ملا احمد نراقی از علمای به نام شیعه، در گفتاری در باب مقام معلم می گوید:
معلم باید قصدش از آموختن، قرب به خدا و ارشاد و رسیدن به ثواب باشد؛ نه جاه و ریاست و شهرت.معلم باید نسبت به شاگرد مهربان باشد و پیوسته او را اندرز دهد و اندازه فهم شاگرد را در تدریس رعایت کند و با او با او باملایمت سخن گوید و درشتی نکند. چیزی که خلاف واقع است تدریس نکند. در آموختن نباید مضایقه کند و بخل بورزد و باید مطالبی را که شاگرد قادر به درک آن نیست بدو نیاموزد.
نشریه آشیانه؛ ش3
امام خمینی(ره) کلید سعادت و شقاوت جامعه را دردست معلمان دانسته، در این باره چنین می گویند:
معلم اوّل خدای تبارک و تعالی است که اخراج می کند مردم را از ظلمات به نور و به وسیله انبیا و وحی مردم را دعوت می کند به نورانیت؛ دعوت می کند به کمال؛ دعوت می کند به عشق؛ دعوت می کند به محبت؛ دعوت می کند به مراتب کمالی که از برای انسان است. دنبال او انبیا هستند که همان مکتب الهی را نشر می دهند. آنها هم شغلشان این است که انسان را تربیت کنند تا از مقام حیوانیت بالا برود و به مقام انسانیت برسد. همه سعادت ها و همه شقاوت ها انگیزه اش از مدرسه هاست و کلیدش [در] دست معلمین است. این معلمان هستند که می توانند استقلال مملکت را حفظ کنند. اگر در تربیت اعوجاج باشد مملکت از دست می رود.
صحیفه نور
معلم عزيز ،استاد بزرگوار،تو را به چه مانند كنم. دل درياييت لبريز از آرامش است همچون كوه استوار از حوادث روزگار ايستاده اي و همچون ابر،باران پر شكوه معرفت بر چمن هاي دشت دانش آموختگي فرو مي ريزي. خورشيد نگاهت گرمابخش وجود ماوحرارت كلبه ي سرد يأس و نااميدي و ارمغان شور و شعف است. غنچه ي تبسمي كه از گلستان لبهاي تو مي رويد، طراوت لحظه هاي ابهام و زيبا يي بخش خانه ي وجود ماست. كلام روح بخش و دلنشين تو موسيقي دلنوازي است كه بر گوش جان مي نشيند و اهنگ زندگي را به شور در مي آورد. رواني به لطافت گلبرگهاي ارغوان داري كه از احساس و شور و شعف لبريز است. دستهاي روشنت سپيدي خود را از گل بوسه هاي گچ گرفته و شمع وجودت از نيروي ايمان وانسانيت شعله ور است .
سرخي شفق ،تابش آفتاب ، نغمه ي بلبلان ،صفاي بستان ، آبي درياها، همه و همه را مي توان در تو خلاصه نمود. معناي كلام اميد بخش تو همچون نسيم صبحگاهان نشاط بخش روح خسته ماست. علم آموزي و صبر ايمان را از پيامبران به ارث برده اي و به حقيقت وارث زيبايي ها بر گستره ي گيتي هستي. قدوم سبز تو سبزينه ي كوچه باغ هاي زندگي و صفا بخش خاطر پر دغدغه ي ماست. طپش قلب تو آهنگ خوش هستي و جوشش نشاط در غزل شيواي زندگي است.
تو روشنايي بخش تاريكي جان هستي و ظلمت انديشه را نور مي بخشي. ‹‹و ما يستوي الاعمي والبصير .و لا الظلمات ولا النور››وهرگز كافر تاريك جان كور انديش با مومن انديشمند خوش بينش يكسان نيست وهيچ ظلمت با نور يكسان نخواهد بود.
چگونه سپاس گويم مهرباني ولطف تو راكه سرشار از عشق ويقين است. چگونه سپاس گويم تأثير علم آموزي تو را كه چراغ روشن هدايت را بر كلبه ي محقر وجودم فروزان ساخته است. آري در مقابل اين همه عظمت و شكوه تو مرا نه توان سپاس است ونه كلام وصف. تنها پروانه ي جانم بر گرد شمع وجودت، عاشقانه چنين مي سرايد :
معلم كيمياي جسم و جان است
مــعلم رهنماي گمرهان است
شـده حك بر فراز قله ي عشق
معلم وارث پيغــــمبران است
شبهه دهم: بدعت در معنای شهادت
ولو بپذیریم که حضرت زهرا علیها السلام در اثر صدمات ناشی از یورش به خانه شان رحلت فرمودند ولی شیعه از درگذشت حضرت زهرا علیها السلام، با عنوان « شهادت » یاد کرده که این نوعی بدعت در معنای شهید، طبق فرهنگ اسلامی است.
