شبهات فاطمیه 10 (بدعت در معنای شهادت)
شبهه دهم: بدعت در معنای شهادت
ولو بپذیریم که حضرت زهرا علیها السلام در اثر صدمات ناشی از یورش به خانه شان رحلت فرمودند ولی شیعه از درگذشت حضرت زهرا علیها السلام، با عنوان « شهادت » یاد کرده که این نوعی بدعت در معنای شهید، طبق فرهنگ اسلامی است.
پاسخ :
شیعه، بر اساس تعالیم مکتب اهل بیت علیهم السلام معتقد است: حضرت زهرا علیها السلام ، در مسیر دفاع از امیرالمومنین علیه السلام ، توسّط مهاجمینی که – به دستور خلیفه اوّل – جهت اخذ بیعت از ایشان به خانه آن حضرت هجوم آورده بودند به شدّت مضروب و مجروح شده و فرزند خود را سقط نموده(1) و پس از مدّتی ، در اثر بیماری ناشی از این صدمات جسمانی، از دنیا رفته اند.
حال اگر در منطق صحابه یا در نگاه علمای اهل سنّت ، وفاتی « مشابه و همگون » با آنچه ترسیم شد ، « شهادت » دانسته شود؛ بی شک، شیعیان نیز می توانند با استناد به همین قاعده مقبول در نزد اهل سنت، از درگذشت حضرت زهرا علیها السلام با عنوان « شهادت » یاد نمایند و از اتهام بدعت هم مبری گردند گذشته از اینکه تبیین دقیق مقوله بدعت حاکی از این حقیقت دارد که اینگونه موارد مصداق بدعت نیستند ولی این تبیین مجال دیگری می طلبد؛ و اما مثالهایی از موارد مشابه:
زینب – همسر ابوالعاص بن ربیع – پس از غزوه بدر ( سال دوم هجری ) ، از مکّه ، عازم شهر مدینه شد ( هجرت کرد ) . هبّار بن اسود – از کفّار قریش – در مسیر این هجرت ، با حمله به کجاوه زینب، اورا ترساند. [ بنابر نقل های تارخی ، ] زینب نیز به دلیل زمین خوردن ( یا وحشت زدگی) فرزندش را سقط نمود. وی پس از این حادثه ، سال ها در مدینه زندگی کرد تا سرانجام در سال هشتم هجری - در حالی که هنوز آثاری از بیماری ناشی از سقط فرزندش را در جسم خود مشاهده می نمود - از دنیا رفت. در ادامه همین رویداد، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم د رماجرای فتح مکّه – که در ماه مبارک رمضان سال هشتم هجری به وقوع پیوست -، خون « هبّآر » را مباح اعلام فرمودند(2). جالب آن که:
ابن کثیر دمشقی ( متوفّای 774 ه ) – مورّخ نامدار و متعصّب اهل سنّت – از قول صحابه، درباره زینب می نویسد:
و ذکر حماد بن سلمه عن هشام بن عروه عن ابیه انها لما هاجرت دفعها رجل فوقعت علی صخره فاسقطت حملها، ثم لم تزل وجعه حتی ماتت. فکانوا یرونها ماتت شهیده( و نقل کرد حماد بن سلمه از هشام بن عروه از پدرش که همانا هنگامی که ( زینب ) هجرت کرد، مردی وی را هل داد و او روی صخره ای افتاد و فرزندش را سقط کرد؛ سپس همچنان در رنج بود تا این که وفات یافت؛ ایشان بر این باور بودند که او شهیده درگذشته است).
یعنی صحابه، تنها با استناد به این نکته که زینب، شش سال قبل و در مسیر هجرت ( که عملی خداپسندانه و در راه رضای خداست) ، توسّط دشمنان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم آسیب دیده و به بیماری خاصّی ( بیماری زنانه ناشی از سقط ) مبتلا گردیده بود که عوارض آن ( خونریزی زنانه ) تا پایان حیاتش ادامه داشت،درباره مرگ زینب در اثر این بیماری ، بر این باور بودند که : ماتت شهیده.
