… و عالم آغوش گشود. و آفرينش يك بار ديگر آغاز شد. قلب زمين از ضربان باز مانده بود، دل آسمان از تپيدن.
سميّه دانه هاي اعتقادش را كنار باغچة تحمّل مي گذاشت تا آماده باشد براي كاشتن؛ سلمان كولهبار جست و جويش را بر زمين مي گذاشت تا نفسي تازه كند؛ ابوذر كلام برنده اش را از غلاف بيرون مي كشيد و براندازش مي كرد؛ بلال بام كعبه را مي نگريست و حنجرة مردانة سكوتزده اش را وعدة فرياد مي داد.
و آمنه بر تخت مقام بي بديلش جلوس مي كرد، دانه هاي اشك خود را به پاي گلدان تنهايي اش ميچكاند و منتظر مینشست تا غنچه اي كه جهان را به عطر دلاويز عشق معطّر مي كرد، از باغچة هزاران سال رنج بشر سربرآورد.
عامالفيل بود. سالي كه خدا لشكر ابابيل را به جنگ لشكر فيل فرستاد تا خانة كعبه بر پا بماند. و انگار كعبه امروز دارد دل سنگي اش را آماده مي كند و وعده مي دهد كه از لوث وجود لات و عزّي و نوچه هايشان پاك خواهد شد.
هفدهم ربيع الاوّل است. بشريّت به شادباش تكامل خويش ايستاده است و طاق كسري و آتشكدة فارس و درياچة ساوه به شهادت عظمت يك ميلاد، نابودي خويش را به نظاره نشستهاند.
محمّد (ص) مي آيد؛ با مكتب عدالت و محبّت و سخاوت؛ با شعار برادري و برابري و صلح. مي آيد تا انسان خسته از جهل و تعصّب و نابرابري را در بهشت حكومتي مهمان كند كه سياه و سفيد، زن و مرد، فقير و غني را یکی میداند.
مي آيد تا به بشريّت مهر بورزد، علم ببخشد؛ اوج ببخشد؛ و دستش را به آسمان برساند.
مي آيد تا شراب خرما و انگور را با شراباً طهورا، جنگ هاي قبيله اي را با جهاد في سبيل الله، قتل و مرگ را با شهادت، معاوضه كند.
مي آيد تا بشريّت طعم اوج را بچشد.
و هفدهم ربيع الاوّل روز تكامل است. روزي كه مصطفاي خدا طلوع كرد تا دين خدا را بياورد و صادق آل محمّد (ع) طلوع كرد تا دانشگاهي بنا كند به وسعت چندين قرن و دين خدا را در دانشگاه جعفري تدريس كند و تعليم دهد و گسترش بخشد. چندين هزار شاگرد در مسجد پيش رويش زانو بزنند و بپرسند و بشنوند، و نور علم او را به كتابت درآورند و قرن ها منتشر سازند.
هفدهم ربيع الاوّل روز تكامل است. روز اوج است. روز دانش هاي آسماني است. روز علمهاي لدنّي است. من هم از اين زلال، سهمي مي خواهم.