پاسخ :
شیعه، بر اساس تعالیم مکتب اهل بیت علیهم السلام معتقد است: حضرت زهرا علیها السلام ، در مسیر دفاع از امیرالمومنین علیه السلام ، توسّط مهاجمینی که – به دستور خلیفه اوّل – جهت اخذ بیعت از ایشان به خانه آن حضرت هجوم آورده بودند به شدّت مضروب و مجروح شده و فرزند خود را سقط نموده(1) و پس از مدّتی ، در اثر بیماری ناشی از این صدمات جسمانی، از دنیا رفته اند.
حال اگر در منطق صحابه یا در نگاه علمای اهل سنّت ، وفاتی « مشابه و همگون » با آنچه ترسیم شد ، « شهادت » دانسته شود؛ بی شک، شیعیان نیز می توانند با استناد به همین قاعده مقبول در نزد اهل سنت، از درگذشت حضرت زهرا علیها السلام با عنوان « شهادت » یاد نمایند و از اتهام بدعت هم مبری گردند گذشته از اینکه تبیین دقیق مقوله بدعت حاکی از این حقیقت دارد که اینگونه موارد مصداق بدعت نیستند ولی این تبیین مجال دیگری می طلبد؛ و اما مثالهایی از موارد مشابه:
شبهه نهم: دروغ بودن وقوع احراق بیت
اگر تهدید عمر مبنی بر آتش کشاندن خانه حضرت زهرا علیها السلام را بپذیریم ولی نشانه های اثبات « وقوع احراق »، در میان کتب اهل سنّت ،قابل مشاهده نیست.
پاسخ :
هر چند در منابع اهل سنّت ، تنها از : « تهدیدهای عمر برای به آتش کشاندن خانه، جمع آوری هیزم و آوردن پاره هایی از آتش » ، سخن به میان آمده؛ و در خصوص اسناد حاکی از وقوع « احراق » ، تحریفات گسترده ای به وقوع پیوسته است؛ امّا با نگاهی جامع به مجموعه قرائن و شواهد موجود، وقوع این حادثه ( احراق ) ، برای هر محقّق ژرف اندیشی قابل پذیرش و اثبات خواهد بود.
الف ) نشانه های آشکار در این زمینه عبارتند از:
شبهه هشتم: دروغ بودن تهدید احراق بیت، توسط عمر
اساسا تهدید عمر مبنی بر آتش کشاندن خانه حضرت زهرا علیها السلام ، در منابع اهل سنت، وجود ندارد.
پاسخ:
برخی از منابع اهل سنت که این تهدید در آنها آمده عبارتنداز :
1- شرح نهج البلاغه ابی الحدید، ج 2، ص 56(1)
2- الامامه و السیاسه ابن قتیبه، ص 30 (2)
3- تاریخ الامم و الملوک طبری، ج 2، ص 443(3)
4 -العقد الفرید ابن عبد ربّه ، ج 5، ص 12(4)
با استناد به منابع فوق و دیگر مآخذ عامّه ، می توان گفت: جای هیچ شکّی در « تهدید عمر مبنی بر به آتش کشاندن خانه حضرت فاطمه علیها السلام » وجود ندارد و وقوع این تهدید، از حوادث قطعی و تردید ناپذیر در تاریخ صدر اسلام، محسوب می شود(5).
شبهه هفتم:
اختلاف صدیقه طاهره با ابوبکر، فقط بر سر فدک بود نه امامت حضرت علی(علیه السلام)
طبق نقلهای شیعه و سنی عده ای از مسلمانان در دفاع از حضرت علی (علیه السلام) در خانه آنحضرت تحصن کرده بودند ولی خود حضرت زهرا (سلام الله علیها) دستور خروج متحصّنین از خانه شان را صادر فرمودند که این یعنی هدایت متحصّنین به سوی انجام بیعت با ابوبکر پس اختلاف صدیقه طاهره با جناب ابوبکر فقط بر سر قصه فدک بوده نه دفاع از حق خلافت برای حضرت علی(علیه السلام).
