حضرت آيت الله بهجت رحمه الله عليه:
تا رابطه ي ما با ولي امر امام زمان عجل الله فرجه الشريف قوي نشود ؛ كار ما درست نخواهد شد. و قوت رابطه ي ما با ولي امر در اصلاح نفس است.
جرعه وصال ؛ ص30
از وقتي يادم ميآيد، از همه جور آدمي اين جمله را شنيدهام؛ همه ميگويند: «آرزو بر جوان عيب نيست». خيلي جملة خوبي است. خيلي وقتها به دردم خورده است. امّا تازگيها حسّ تازهاي در دلم جوانه زده است. آرزوي تازهاي در رگهايم دويدن گرفته است. انگار عطر و بوي نيمة شعبان در اكسيژن هوا جاري شده و ريههايم را از شميم دلانگيزي انباشته است.
آرزوهاي تازهام را انگار با رنگ كاشيهاي جمكران رنگ زدهاند و از خنكاي سرداب سامرا گذراندهاند.
به هر خياباني كه پا ميگذارم، انگار در و ديوار از مخفيكاري خسته شدهاند و حالا ديگر انتظارشان را مثل تابلو، سرِ دست گرفتهاند و فرياد ميكنند.
همينها چشمههاي آرزويم را به جوشش مياندازد. همينها وادارم ميكند كه من هم او را بخواهم و بخوانم.
كاش ميشد زودتر بيايد! كاش ميشد او را ببينم و در ركابش باشم!
راستي چه بايد بكنم؟ اين آرزوي دلانگيز را چه بايد بكنم؟ بايد آن را مثل شيشة عطر خوشبويي بپيچم لاي سجّادهام، كنار مُهر و تسبيحم و روزي چند بار ببويمش و از لذّت تصوّر اين آرزوي شيرين، مست شوم؟
بايد بگذارم روي طاقچة ذهنم و گاه گاهي كه از كنارش ميگذرم، تماشايش كنم و در زيبايياش غرق شوم؟
يا نه؛ بايد مثل يك كشف بزرگ، مثل يك نقشة گنج در دست بگيرم و با خودم به تمام لحظههايم بكشانم و هر روز گوشة تازهاي از آن را بشناسم؟
آیت الله مجتهدی(ره): بايد پدر و مادر از شما راضي باشند و الا به درد نخواهي خورد ؛ بايد خيلي به آنها احترام بگذاريد . کاري کن پدر و مادر براي تو دعا کنند که دعاي آنها مستجاب است.
حضرت رسول اکرم صليالله عليه واله فرمودند :
اربعة لا ترد لهم دعوة : امام عادل و والدٌ لولده و الرجل يدعو لاخيه بظهر الغيب و المظلوم .
چهار نفر دعايشان برنميگردد و مستجاب ميشود : امام عادل ، پدر و مادر در حق فرزند ؛ کسي که براي برادر مؤمنش در غياب او دعا کند ؛ مظلوم .
آداب الطلاب شاکر برخوردار فريد صفحه 279(به نقل از اثناعشريه صفحه 151 )
آيتالله مجتهدي:
مهم اين است که استقامت داشته باشي اگر استقامت کني ملائکه هم بر تو نازل ميشوند .
الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائکه ان لا تخافوا و لا تحزنوا (فصلت-30)
آداب الطلاب،شاکر برخوردار فريد ،ص69
عــنوان : شادی و نشاط در زندگی یک مسلمان
استاد راهنما: سرکار خانم ضرابیها
نگارنده : زهرا پوست چیان
چکیده پایان نامه :
نویسنده در این رساله درصدد اثبات این فرضیه است که «در دیدگاه اسلام و مکتب اهل بیت علیهم السلام شادی و نشاط از ویژگیهای آشکار خداباوری و از لازمه های دین داری است »:و همچنین تبیین اینکه نگرش اسلام به شادی و نشاط چگونه است ؟»
در فصل نخست به تبین کلیات و مفهوم و تعریف و عوامل شادی از دیدگاه قرآن و وروایات پرداخته وشادی را به دو دسته کلی تقسیم نموده است شادی های طبیعی و شادی های معنوی.