يارسول الله! يابن رسول الله! اين كاسه هاي گدايي، دستان خالي ماست. ما را از آستان لطفتان نصيبي نيست؟
نظیفه سادات موذن-طلبه سطح3-
مادر ای زلال نگاهت چو آسمان، آرام روح و جان
همچون سرود جوی روان در میان باغ، آرامش سحر، گرمای آفتاب
عطر گل سپید، ای چلچراغ عشق
دریای لطف تو، پهناور و عمیق
تو هستی من، هستی و هستم فدای تو
دروازه ی بهشت، در زیر پای تو
مادر بهار من، برتر نگار من، در روزگار من، هستی تو یار من
عمر عزیز تو سپری شد به پای من
هر لحظه ای ز خود تو گذشتی برای من
جاوید باشی ای غزل کردگار من
ای مهربان ترین غزل عشق و معرفت
ای تکیه گاه زندگی ام، پشت گرمی ام
ای ناخدای عشق به دریای روزگار
در جزر و مد و گردش امواج بی قرار
روشن ترین ستاره به هر آسمان تویی
زیباترین ترانه هستی به تار دل
هر روز روز تو و همه لحظه لحظه ات
هر عشق بهر تو و همه قلب خانه ات
خورشید خانه ای و ز نور تو روشن است
مهتاب زندگی در قاب زندگی
ای نو بهار عشق
بخشندگی خود ز تو آموخت آسمان
کوه استقامتش ز تو آموخت هر زمان
از لطف تو لطافت باران چنین شده
سنگ صبور ابر بهاران چشم تر
لطف تو بی کران
مهر تو جاودان
هر لحظه شادمان
خورشید مهر، سایه ی تو باد مستدام
——————————-
مهدیه سادات محمودی-طلبه پایه پنجم
چرا هرچه دعا میکنیم ، مشکلات و گرفتاریهایمان برطرف نمیشود ؟ این سؤالی است که خیلی ها مخصوصا در ماه مبارک رمضان و شبهای قدر میپرسند و من اینگونه پاسخی به ذهنم می رسد :
خداوند در سوره ی شوری میفرماید : ( و ما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم و یعفو عن کثیر)
بسیاری از گرفتاریها و گره ها درحقیقت بازتاب اعمال گذشته ی ماست که یا یادمان رفته و یا خود را نسبت به آنها به فراموشی زده ایم ! در این عالم هیچ کاری گم نمیشود و هر چه بکاریم ، همان را درو میکنیم . به قول شاعر :
آنچنان گرم است بازار مکافات عمل
گر به دقت بنگری ، هرروز، روز محشر است
مگر مشکلات ما چیست ؟ یا مشکل مالی داریم و از پرداخت قسطهای وامهایمان عاجز شده ایم یا بیماری داریم که بیماریش طول کشیده و یا . . . از همین قبیل . به حمدالله مشکل معنوی که نداریم ! و مگر مشکل معنوی هم وجود دارد ؟! بگذریم
قطع نظر از اینکه برخی از این مشکلات در واقع امتحان و آزمایش است که اگر از آن سرافراز درآییم ، بر درجات و مقامات معنوی ما افزوده میگردد و چه زیباست حدیثی که میفرماید : ( در روز قیامت وقتی اهل عافیت ، اجر و پاداش اهل مصیبت را مشاهده مینمایند ، آرزو میکنند که ای کاش ما در دنیا با قیچی ریزریز شده بودیم !
گذشته از این دست مشکلات و آزمایشات ، بسیاری از گرفتاریها ، ناشی از عملکرد خود ماست و خودکرده را تدبیر نیست
گاهی ظلم هرچند به ظاهر کوچک به یکی از مخلوقات الهی ، تبعات جبران ناپذیری برای ظالم به بار می آورد . ( انّ الله لا یحبّ الظالمین ) ( انّ الله لا یهدی القوم الظالمین ) متأسفانه ما تا واژه ی ظالم و ستمگر و جنایتکار را میشنویم ، ذهنمان به فرعون و نمرود و شمر و یزید و صدام میرود و غافلیم از اینکه ممکن است خود ما نیز مصداقی برای این عنوان باشیم . اصلا دقت کردید که من گفتم ظلم به یکی از مخلوقات و نگفتم ظلم به انسانها ؟ چرا که گاهی ظلم به یک حیوان هم موجب گرفتاری ظالم میگردد . در کتاب کیمیای محبت میخواندم که قصابی به نزد مرحوم رجبعلی خیاط آمد و گفت : فرزندم در حال جان دادن است ، برای سلامتیش دعا کنید . ایشان مدتّی سر به زیر انداخت و فرمود : گوساله ای را جلوی مادرش سر بریده ای ، باید بچه ات جلوی چشمت بمیرد و دعا هم فایده ای ندارد !
