مكانيكي برايم گفت: همسايه تعميرگاهم فردي بود كه بيل مكانيكي تعمير ميكرد اما اهل تقوا و حلال و حرام نبود؛ اجرت وسيله نو را از ماشين قابل تعمير ميگرفت ولي وسيله دست دوم بر ماشين سوار ميكرد. هر چه به او ميگفتيم اين كار را نكن، گوش نميكرد. روزي فرزندش را به مغازه آورده بود. به او پول داد تا براي خودش پفك بخرد. بچه از كنار ماشينها به طرف بيرون ميرفت که پولش زير بيل يك ماشين ـ كه مدت طولاني آنجا بود ـ افتاد، بچه نشست كه پول را بردارد درست همانلحظه بيل ماشين جدا شد و بر سر بچه افتاد و جان کودکش را گرفت.
مريم خيرخواه
ميگويند: در يكي از روستاها زني براي شكايت از رفتار خشن و كتككاري شوهرش، شكايت به روحاني محل ميبرد و از او ميخواهد كه دعا يا تعويذي براي اصلاح رفتار شوهرش بدهد. ميگويد هر وقت شوهرم از كار برميگردد با من دعوا و ناراحتي راه مياندازد. روحاني كه فرد زيركي بوده، علت را ميفهمد و سنجاقي را به زن ميدهد و ميگويد «هروقت شوهرت از كار برگشت و سروصدا راه انداخت اين سنجاق را زير دندان بگذار. او هرچه بيشتر فرياد كشيد تو هم بيشتر فشار بده.» زن همين كار را انجام ميدهد و بعد از مدتي با خوشحالي نزد روحاني ميآيد كه تعويذ شما كارگر افتاد، شوهرم آرام و مهربان شده است… در حاليكه نه دعايي در كار بوده، نه تعويذي، آن روحاني فقط خواسته است دهان ناسزاگويي زن را ببندد تا در مقابل شوهرش زباندرازي نكند.
پيامبر (ص) ميفرمايد:
هر زني كه همسرش را با زبان بيازارد، خداوند توبه، كفاره و حسنهاي را از او قبول نميكند تا وقتي كه شوهرش را راضي سازد، اگرچه روزها روزه بگيرد و شبها [براي عبادت] بيدار بوده، بنده آزاد نمايد و سواراني را در راه خدا [براي جهاد] بفرستد. او اولين كسي باشد كه وارد آتش شود، و همينگونه است مرد وقتي بر زن ظلم كند.1
1. من لايحضرهالفقيه، ج 4، ص 15.
با همين چشمهاي خود ديدم زير باران بيامان، بانو
در حرم قطرهقطره ميافتاد آسمان روي آسمان، بانو
صورتم قطرهقطره حس كرده است چادرت خيس ميشود، اما
به خدا، گريههاي من گاهي دست من نيست، مهربان بانو
گم شده خاطرات كودكيام، گريهگريه در ازدحام حرم
باز هم آمدم كه گم بشوم، من همان كودكم، همان، بانو
باز هم مثل كودكي هر سو، ميدوم در رواق تودرتو
دفترم، دشت و واژهها، آهو… گفتم آهو و ناگهان بانو…
شاعري در قطار قم ـ مشهد چاي ميخورد و زير لب ميگفت:
شك ندارم كه زندگي يعني طعم سوهان و زعفران بانو
شعر از دست واژهها خسته است، بغض راه گلوم را بسته است
بغض يعني كه حرفهايم را از نگاهم خودت بخوان، بانو
اين غزل گريهها كه ميبيني، آنِ شعر است، شعر آييني
زندهام با همين جهانبيني، اي جهان من اي جهانبانو!
كوچه در كوچه قم، ديار من است، شهر ايل من و تبار من است
زادگاه من و مزار من است، مرگ يك روز بيگمان… بانو
سيد حميدرضا برقعي
…………………………….
بانو چقدر از مجاورت تو خرسندیم. امید انکه تو نیز به ما ببالی….