بر اساس آنچه ذکر شد، باید گفت: طبق نقل ابن کثیر و دیگر بزرگان اهل سنّت ، در منطق و بینش صحابه ، اگر بانویی در مسیر انجام عملی خدا پسندانه ( همانند : هجرت ) ، مظلومانه ، توسّط دشمنان رسول خدا، مورد تهاجم و ارعاب قرار گیرد و در اثر این هجوم، آسیب جسمانی دیده ، و یا فرزندش را در اثر رعب و وحشت ، سقط نماید و سپس در اثر این سقط، بیمار شده و درحالی که همچنان عوارضی از آن سقط را در جسم خود به همراه دارد، سال ها بعد از دنیا برود، « شهیده » محسوب می شود.
حال می گوییم: ابن ابی الحدید معتزلی ( متوفّای 656 ه ) از استادش « ابو [ یحیی ] جعفر النقیب » مطلبی را نقل می کند که به روشنی از شباهت و همگونی ماجرای زینب با حوادث مرتبط با درگذشت حضرت زهرا علیها السلام ، حکایت دارد:
اذا کان رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم اباح دم هبّارین الاسود، لانه روّع زینب فالقت ذا بطنها، فظهر الحال انه لو کان حیّا لاباح دم من روّع فاطمه حتّی القت ذا بطنها.(3)
فقلت : اروی عنک ما یقوله قوم:
« ان فاطمه روّعت فالقت المحسن .» ؟
فقال : لاتروه عنی و لا ترو عنی بطلانه ، فانی منوقف فی هذا الموضع .
هنگامی که [ در فتح مکّه ] رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به کشتن هبّار بن اسود اجازه داده بود؛ به سبب آن که وی، زینب را ترسانید، به صورتی که زینب فرزندی را که در شکم خود داشت، سقط کرد؛ پس روشن است که اگر آن حضرت زنده بود، حتما مباح می کرد خون کسی را که فاطمه علیها السلام را ترساند تا آن جا که فرزندی را که در بطنش داشت، سقط نمود.
[ ابن ابی الحدید می گوید :] گفتم :
آیا از تو روایت کنم قول آن گروه را که می گویند:
« فاطمه علیها السلام ترسانده شد، پس محسن را سقط کرد.»؟
پس [ استاد ] پاسخ می گوید:
از من روایت نکن و بطلان این ماجرا را نیز از قول من نقل ننما؛ چرا که من در این موضوع توقّف کرده ام [ و سکوت اختیار می کنم !].
نکته جالب توجه در گفتگوی میان ابن ابی الحدید و استادش ، این است که :
ابو [ یحیی ] جعفر النقیب ، در یک بررسی دقیق و منطقی ، ماجرای زینب و حضرت زهرا علیها السلام را مشابه و همگون با یکدیگر می دانند ؛ زیرا برای مهاجمین [ در برخورد با حضرت زهرا علیها السلام ] و عاملین جنایت سقط فرزند آن بانو ، همانند « هبّار » مجازاتی مشترک و یکسان از جانب رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم) جاری دانسته و آنها ( مهاجمین ) را به مرگ محکوم می نماید .
به دلیل همین مشابهت در نحوه مجازات مهاجمین ، بدیهی است که برای نام نهادن بر نحوه مرگ این دو بانو ( حضرت زهرا علیها السلام و زینب ) نیز می توان از عنوانی مشابه و همگون بهره برد و طبق منطق صحابه ، هردو بانو را « شهیده » خواند .
مثال دوم [ دومین مواردی که اهل سنّت در آن از واژه ی « شهید » استفاده کرده اند ، ماجرای مرگ نسائی است .
« نسائی [ ابو عبدالرحمن احمد بن شعیب ، متوفّای 303 ه ] از دانشمندان بزرگ اهل سنّت است و کتاب « سنن » او یکی زا کتاب های شش گانه معروف و پذیرفته شده نزد عامه ( صحاح ستّه ) به شمار می رود.
وقتی نسائی وارد شهر شام شد، مردم آن سرزمین با علی بن ابیطالب علیه السلام کینه و دشمنی دیرینه ای داشته اند.