می بینید ؟ با اینکه سر بریدن حیوانی جلوی مادرش مکروه است نه حرام ولی بالاخره چیزی که عوض داره گله نداره
یا مثلا اگر گره ای به زندگیمون افتاده ، هیچ فکر کردیم که شاید یه زمانی یه بنده ی خدا بهمون رو زده تا گره ای از کارش وا کنیم ولی ما بهش بی اعتنایی کردیم و قدمی برای رفع مشکلش برنداشتیم . شاید الآن که مشکل مالی داریم ، نتیجه ی اون برخورد بد ما با کسی بوده که از ما برای رفع مشکلش مقداری قرض میخواسته و ما با اینکه داشتیم ندادیم یا حتی خیلی پیش و پا افتاده تر از اینها ، مثل اون روزی که اون آقا از تاکسی پیاده شد و چون پول خرد نداشت ، تا چشمش به ما افتاد گفت : آقا دارین این هزاری را خرد کنید ؟ و ما بدون اینکه دستی به جیب و نگاهی به کیفمان کنیم ، گفتیم : ندارم ! هم دروغ گفتیم هم حاضر نشدیم چند ثانیه وقت، صرف دست توی جیب کردن بکنیم یا به اون ارباب رجوع بیچاره ای که میدونستیم از شهرستان اومده و با چند دقیقه وقت گذاشتن میشه کارش رو راه انداخت ، گفتیم : برو هفته ی دیگه بیا ، یا به منشیمون گفتیم : بگو : رئیس جلسه داره ! ولی حالا در شبهای قدر انتظار داریم خدا فورا دعاهامون رو اجابت و مشکلاتمون رو برطرف کنه و اگر صبح بشه و گره ای باقیمونده باشه ، از خدا طلبکار میشیم و به او معترض !
تازه خداوند در آیه ای که اول مطلب نوشتم ، فرموده : ( و یعفو عن کثیر ) یعنی : خدا از بسیاری از خطاهای ما نیز چشم پوشی میکند و گرنه اگر بخواهد مو را از ماست بکشد و مکافات تمام کوتاهیهای ما را همین دنیا بدهد ، احدی جان سالم به در نمی برد . زندگی ما مملو از گناه و معصیت و ظلم و حق کشی است و آن وقت میگوییم : چرا باران نمی بارد ؟! به نظر من با وضعیتی که ما و جامعه ی ما داریم ، همین که سنگ از آسمان نمی بارد ، جای شکر دارد !
…………………………
حدیث سادات حسینی-طلبه پایه چهارم
حتما شما هم در خبرها خوانده اید که یک خواننده رپ ایرانی مقیم آلمان به نام: شاهین نجفی (بخوانید نجسی!) ، شیطان پرست ! در یک اقدام موهن و حساب شده ، ترانه ای را خوانده است که در آن به دین مبین اسلام ، ائمّه معصومین علیهم السلام به ویژه امام هادی علیه السلام و امام زمان( عجّل الله تعالی فرجه الشریف ) ، گنبد حرم امام رضا (علیه السلام) و امام خمینی(ره) و مقام معظّم رهبری (زید عزّه) اهانت نموده است و هر چه که لایق خود و هم کیشانش بوده را به آنان نسبت داده است. بعد از این هتّاکی سابقه دار ، واکنش های زیادی رخ داده است از : حمایت اسرائیل غاصب از او ، محافظت پلیس آلمان از جان بی مقدارش تافتوای به ارتداد او و مصداق سابّ النبیّ دانستن او- که کشتنش واجب است- و تعیین مبلغ 100 هزار دلار جایزه برای کسی که او را به درک واصل کند.
جواب به حرکات موهنانه از این دست آیه شریفه 8 سوره مبارکه صفّ: ” یُرِیدُونَ لِیُطْفِئواْ نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكَافِرُون” و بیت زیبای حافظ شیرازی است که :
ای مگس! عرصه سیمرغ نه جولانگه توست
عِرض خود می بری و زحمت ما می داری
بانو سلام! حال شما؟ روز مادر است
روز زنی که از همه مردان، سَری سَر است
روز شما که مادر زینب، حسن، حسین
نه! روز دختری ست که اُمّ پیمبر است
از آسمان صدای قدم هات می رسد
گوش فلک ز همهمه ی عرشیان کر است
حیف از تو و زنان قریش!! میزبان تو…
جمعی ز مریم، آسیه و ساره، هاجر است
یاس نبی! کبوتر دردانه ی علی!
هفت آسمانِ دل ز قدومت معطر است
تو ماه آسمان شدی، از تکه های تو
این یازده ستاره به گردت مدوّر است
شیرین و خسرو، لیلی و مجنون و عشقشان
با عشق بی بدیل شما کی برابر است؟؟!!