در فصل دوم ، ضرورت شادی از نگرش اسلام را مورد برر سی قرار داده و نتیجه گرفته است که نشاط و شادى علاوه برآن كه آدمى را از تنبلى رهانیده اورا در پیمودن راه در جهت آرمان های ارزشی خود سرزنده و با نشاط و پر انرژی می سازد . و حتی می توان گفت که در قرآن شریف زندگى با نشاط وشاد را گاهی نعمت و رحمت خدا تلقى فرموده ، وگاهی نیز زندگى هميشه توأم با گريـه و زارى و نـاله را خـلاف رحمت و نعمت خداوند دانسته است و در بخش های این فصل به شادی در قرآن ، شادی در سنت و همچنین روش هایی برای گسترش شادی درجامعه مسلمین از نگاه روایات ارائه می دهد و در پایان این فصل به مقایسه هدف شادی در اسلام و غیر اسلام پرداخته است
فصل سوم این رساله اختصاص یافته است به شادی آفرین هااز دیدگاه اسلام و بر اساس تقسیمی که در باره شادی ها کرده است در بخش یکم به بیان گونه های طبیعی شادی آفرین هاو دربخش دوم به بیان گونه هایی از شادی آفرین های معنوی پرداخته است .
در فصل پایانی نگارنده در صدد پاسخگویی به برخی شبهات اساسی که امروزه در جامعه ایران اسلامی پرداخته و نخستین شبهةای که مطرح شده، اینکه آیا شادی ها در اسلام محدودیتی دارند ؟و سپس بایسته ها و نبایسته های شادی در اسلام را مورد بررسی قرار داده است . قسمت دیگر این فصل به بیان تفاوت شادی های معنوی و دینی با شادی های مادی و سکولار اختصاص یافته است و به چهار تفاوت مبنایی اشاره کرده و در پایان به بررسی جایگاه غم و اشگ در فرهنگ و ارزش های دینی پرداخته و در این قسمت بیان کرده است که گریه های معنوی انسان در برابر خداوند سرچشمه گرفته ازبلند پروازی و میل به اوج گرفتن معنوی ونزدیکی به خداوند است و همچنین گریه های آرمانی انسان نیز ناشی از اراده او برای حرکت ویژه برای آرمان مشترک است یعنی برخاسته از یک نو سرزندگی و بالندگی ویژه و این گریه با گریه های ناشی از درد و رنج ناشی از شکست و گرفتاری.
يادت هست هرشب چقدر تكليف داشتم؟ يادت هست از وقتي كه به خانه ميرسيدم، شروع ميكردم به نوشتن و تا شب نميتوانستم از روي دفتر تكاليفم سربردارم؟ معلّم سختگير با دانشآموز سر به هوا، آبشان توي يك جوي نميرفت و براي همين مجبور بودم هر شب آنهمه تكليف بنويسم.
سالها گذشته است. حالا بيتكليفم و بلاتكليف. انگار يك معلّم سختگير كم دارم تا براي منِ دانشآموزِ سربه هوا، تكليف تعيين كند و مرا سر دفتر و كتابم بنشاند.
***
زياد ميشنوم كه ميگويند؛ «شما جوانها خيلي تكليف داريد؛ خيلي كارها بايد بكنيد؛ شما مكلّّفيد، شما …» ولي مفهوم اين حرفها برايم روشن نيست. ميگويند «شما شاگردِ كلاسِ انتظاريد، اين كلاس هم براي خودش كلّي مشق و تمرين دارد.» امّا من از هرچه مشق و تمرين است، خسته و فراريام و دستهايم ديگر حوصلة نوشتن تكاليف دوران كودكي را ندارند.
***
تازگيها يك معلّم خوب پيدا كردهام. دلسوز و دقيق است. ميگويد كلاسِ جواني خيلي مهم است؛ از همة كلاسها و دورهها مهمتر. ميگويد بايد كمكاريهاي سالهاي گذشتة جواني را هرچه زودتر جبران كنم و خودم را به شاگرد زرنگهاي كلاس انتظار برسانم. ميخواهد تكليفهايم را برايم روشن كند و براي انجامشان، دستم را بگيرد.
***
امروز معلّم گفته است تكليف، كسب معرفت است. گفته است در كلاس انتظار، اگر امامت را نشناسي، به مرگ جاهليّت ميميري، گفته است هركس امامش را بشناسد و با معرفت به او از دنيا برود، همچون كسي است كه در خيمة قائم و در كنار او باشد. اين را حضرت باقرالعلوم -عليه السلام- فرموده است.