به همین جهت ، نسائی کتابی در مناقب و خصوصیات حضرت علی علیه السلام نوشت تا بلکه مردم را هدایت نماید . اما مردم شهر شام به او مراجعه نموده و از او تقاضا کردند تا در فضایل و مناقب معاویه، روایاتی نقل کند .
او در جواب – با تعجب – گفت : مگر معاویه فضیلت و منقبتی دارد که من آن را برای شما بازگو سازم ؟!
وقتی مردم این پاسخ گزنده را از او شنیدند ، به وی حمله ور شدند و او را به قدری کتک زدند که به بیماری فتق مبطلا گردید .
نسائی را به مکه بردند و سرانجام ، بر اثر همین بیماری ، در آنجا درگذشت.(4)
از این رو ، تاریخ نگاران بزرگ اهل سنت در شرح حال نسائی چنین نوشته است:
توفّی بها مقتولا شهیدا .
در تحلیل این ماجرا نخست باید گفت :
با توجه به فضای فرهنگی حاکم بر شام ، استنکاف نسائی از نگارش کتابی در فضایل معاویه، پس از نگارش کتاب خصایص – که آن را در فضایل حضرت علی علیه السلام به رشته تحریر در آورده بود - ، در واقع ، اقدامی در مسیر دفاع از برتری حضرت علی علیه السلام محسوب می شد.
یعنی : نسائی با استنکاف از نگارش کتابی در فضایل معاویه، به طور ضمنی و غیر مستقیم ، در مسیر دفاع از فضایل حضرت علی علیه السلام گام برداشت؛ زیرا توقع مردم شام از وی چنین بود که با نگارش کتابی در فضایل معاویه، برتری معاویه را ثابت نماید تا بدین ترتیب، اثر فرهنگی پدید آمده از نگارش کتاب خصایص در اثبات فضایل حضرت علی علیه السلام ، کم رنگ شود .
اگر مردم شام از مطالعه کتاب خصایص احساس نمی کرند که نسائی ، حضرت علی علیه السلام را بر معاویه برتری بخشیده است، هرگز درخواست نگارش کتابی در زمینه فضایل معاویه را مطرح نساخته و هرگز در مواجه با استنکاف نسائی چنان خشونت های بی رحمانه و ددمنشانه ای را از خود بروز نمی دادند .
بر اساس آنچه ذکر شد باید گفت: در منطق بزرگان اهل سنّت همانند: مزی ، ابن کثیر و ابن حجر ، اگر فردی در مسیر دفاع از برتری حضرت علی علیه السلام از برخی صحابه مورد آسیب جسمانی قرار گرفته و در اثر این صدمات ، بیمار گردیده و پس از مدتی از دنیا برود « شهید » از دنیا رفته است ؛ پس به طریق اولی ( قیاس اولویت ) اگر فردی در مسیر دفاع از حقانیت حضرت علی علیه السلام مورد ضرب و جرح قرار گرفته و مدت زمانی بعد در اثر بیماری پدید آمده از این جراحات از دنیا برود « شهید » محسوب خواهد شد.
لازم به ذکر است : شیعیان – حتی غیر امامیه – بر این باورند که دلیل درگذشت حضرت زهرا علیها السلام ، بیماری پدید آمده بر اثر صدماتی بوده که آن بانو در مسیر دفاع از حقانیت خلافت بلافصل حضرت علی علیه السلام متحمل گردید ؛ لذا در فرهنگ مکتبی خود حضرت زهرا علیها السلام ایشان را شهید( کشته ی راه خدا ) می دانند ؛ همچنان که بزرگان اهل سنت – که از آنان نام بردیم – در آثار خود ، نسائی را مقتول و شهید دانسته اند .