ای یکه تاز عشق! تماشاچی ات شدیم
حیران عشق بازی تو حقّ داور است
«یک قصه بیش نیست غم عشق و این عجب
“کز هر زبان که می شنوم نامکرر است»***
رخصت بده برای شما شاعری کنم
«از هرچه بگذریم سخن دوست خوش تر است»***
مادر بگو که دست مرا رد نمی کنی
این شعر هم “هدیه ی من روز مادر است”
گفتم مکان وعده؟؟!!…کجا پیشکش کنم؟!!
گفتی حریم دختر موسی بن جعفر است!
بانو ببخش آخر شعر بغض کرده ام
آخر هنوز ردّ نگاهم به یک “در” است
از فاطمیه تان به حسن فکر می کنم
و چشم های مات که از واقعه تر است…
***پی نوشت : وامی از حضرت حافظ
حدیث سادات حسینی-طلبه پایه چهارم
مورچه ای صبحگاهان ، از لانه ی زیر زمینی ی خود بیرون می آید و به دنبال آذوقه ای برای ذخیره سازی برای زمستان است . به دانه ی گندمی برمی خورد و آن را به دهان گرفته و به هر زحمتی که هست ، آن را تا لانه می بَرَد . لانه ی او زیر زمین است و زیر زمین نمناک و مرطوب و جای مناسبی است برای سبز شدن دانه ی گندم و در نتیجه از بین رفتن آن . مورچه به گفته ی جانورشناسان وقتی دانه را به لانه می بَرَد ، آن را از وسط نصف می کند و با این کار از سبز شدن آن جلوگیری می نماید !
این بود یک قضیه ی ساده از زندگی ی روزمرّه ی یک مورچه؟
اگر سرسری از کنار این قضیه بگذریم ، مشمول خطاب ( افلا تدبّرون ) می شویم . چرا که تدبّر در کتاب تکوین همانند تدبر در کتاب تدوین لازم و ضروری است و تمام مخلوقات آیات و نشانه های الهی هستند.
به نظر شما این مورچه ی ریز در این قضیه ی ساده چند علم دارد ؟ علم ؟!؟ بله ، مگر علم شاخ و دُم دارد ؟ من که کمی فکر کردم 6 علم و دانش برای این مورچه کشف کردم . قطعا شما هم با تدبر می توانید بر این موارد بیفزایید :
1 - علم هواشناسی : چون می داند که هوا همیشه خوب و خرم و زمین همواره سرسبز نیست بلکه زمستانی خواهد آمد که باید برای آن اندیشه نمود.
2 - علم غذا شناسی ( یک ) : چون وقتی به دانه ی گندم می رسد ، تشخیص می دهد که این شیء خاصیت غذایی دارد . لذا اگر شما قطعه ی چوب یا پلاستیکی را دقیقا و با مهارت به اندازه و شکل دانه ی گندم بتراشید و به آن رنگ دانه ی گندم بزنید ، مورچه هرگز به آن اعتنایی نخواهد نمود !
همه میگویند : عدالت را دوست داریم و طرفدار تحقّق آن هستیم ؛ امّا آیا در این ادّعا صادق هستند ؟ اگر واقعا کسی از ظلم بیزار باشد ، خودش نباید حاضر به ظلم شود . آیا ما اینگونه ایم ؟ از ظلم بیزاریم ؟ یا فقط در مرحله ی شعار و گفتار دَم از تنفّر و مبارزه با ظلم و حمایت از عدالت میزنیم ؟ ولی وقتی به مرحله ی عمل میرسد ، عدالت را اگر به نفعمان نباشد ، زیر پا میگذاریم و ظلم را اگر به سودمان باشد ، با آغوش باز میپذیریم.
آری ، ما در حقیقت طرفدار رسیدن به منفعت و دفع ضرر از خودمان هستیم ولو به قیمت قربانی شدن حق و پایمال شدن عدالت . مهم آن است که منافع شخصی ما تأمین گردد حتّی اگر به وسیله ی ظلم به دیگران باشد . البته برای رسیدن به این هدف از استفاده ی ابزاری از واژه ی زیبای عدالت، ابائی نداریم.
