یعنی تو خوبانت را هم به آتش خواهی انداخت؟؟؟؟؟
گنجشک و خدا
با الهام از حديث قدسي
حميده رضائي
صدايي از سمت ملکوت ميآمد. گنجشک به سمت صدا پرگشود. فرشتگان را ديد که در اضطرابند و سراسيمه بال ميزنند. خيره نگاهشان کرد، گفت:
«چه شده؟ مگر ميخواهند بالهايتان را بکَنند؟!»
فرشتگان گفتند «آخر نميداني، خدا هزاران تن از خوبانش را در صف جهنميان نشانده!»
گنجشک، مبهوت ماند. پرگشود و بر شاخهاي نشست.
خدا گفت «چه شده؟»
گنجشک گفت «خوب ميداني؛ اما اين از عدل تو به دور است!»
صدايي از سمت خدا به گوش نرسيد.
گنجشک گفت «يعني تو خوبانت را هم در آتش خواهي انداخت؟ براي چه؟!»
خدا گفت «خوبان من از دشمنانم بيزارند.»
گنجشک چيزي از حرفهاي خدا نميفهميد.
خدا گفت «آنان بندگان بيمعصيتي بودند، اما نرمش در مقابل معصيتکاران و سکوت در برابر متجاوزان، ميان شعلههاي عذابم کشاندشان.»
چيزي درون گنجشک فرو ريخت. بيحرکت ماند. به خود ميانديشيد و به خدا.