذر ايام ادامه داده، دليل بر صداقت اوست و بايد دوستي با او را غنيمت شمرد و چون با افراد جديد ارتباط پيدا کرديم هرگز دور او و يا ديگر دوستان قديمي خود خط نکشيم.
حکايت
روزي امام کاظم(علیه السلام) از کنار مردي ژوليده و خاکنشين عبور ميکرد، حضرت به او سلام کرد، نزد وي نشست و مدتي طولاني با او گفتوگو نمود. سپس به او فرمود: من براي خدمتگزاري حاضرم! اگر کاري داري، بگو تا انجام بدهم!
شخصي به امام گفت: عجبا! شما نزد اين شخص آمدي، با او همنشين شدي و اکنون ميخواهي او را خدمت کني، در حالي که او سزاوار خدمت به شماست!
امام فرمود: اين شخص بندهاي از بندگان خدا و برادر ديني من است،… پدر من و او يکي است [حضرتآدم]… شايد روزگار دگرگون شود، ما دست نياز به سوي او دراز کنيم و خداوند ما را پس از فخر بر او در برابرش کوچک کند.
امام کاظم(علیه السلام) در ادامه سخنشان شعري خواند که معنايش چنين است: با کسي که ظاهراً با ما از نظر رابطه تناسب ندارد، ارتباط برقرار ميکنيم، از ترس آنکه مبادا بدون دوست شويم. اگر پيدا کردن دوست جديد امري پسنديده باشد، نگهداري دوستان قديمي که اندوختة سالهاي طولاني ما به شمار ميآيند، پسنديدهتر است.
حکايتي ديگر
يکي از استادان دانشگاه در بهترين مکان منزل خود يعني کتابخانه، عکسي کهنه از فردي ناشناس نصب کرده بود، شاگردانش از او پرسيدند: اين عکس کيست؟
استاد گفت: عکس معلم کلاس اول من است؛ او اولين کسي بود که مرا با خواندن و نوشتن آشنا کرد، عکس او را در عاليترين مکان منزلم نصب کردهام تا ياد و خاطرهاش هرگز فراموشم نشود.
آيا کسي که به مدارج بالاي علمي دست يافت، بايد گذشتهها را فراموش کند و کساني را که در ارتقاي سطح علمي او دخيل بودهاند از ياد ببرد؟
پدر، مادر، دوست، رفيق، معلم، استاد و… از کهنههايي هستند که هرگز براي آنها بدل و جايگزيني پيدا نميکنيم و نبايد با آمدن پديدههاي نو آنها را از ياد ببريم و از آنان دلآزرده بگرديم!
قدرشناس ديگران باشيم تا آيندگان قدر ما را بدانند.
……………………………………………..
اگر پيامد ضربالمثل مورد بحث را در حد کيف و کفش و لباس و فرش و مبلمان خانه و حتي شغل قبلي و از اينگونه امور بگيريم، شايد مطلب چندان مهمي نباشد؛ چراکه اهميتي ندارد که وقتي براي يکي از اينها جايگزين مناسبي پيدا شود، مورد گذشته فراموش، حتي آزاردهنده گردد و براي هميشه آن را از فکر و ذهنمان خارج سازيم؛ اما عملاً دايرة شمول اين ضربالمثل از اين محدوده فراتر ميرود و مواردي را شامل ميشود که هرگز نميتوان براي آنها جايگزين و بدل يافت؛ چه رسد به اينکه با پيدا شدن پديدههاي جديد، مطرود و آزاردهنده شوند.
جواني را در نظر بگيريد که قصد دارد با دختر مورد علاقهاش ازدواج کند. لحظهها، براي او در اضطراب و اميد ميگذرند؛ بخت با اين جوان همراه ميشود و از دختر و خانوادهاش جواب مثبت ميگيرد. به محض گرفتن اين جواب، مقدمات ازدواج فراهم ميشود. ازدواج به ميمنت و مبارکي صورت ميگيرد و…، از اينجا به بعد اگر در قلب اين جوان، مهري که به پدر و مادرش داشت، رخت ببندد و محبت به همسر جاي محبت به والدين را بگيرد، بار منفي اين ضربالمثل نمود عملي و عيني پيدا کرده است، چراکه وقتي نو به بازار آمد، کهنه دلآزار شد. و غم زده!