ممکن است برخی از خوانندگان این مقاله،سخن ما را نپذیرند و همچنان خود را طرفدار و سینه چاک عدالت و بیزار از ظلم بپندارند . برای عرض خود دو مثال میزنم و از آنها میخواهم با دقت در این دو مثال تأمّل فرمایند :
مثال اول :
صحنه ی تصادفی را فرض کنید که شما یکی از دو راننده ی آن هستید . پرونده ی این تصادف به دادگاه ارجاع میگردد تا مقصّر سانحه مشخّص شود . خداوکیلی وقتی پایتان را در دادگاه میگذارید ، در دلتان چه آرزویی دارید؟ خداخدا میکنید که قاضی به نفع شما حکم کند یا آنکه از خدا میخواهید که جناب قاضی جانب حق و عدالت را رعایت و بر طبق آن حکم کند حتی اگر به ضرر شما تمام گردد؟ کدام!؟ اگر دومی است ، به شما تبریک میگویم و از جسارتی که در اول مقاله به شما روا داشتم ، عذرمیخواهم و از شما التماس دعا دارم ، چون شما از کسانی هستید که به آیه ی ( یا ایّها اللذین آمنوا کونوا قوّامین باالقسط شهداء لله و لو علی انفسکم ) عمل کرده اید و خوشا به حالتان
ولی اگر هنگام ورود به دادگاه نه تنها در دل خواهان حکم قاضی به نفع خودتان هستید ، بلکه عملا هم از هر وسیله ای برای رسیدن به این هدف استفاده میکنید ، رشوه میدهید ، وکیل میگیرید ، دروغ میگویید ، شاهد دروغ میتراشید و . . . چگونه رویتان میشود که دَم از طرفداری از عدالت بزنید !؟
حالا قدری مثال را حسّاستر کنم : فرض کنید در واقع هم طرف مقابل مقصّر و شما بیگناه باشید و اتّفاقا جناب قاضی هم تحت تأثیر پیشنهاد رشوه ی طرف مقابل قرار نگرفت و حق را به جانب شما داد و به نفعتان حکم کرد و طرف مقابل را ( که در واقع مقِصّر بود ) محکوم نمود ، در اینصورت مطمئنّا هنگام خروج از دادگاه خوشحال هستید . امّا چرا ؟ چرا خوشحالید ؟ از اینکه عدالت اجرا شده ، خوشحالید یا از اینکه به نفع شما حکم شده ؟ اگر اولی ، پس چرا وقتی شما مقصّر باشید و قاضی به نفع طرف مقابل حکم کند ، خوشحال نمیشوید ؟ آنجا هم که عدالت اجرا شده . اگر شما واقعا خواستار اجرای عدالت هستید ، چه فرقی میکند که نتیجه ی این اجرای عدالت به نفعتان باشد یا به ضررتان ؟ اگر درصورتیکه نتیجه ی اجرای عدالت ، به نفع شما باشد ، خوشحال و در غیر اینصورت ناراحت شوید ، پس شما در حقیقت طرفدار منافع شخصی خودتان هستید نه اجرای عدالت !
بسم الله
شهيد مطهري كشته ي تفكراتش شد!
شهيد مطهري جزء نوابغ و معجزات انقلاب اسلامي ايران است، تمثيل و تشبيه ايشان به حضرت عليه عليه السلام شايد كار درستي نباشد ولي همچنان كه علي عليه السلام كشته ي عدالتش شد، شهيد مطهري هم كشته ي تفكراتش شد، شهيد مطهري در باب دين و انسانيت تفكرات بسيار متعالي و وسيعي داشت،تفسير ايشان از اسلام تفسيري بسيار روان و در عين حال بسيار مرتفع بود،در مورد بخش مبارزاتي اسلام انديشه ها و پيشنهادات بسيار مؤثر و سودمندي را ارائه داداند، متاسفانه با گذشت ۳۳ سال از انقلاب هنوز هم ان طوري كه بايد انديشه ها و تفكرات ايشان مورد توجه واقع نشده است،در ذيل مطلب به چند نمونه از تفكرات بسيار زيبا و قابل تامل ايشان اشاره ميكنم تا قدمي هر چند كوتاه در مسير شناساندن اين استاد فرزانه به نسل امروز داشته باشم.انشاء الله
رهبري نسل جوان:دو نوع مسئوليت دارم،بعضي مسئوليتها داراي يك شكل به خصوص هستند كه براي نتيجه اي مفروض شده اند اما ما مسئول نتيجه نيستيم،اينها را ميگويند تعبديات، مثل نماز،ما در نماز مسئول مقدمه هستيم نه مسئول نتيجه،اگر مقدمه خوب باشد نتيجه هم خوب خواهد شد!.