موهاي حسنك ديگر مثل پشم گوسفند نيست چون او به موهاي خود گِلَت ميزند. ديروز كه حسنك با كبري چت ميكرد، كبري به او گفت: تصميم بزرگي گرفته است. او ميخواست حسنك را رها كند؛ چون او با پترس دوست شده بود و با او چت ميكرد. پترس هميشه پاي رايانهاش بود حتي آن وقت كه ديد سد سوراخ شده است. پترس ميخواست كمك كند اما نميتوانست چون انگشت او درد ميكرد چون زياد چت كرده بود. او نميدانست كه سد تا چند لحظه ديگر ميشكند. او در حال چت كردن، غرق شد. براي مراسم دفن او كبري تصميم گرفت با قطار به آن سرزمين برود، اما كوه، روي ريل ريزش كرده بود. ريزعلي ديد كه كوه ريزش كرده اما حوصله نداشت. ريزعلي سردش بود و دلش نميخواست لباسش را درآورد. ريزعلي چراغقوه داشت اما حوصله دردسر نداشت. قطار به سنگها برخورد كرد و منفجر شد. كبري و مسافران قطار مردند، اما ريزعلي اصلاً غصه نخورد.بيخيال به سمت خانه رفت. خانه مثل هميشه سوت و كور بود. الآن چند سالي است كه كوكب، همسر ريزعلي مهمان ناخوانده ندارد، او حتي مهمان خوانده هم ندارد. او حوصله مهمان ندارد. او پول ندارد تا شكم مهمانها را سير كند. او در خانه تخممرغ و پنير دارد اما گوشت ندارد. او فاميلهاي پولدار و كلاس بالايي دارد كه نميتواند به آنها فقط تخممرغ و پنير بدهد. آخرين باري كه گوشت قرمز خريد چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت، اما كوكب خانم از او گله ندارد چون در دنياي ما چوپان دروغگو زياد شده است. به همين دليل است كه ديگر در كتابهاي دبستان ما آن داستانهاي قشنگ وجود ندارد.
حجتالاسلاموالمسلمين سيدرضا تقوي
ديده را به ديدگاه کساني مياندازيم که هر کدام زن را با ديدي مخصوص و منظري محدود ديدهاند. فاصلة بين اين ديدها از ظلمت تا نور، از کفر تا ايمان، از آسمان تا زمين و از افراط تا تفريط است.
مردمان، زن را گاه بر توسن بادپاي خيال سوارش نموده و تا قلة غرورمند معبود عروجش دادهاند و زماني هم از بلنداي مقام انسانيت تا بردگي و لجن و کثافت به زيرش آوردهاند. زماني به شکل کالاي تجارتي در بازارهاي معروف در معرض فروش گذاشته شد و هنگامي ديگر او مشتري اجناس لوکس و قبضهکنندة بازارهاي پر زرق و برق جهان گشت.
روزي براي بيرون نيامدن از خانه پايش را ميشکستند و لقب خفتبار پاشکسته به او ميدادند و روزي ديگر براي اثبات اينکه او هم پاي دويدن دارد به صحنه آمد ولي پاهاي خود را براي رفتن کافي نديد و با شتابي عجولانه بر بال هواپيماها و صفحة فيلمها و روي سنها سوار شد تا به اصطلاح همة عقبماندگيهاي گذشته را جبران نمايد.
وقتي مشغول به كار شد چندين سال زحمت كشيد تا خانه بخرد. وقتي خانه خريد، خانه خالي بود. وقتي وسايل خانه تكميل شد، گفت: بايد ماشين بخرم، وقتي ماشين خريد ديگر چيزي كمو كسري نداشت. تا اينكه …
هر جا خواستگاري رفت گفتند پس چرا آقا داماد خودشان تشريف نياوردن!
محمد رنجبر-ماهنامه خانه خوبان
استاد سيدعلياکبر حسيني
زن و شوهري منزل ما آمده بودند و اختلاف داشتند. خانم ادعا ميکرد که اين آقا هر شب که به خانه ميآيد، سه، چهار تا هوو براي من ميآورد. گفتم: چه طور، اين هوو کيست؟! گفت: روزنامه! اين آقا وارد ميشود، من ميگويم: سلام، بچهها ميگويند: سلام، اين آقا روي روزنامه ميافتد. پسرش ميآيد از او سؤال کند، ميگويد: گوشم با تو است بگو، اما چشم و دلش به روزنامه است…
انس مرد به خانواده، هم بايد با دل باشد، هم با چشم و هم با گوش. اينکه بگويد: گوشم با تو است، اما دلم با اين روزنامه و اخبار است آنوقت، روزنامه هووي خانم و خانواده ميشود.