به راستی که می توان به واسطه استمرار بیماری زینب ، مرگ او را به هجرتش در شش سال قبل ، متصل ساخت و درگذشت او را «شهادت » دانست ، و نیز اگر می توان نسائی را به واسطه صدماتی که در مسیر دفاع از برتری حضرت علی علیه السلام برمعاویه، متحمل گردید و [ بعد از مدتی ] به درگذشت او منتهی شد ، « شهید » خطاب نمود :، پس می توان از درگذشت حضرت زهرا علیها السلام نیز – که به واکنش خداپسندانه اش بر حاکمان وقت اتصالی کامل داشت ، - و در اثر لطمات جسمانی پدید آمده در مسیر دفاع از حقانیت بلا فصل حضرت علی علیه السلام ، رخ داده بود ، با عنوان « شهادت » یاد کرد.(5)
منابع:
(1) به راستی عمر در روز بیعت، ضربتی به فاطمه (سلام الله علیها) وارد کرد که بر اثر آن، جنین خویش را سِقط نمود. عبدالکریم بن احمد شافعی شهرستانی (548 - 479 ق). از سایت کنسرسیوم محتوای ملی
(2) عزالدين بن ابى الحديد علامه ى معتزله در شرح نهج البلاغه در پايان احاديثى كه به مناسبت غزوه ى بدر روايت مى كند چنين مى نويسد: زينب دختر رسول اللَّه همسر ابوالعاص لقيط بن ربيع بود زينب مسلمان بود ولى شوهرش كه از طرف پدر از آل عبد مناف بود و از طرف مادر پسر خاله اش بود كيش بت پرستى داشت. ابوالعاص لقيط بن ربيع تجارت مى كرد و در جهاد بدر به چنگ مسلمانان جنگجو افتاد. اسير شد، به مدينه آمد، يعنى به مدينه اش آوردند. رسول اكرم با اين كه ابوالعاص را دوست مى داشت زيرا هم پسر عمويش بود و هم دامادش بود و هم پسر هاله بنت خويلد يعنى خواهر زاده ى خديجه بود معهذا به او فرمود: تا دين اسلام را نپذيرى در خدمت من آبرويى ندارى به علاوه دخترم زينب بر تو حرام است. من اكنون تو را به مكه مى فرستم ولى به اين شرط. شرطش اين است كه وقتى به مكه رسيدى دخترم زينب را به مدينه برگردانى، ابوالعاص هم اين شرط را پذيرفت و از مدينه به مكه برگشت و بى درنگ براى زينب هودجى بست و مقدمات سفرش را به مدينه آماده ساخت، زينب كه پنج ماهه حامله بود با همه علاقه اى كه به شوهرش داشت از شوهرش دل كند و مكه را ترك گفت. و لى هنوز چند ميل از مكه دور نشده بود كه جمعى از بت پرستان قريش به نام اين كه انتقام خود را از مسلمانان بگيرند به دختر پيغمبر حمله آوردند هباربن اسود با كعب نيزه دختر رسول اللَّه را ترسانيد و در نيتجه ى اين هول و هراس دختر پيغمبر جنين پنج ماهه ى خود را سقط كرد. و قتى زينب به مدينه آمد و سرگذشت خود را براى پدر تعريف كرد رسول اكرم خون هباربن اسود را هدر ساخت و فرمود: هبار را به كيفر اين جنايت در هر جا يافتيد بكشيد. خون اين مرد فرومايه هدر است. ( همان)
(3) ابن ابی الحدید میگوید: من این جریان را برای استادم ابو جعفر نقیب خواندم، او گفت: وقتی که پیامبر (صلی الله علیه و آله) خون کسی که دخترش زینب را ترسانید و او سقط جنین کرد را مباح شمرد، قطعا اگر زنده بود خون کسانی را که دخترش فاطمه (سلام الله علیها) را ترسانیدند که باعث شد فرزندش را سقط کند، حتما مباح میشمرد. ( همان)
(4) فسئل عن فضائل معاوية فأمسك عنه فضربوه في الجامع ، فقال : أخرجوني إلى مكة ، فأخرجوه و هو عليل ، فتوفي بمكة مقتولا شهيدا ، مع ما رزق من الفضائل رزق الشهادة في آخر عمره ، مات بمكة سنة ثلاث و ثلاثمأة. ( همان)
(5) کتاب مجموعه پرسش و پاسخهای پژوهشی- علی لباف-انتشارات منیر