نوع ديگر مسئوليت هست كه ما ان را مسئوليت نتيجه مي ناميم، در اين نوع وسيله ثابت و يكنواخت و قابل تعيين وجود ندارد،در هر زماني فرق ميكند،اسلام هر دو نوع مسئوليت را دارد،نماز و روزه و… از نوع اول و جهاد و… از نوع دوم است.در مورد هدايت نسب به افراد راهكارها و روشها متفاوت است.مثلا يك كتاب در قرن گذشته هدايت كننده بود ولي در امروز شايد گمراه كننده باشد.به غير از كتب آسماني كتب ائمه همه ي كتابها داراي تاريخ مصرف هستند!.
سرو كار موعظه و پند با دل است و سرو كار دليل و برهان با عقل،است.اگر كسي هم براي مجادله امد با او بحث كن اما از حقيقت خارج نشو،دروغ نگو و حق كشي نكن،با مردم بايد به قدر عقل انها سخن بگو،حرفهاي پيامبر براي تمام سطوح مطلب دارد،ولي علم فلسفه اينطور نيست، فقط تعداد كمي ميتوانند از ان بهره ببرند.اعجاز قران در اين است كه هميشه يك قدم از مفسرينش جلوتر است.
امام صادق عليه السلام: كسي كه عقل نميكند و درست نمي انديشد رستگار نميشود،كسي كه علم ندارد تعقل صحيح ندارد.يعني عقل به علم زياد ميشود.عقل از علم مايه ميگيرد،عقل چراغي است كه نفت ان علم است.
از مسائل روز بي خبريم و چون اطلاع كافي نداريم وقتي اتفاقي رخ ميدهد ميمانيم.(مثلا در مسئله زنان،يا تقسيم اراضي…)
نسل جوان هم احساسات دارد و هم انحرافات، و تا زمانيكه به احساسات او پاسخ نداده ايم نميتوانيم جلو انحرافاتش را بگيريم!وقتي يك نسلي ذهنش ترقي كرد و تشنه ي يك مكتب شد بايد انرا سيراب كرد.يك فرد گرسنه به كيفيت غذا زياد توجه نميكند و حواسش به اين است كه فقط شكمش را پر كند.در مسائل روحي اگر جوان تشنه شد ديگر به كيفيت مكتب فكر نميكند و فقط دنبال يك مكتب ميگردد.اهميت نميدهد كه منطقا قوي است يا نه.!
در رهبري نسل جوان بيش از هر چيزي بايد به ۲ چيز اهميت داد.يكي بايد درد نسل جوان را فهميد و ديگري نسل گذشته خود را در مورد مهجور كردن قران اصلاح كند.عدم توجه نسل گذشته به قران و عدم توجه حافظان و مفسرين قران باعث تهجر قران شد.
اسلام و دين را دو خطر بزرگ تهديد ميكنند،يكي كمونيزم و ديگري صهيونيزم، يكي كفر صريح است و ديگري نفاق،اين دوتا در تمام كشورهاي اسلامي بساط جاسوسي برپاكرده اند،و ساليانه چندين ميليارد دلار صرف اين كار ميكنند.اين دو تا شاهرك اسلام را ميزنند.اينها را بايد خطبايي بگويند كه امروز سخنگوي اسلامند.كمونيزم از ريشه با دين و اسلام مخالف است ،اما صهيونيزم و سوسياليسم نه ميگذارند اسلام كاملا بميرد و نه اجازه ميدهند كه اسلام جان بگيرد بلكه اسلام را ميخواهند در حالت كما نگهدارند تا از پيكر ان استفاده كنند!