پاسخ:
حضرت زهرا( سلام الله علیها) در مسیر استمرار مبارزه سیاسی با نظام حاکم و با توجّه به لزوم حفاظت از جان حضرت علی (علیه السلام)، دستور خروج افراد از خانه را صادر فرمودند. ازآن جایی که آن حضرت (علیها السلام) می دانستند که پایان دان به تحصّن سه روزه و ترک خانه ایشان، برای تحصّن کنندگان تلخ و ناگوار است؛ از این رو، با به کار بردن عبارت « فانصرفوا راشدین »(1) ، رضایت خود از مقاومت سه روزه و فریاد اعتراض سیاسی تحصّن کنندگان ( یعنی : کارهایی که تحصّن کنندگان، تا پیش از صدور فرمان خروج از خانه، به انجام رسانده بودند ) را اعلام داشتند. لازم به ذکر است : در لغت عرب، به فردی که وجه کارش را درک کند و راهش را بشناسد ، « راشد » گویند.
شبهه ششم: مصحف فاطمه(سلام الله علیها)، قرآنی غير از قرآن رايج
شيعه به قرآنى منسوب به حضرت فاطمه(سلام الله علیها) به نام مصحف فاطمه(سلام الله علیها)،كه غير از قرآن رايج ميان مسلمانان است، اعتقاد دارد، مگر ممكن است جبرئيل(علیه السلام) بر غير پيامبر (صلی الله علیه و آله) نازل شود؟
پاسخ:
كلمه «مَُِصحف» (با هر سه حركت ميم) اكنون بيشتر به معناى «قرآن» به كار مىرود اما در لغت به معناى مجموعه برگههايى است كه ميان دو جلد جمع آورى شده است و امروزه «كتاب» خوانده مىشود.(1) بنابراين، منظور از مصحف دراین مورد، كتاب فاطمه (علیهاسلام) است كه در بعضى از روايات اهل سنت نيز به آن اشاره شده است. راويانى چون «ابىبن كعب» وجود كتابى نزد آن حضرت (علیهاسلام) را تأييد كردهاند.(2)
شبهه پنجم: حقانیت خلافت ابوبکر، به پشتوانه اجماع امت
وقتی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «لا تجتمع امتى على الخطا(1)؛ امتم بر خطا اجتماع نمى كنند» و نيز فرمود: «لا تجتمع امتى على ضلال(2)؛ امت من بر گمراهى, اجتماع نخواهند كرد»، بنابراين با اجماع امت بر بيعت با جناب ابوبکر، حقانیت خلافت او ثابت می شود.
پاسخ:
منظور رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از امت من بر خطا اجتماع نمى كنند و بر ضلالت و گمراهى، اجتماع نمى نمايند اين است: در امرى كه امت به مشورت پردازد و با اختيار خود و اتفاق آراء آن را مورد تصويب قرار دهد، خطا و گمراهى در آن راه نخواهد داشت. اين معنى ازسنت پيامبر (صلی الله علیه و آله)متبادر مى شود و بس. اما كارى كه بر اساس نظريه شخصى چند نفر از امت باشد، كه براى پيشبرد آن به پا خيزند و بتوانند اهل حل و عقد و افراد فهميده و آگاه امت را بر آن مجبور سازند، دليلى بر درستى و عدم گمراهى آن وجود ندارد. اگر به کتاب احتجاج مرحوم طبرسی مراجعه شود ملاحظه خواهید کرد درآنجا، جریان سقیفه و دعوای بین رئیس قبیله اوس(بشیر بن سعد) با رئیس قبیله خزرج(سعد بن عباده) بر سر خلافت وفرصت طلبی خلیفه اول و دوم و ابوعبیده جراح که به بیعت با ابوبکر ختم شد به صورت کامل بیان شده است.(3)
شبهه چهارم: ناسازگاری گفتگو دختر پیامبر(صلی الله علیه و آله) برای مال دنیا، با حیاء فاطمی
مگر حضرت زهرا (سلام الله عليها) نفرمودند بهترین چیز برای زنان این است که مردان را نبیند و مردان هم آنان را نبینند؟ (1)، پس چرا خودشان به حرف خود عمل نکرده و با مردان نامحرم براي دفاع از حق مالی خود گفتگو و در مسجد سخنراني کردند؟
پاسخ:
در مورد سخنراني كردن حضرت فاطمه ـ سلام الله عليها ـ در بين نامحرمان بايد گفت:
اولاً حضرت براي گرفتن حق خويش چادر به سر كردند و در ميان جمعي از زنان فاميل و خويشان خويش به مسجد رفتند و در آن وقت پردهاي سفيد ميان زنان و مردان افكندند و آنگاه از پشت پرده حق خويش را مطالبه كردند.(2)