فرزندان و پدر و مادر همه نياز دارند تا به يکديگر توجه عميق قلبي داشته باشند که آن لبخند و نگاه ظاهري از آن توجه قلبي برخاسته باشد. اين توجه با گفتوگو آغاز ميشود. شما وقتي نماز امام زمان(عج) ميخوانيد، «اياکنعبدو اياکنستعين» را تکرار ميکنيد، اين ذکر کمکم موجب انس و الفت با پروردگار متعال ميشود.
يکي از موانع انس، همين ابزارهايي است که ما را از هم جدا ميکند. گاهي ما در خانه هستيم، اما به جاي اينکه روبهروي هم بنشينيم، همه رو به تلويزيون هستيم. غذا را خانم تهيه کردهاند، به جاي اينکه شما از غذاهاي خوشمزه او تعريف کنيد و شکر خدا کنيد، غذا را ميجوييد و نگاهتان به تلويزيون است. لذت ارتباط برقرار نميشود. «ما جعلالله لرجل من قلبين في جوفه؛ خدا دو تا دل به يک آدم نداده است.» اگر دلت آنجا است، اينجا نيست و اين موجب گسستگي دلها ميشود، و گسستگي دلها گسستگي روشها را پيش ميآورد و روشها وقتي متفاوت شد، اختلاف ايجاد ميشود و بر عکس، وقتي در دلها پيوستگي ايجاد شد، اعتماد، همسويي و همگرايي ايجاد ميشود.
روز بلهبرون بود. داماد نيامده بود، اطرافيان سر تعداد سکههاي مهريه از 60 تا 250سکه چانه ميزدند.
آخر سر، عروس رو به پدر و مادر گفت: من با آقا داماد صحبت کردم و با 14سکه به توافق رسيديم. همه حيرتزده شدند و چندلحظه سکوت کردند.
مادر عروس سکوت را شکست و رو به جمع گفت شما (عروس و داماد) که حرفهايتان را زدهايد، ما چهکارهايم.
خاطرهاي از زهرا اکبري
تفاهم والدين موجب افزايش بازدهي تحصيلي در دانشآموزان ميشود. بررسي پژوهشگران درباره وضع تحصيلي تعدادي دانشآموز نشان ميدهد، تنشهاي خانوادگي حتي در مواردي که ارتباطي به فرزندان ندارد، موجب احساس ناامني در دانشآموزان و افت تحصيلي آنان ميشود. به گفته پژوهشگران، مشاجره والدين، اعتماد به نفس دانشآموزان را کاهش ميدهد و اين گروه کودکان چون نميتوانند، مشکلات خانواده را کاهش دهند، پرخاشگر ميشوند. با توجه به اين تحقيق پژوهشگران به والدين توصيه ميکنند، مشکلات خود را در منزل و نزد کودکان و نوجوانان مطرح نکنند.
سوال:ياد خدا در همه کارها به چه معنا ست واين همه سفارش به آن براي چيست ؟
حجت الاسلام قرائتي:
در حديث مي خوانيم : براي هر کاري « بسم الله » بگوييد حتي سرسفره اگر نوع غذا را تغيير داديد « بسم الله » را تجديد کنيد .
اگر شما به يک کارخانه توجه کنيد به تمام کالا ها و توليدات خود آرم ونشانه خود رامي زند. مثلا يک کارخانه چيني سازي ، به همه ظرف هاي کوچک و بزرگ حتي کارتون وکاميوني که مربوط به حمل ونقل است نام وآرم خود رامي زند.
پرچم هر کشوري هم روي ميز مديران آن کشوراست،هم بالاي ساختمان ادارات و هم روي کشتي هايي که از آن کشور به اطراف دنيا مي رود.
انسان خداپرست نيز تمام کارهايش نام و آرم خدايي دارد چه کوچک و چه بزرگ.
حضرت ابراهيم عليه السلام مي گويد: نمازم ،عباداتم ، زنده بودنم ومرگم براي پروردگار جهانيان است . ( ان صلاتي ونسکي ومحياي ومماتي لله رب العالمين )
قرآن به پيامبر مي فرمايد: هم درآغاز کار ،ياد پروردگارت باش ( اقرا باسم ربک) هم پس از فراغت ، کاري ديگر شروع کن که درراه رضاي پروردگارت باشد ( فاذا فرغت فانصب والي ربک فارغب)
تمثيلات حجت الاسلام قرائتي