حسين بن علي عليه السلام يك روح بزرگ است و يك روح مقدس است، خاصيت روح بزرگ اينست،كه تن را به زحمت مي اندازد، روح كه كوچك شد تن آسايش پيدا ميكند.وقتي كه روح بزرگ شد جسم و تن چاره اي جز تسليم در مقابل روح را ندارند.روح كوچك بدنبال خواهش هاي تن مي رود.روح كوچك بدنبال لقمه براي بدن ميرود.ولو از راه دريوزگي ولو از راه تملق و چاپلوسي باشد.روح كوچك دنبال پست و مقام ميرود ولو با گرو گذاشتن ناموس باشد.روح كوچك تن به هر ذلتي ميدهد براي اينكه زير پايش فرش داشته باشد و خانه اش مبلمان باشد،
اما روح بزرگ به تن ، نان جو ميخوراند و بعد بلندش ميكند
و ميگويد شب زنده داري كن!
آنهاييكه با تفكرات استاد شهيد مطهري اشنايي ندارند
كمي زودتر بجنبند تا لذت فهميدن را بيشتر بچشند!
روحش شاد
حدیث سادات حسینی-طلبه پایه سوم
بهار، ظهور، انتظار
صدا می آید؛ صدای رویش سبزه ها. صدای جیک جیک گنجشکها. صدای شکفتن لاله ها. صدای تپش قلب ماهی ها در تنگ بلور زمان. صدا می آید. صدای کوبیدن دستهای خورشید به پنجره ی دل چکاوک ها. صدای تپش قلب کودکان از ذوق خرید ماهی عید…
و صدا می آید؛ صدای انتظار، صدای فریاد؛صدای خواهش های دل از او. صدای زمزه قلب ها… و صدای عشق می آید.
صدای قلب های عاشق که منتظر ظهور یک تحولند. که منتظر رویش بهارند. که منتظر سال و ماه و روزند. و قلب هایی که منتظر اویند. همو که انتظار همه منتظرین است. همو که دل های خزان شده ی عاشق است. همو که وجودش مملو از انتظار است. و اوی که… همه جمله های تکراری را خط زدم. کوچه های انتظار، قلب های منتظر، چشم های منتظر. و خط خطی های ذهنم را پاک کردم. و بلند بلند از ته دل فریاد زدم:"اللهم عجل لولیک الفرج”
و باز هم ایستادم و در کوچه های بی کسی خودم قدم زدم. و منتظر ماندم. باز هم منتظر بهار. باز هم منتظر صدای چکاوک ها. باز هم منتظر صدای جویبارها. و منتظر صدای “انا المهدی". و بغض کردم. اشک در چشمانم حلقه زد. زیر لب زمزمه کردم. صدایش کردم. تصویرش را در ذهنم کشیدم. ذهنم گنجایش آن همه زیبایی را نداشت. محو شد. رفت و در قلبم خانه کرد. چشمانم را باز کردم. گوش دادم. باز هم صدا می آمد. همان صداهای هر روز…
صدای وزش باد در گوش برگ ها. صدای زندگی. صدای بهار. صدای شادی کودکان از خرید عید. ولی در میان همه ی صداها صدایی خوب به گوش می رسد. صدای مچاله شدن قلب های منتظر عاشقان ظهورش.
و صدای العجل العجل همه ی مظلومان. صدای تپش آسمان… باد وزید. برگ ها را برد. باران آمد. قلب ها را شست. و من باز هم نوشتم: انتظار-انتظار-انتظار
مطهره کاکویی- طلبه پایه اول
کشتی پهلو گرفته
صلی علیک بنت نبی، بضعه الرسول
ای راز خلقت دو جهان، کوثر ای بتول
ای ماه و ای حقیقت شبهای خوب قدر
رکن علی و ام ابیها، خدای صبر
مرضیه ای و حکم خدا را رضا شدی
معصومه ای، محور آل کسا شدی
تو حلقه ی وصال نبی و ولایتی
در بزم غم، تو حامی شاه امامتی
ابر سیاه و فتنه سقف سقیفه بود
سایه فکند بر در و آتش به پا نمود
چون ریسمان به گردن خورشید بسته بود
حق را برای بیعت باطل کشانده بود
دستی که در غدیر به بیعت جلو فتاد
بر گونه ات نشست و تو را بر زمین نهاد
ای کشتی شکسته که پهلو گرفته ای
مادر چرا ز اهل خودت رو گرفته ای
گفتی شبانه غسل و کفن کن حنوط ده
بسپار دست خاک و کسی را خبر مده
اکنون وداع می کنمت یا علی ، ولی
برسان سلام بر همه فرزند فاطمه
مهدیه سادات محمودی- طلبه پایه چهارم