اگر پيام اين ضربالمثل را کامل و در تمام ابعاد بپذيريم بايد تغيير روية اين جوان را امري طبيعي بدانيم، در حالي که پذيرش آن با روح آيات قرآن و رواياتي که در دربارة احترام به والدين و محبت به آنها وارد شدهاند، منافات دارد. بنگريد:
حکايت
جواني نزد رسولخدا(ص) آمد و گفت: مادر فلجي دارم که مدتهاست او را تر و خشک ميکنم. همة کارهايي که يک مادر براي کودک ناتوان خود انجام ميدهد، در حق او انجام ميدهم و در اين امور کوتاهي نميکنم. آيا توانستهام حق او را ادا کنم؟ حضرت فرمود: حتي نتوانستهاي حق يکي از نالههاي زمان زايمانت را جبران نمايي!
مصداقي ديگر
برخي افراد چون به موقعيت و منصبي ميرسند و رفقاي تازهاي مييابند، دوستان گذشته را از ياد ميبرند. براي اين افراد، نو به بازار آمده و کهنه دلآزار شده است! درحالي که به قول معروف، دو چيز قديمياش خوب است، يکي از آنها دوست قديمي است. اصولاً اگر دوست، خوب و با وفا نباشد، قديمي نميشود، چرا که دوست، زماني به عنوان دوست قديمي معرفي ميشود که رفاقت او در گذر زمان ادامه يابد و برخي تنشها ـ که قهراً از روابط ميان افراد حاصل ميشود ـ او را از ادامة دوستي سرخورده نکند. پس اگر ديديم که يکي از دوستان ما، ارتباطش را با ما در گذر ايام ادامه داده، دليل بر صداقت اوست و بايد دوستي با او را غنيمت شمرد و چون با افراد جديد ارتباط پيدا کرديم هرگز دور او و يا ديگر دوستان قديمي خود خط نکشيم.
حکايت
روزي امام کاظم(علیه السلام) از کنار مردي ژوليده و خاکنشين عبور ميکرد، حضرت به او سلام کرد، نزد وي نشست و مدتي طولاني با او گفتوگو نمود. سپس به او فرمود: من براي خدمتگزاري حاضرم! اگر کاري داري، بگو تا انجام بدهم!
شخصي به امام گفت: عجبا! شما نزد اين شخص آمدي، با او همنشين شدي و اکنون ميخواهي او را خدمت کني، در حالي که او سزاوار خدمت به شماست!
امام فرمود: اين شخص بندهاي از بندگان خدا و برادر ديني من است،… پدر من و او يکي است [حضرتآدم]… شايد روزگار دگرگون شود، ما دست نياز به سوي او دراز کنيم و خداوند ما را پس از فخر بر او در برابرش کوچک کند.
امام کاظم(علیه السلام) در ادامه سخنشان شعري خواند که معنايش چنين است: با کسي که ظاهراً با ما از نظر رابطه تناسب ندارد، ارتباط برقرار ميکنيم، از ترس آنکه مبادا بدون دوست شويم. اگر پيدا کردن دوست جديد امري پسنديده باشد، نگهداري دوستان قديمي که اندوختة سالهاي طولاني ما به شمار ميآيند، پسنديدهتر است.
حکايتي ديگر
يکي از استادان دانشگاه در بهترين مکان منزل خود يعني کتابخانه، عکسي کهنه از فردي ناشناس نصب کرده بود، شاگردانش از او پرسيدند: اين عکس کيست؟
استاد گفت: عکس معلم کلاس اول من است؛ او اولين کسي بود که مرا با خواندن و نوشتن آشنا کرد، عکس او را در عاليترين مکان منزلم نصب کردهام تا ياد و خاطرهاش هرگز فراموشم نشود.
آيا کسي که به مدارج بالاي علمي دست يافت، بايد گذشتهها را فراموش کند و کساني را که در ارتقاي سطح علمي او دخيل بودهاند از ياد ببرد؟
پدر، مادر، دوست، رفيق، معلم، استاد و… از کهنههايي هستند که هرگز براي آنها بدل و جايگزيني پيدا نميکنيم و نبايد با آمدن پديدههاي نو آنها را از ياد ببريم و از آنان دلآزرده بگرديم!
قدرشناس ديگران باشيم تا آيندگان قدر ما را بدانند.
……………………………………………..
مجله خانه خبان
صفحات: 1· 2