معلّم ميگويد: فلسفة آفرينش انسان، رسيدن به مقام معرفت خداست و اين معرفت، جز با شناخت امام و حجّت زمان به دست نميآيد؛ چرا كه امام، آيينة تمامنماي حق و واسطة شناخت خداست. امام راستگويان فرموده است: «تا زمانيكه زمين پا برجاست، در آن براي خداي تعالي حجتي است كه حلال و حرام را [به مردم] ميشناساند و [آنها را] به راه خدا فرا ميخواند».
از معلّم پرسيدم: چگونه به سرزمين معرفتشان گام نهم؟
در دکاني که متعلق به دو شريک بود، گلخانه ي کوچک و باصفايي وجود داشت. هر کدام از شرکاء در اين گلخانه مرغ عشقي داشت که در قفسي پر از آب و دانه نگهداري مي شدند.
هر کدام مسئول رسيدگي به پرنده ي خود بود. صاحب اولي، پرنده اش را خيلي دوست داشت. هر روز به آب و دانه ي او مي رسيد و قفس را نظافت مي کرد، گاهي هم قفس را به ميخي که بيرون از دکان به ديوار کوبيده بود، آويزان مي کرد اما از ترس آمدن باران و باد و آفتاب، زود او را به گلخانه مي برد.
صاحب دومي هم پرنده اش را دوست داشت و به آب و دانه ي او مي رسيد، اما هر روز صبح در قفس را باز مي گذاشت تا پرنده اگر دلش گرفت و هواي بيرون به سرش زد، سري از قفس بيرون آورد و هوايي بخورد. مرغ عشق هم هر وقت دلش مي خواست چند دقيقه اي و حتي ساعتي از قفس بيرون مي آمد و در دکان مي چرخيد، اما مي دانست که بيرون رفتن از دکان براي او خطر دارد، روي پيشخوان کنار پنجره مي نشست و به بيرون نگاه مي کرد و خودش به قفس بر مي گشت.
شب هم وقتي دو شريک از مغازه بيرون مي رفتند دو مرغ عشق با هم درد دل مي کردند. مرغ اولي که هرگز پرواز در بيرون از قفس را تجربه نکرده بود و جز چهار گوشه قفس در جايي ديگر فرصت پريدن نداشت به مرغ دومي حسادت مي کرد. مرغ آزاد از دنياي بيرون از قفس مي گفت و شاد بود ولي مرغ هميشه زنداني، هيچ شبي حرفي براي گفتن نداشت. داشتن آزادي براي او شده بود مثل يک روياي سبز که هر روز ريشه ي حسرت آن در دلش محکم تر مي شد. وقتي از پشت ميله هاي عمودي و افقي قفس، فضاي گسترده بيرون را نظاره مي کرد خودش را خوش و خرم مي ديد که به هر جا مي خواهد پر مي کشد بدون آن که محدوديتي براي پريدنش باشد و بي آن که چشمي نگران و کنجکاو مثل چشم هاي صاحبش او را دنبال کند آزادانه روي هر بام مي نشيند و چند صباحي که گذشت و دلش هواي بام ديگري کرد با اراده ي خود بر مي خيزد و باز راه ديگري و جايگاه تازه اي را در پيش مي گيرد.
وقتي خود را اين چنين آزاد تصور مي کرد طعم شيرين رهايي با عقده ي ته نشين شده ي درون قلب کوچکش او را غمگين مي کرد، به طوري که هر روز افسرده تر از ديروز مي شد و اين تغيير حال او صاحبش را متوجه او کرده بود.
هر چه فکر مي کرد علت اين تغيير وضعيت مرغش چيست و چه چاره اي بايد بينديشد سودي نداشت. تا اين که علي رغم ميل باطني خود و به توصيه صاحب مرغ ديگر، تصميم گرفت که براي مدتي کوتاه در قفس را باز بگذاد بلکه در وضعت او بهبودي حاصل شود. بالاخره روز موعود فرا رسيد. مرد با ترديد در قفس را باز کرد و مرغ، سراسيمه و حيران از فرط خوشحالي از قفس بيرون پريد. به سرعت از خيابان گذشت و به سوي بامي که هر روز خود را بر فراز آن تصور مي کرد پر کشيد و مرد را براي هميشه منتظر بازگشت خود باقي گذاشت.
فهیمه آقایاری
فکر در عاقبت گناه عامل توبه است
فکر در فناي دنيا عامل زهد است
فکر در نعمتها عامل حبّ خدا ست .
در محیط خانواده، افزون بر اینکه پدر و مادر با هم یک رابطه زن و شوهری و با فرزندان رابطه والدینی دارند، باید یک رابطه دوستی نیز میان پدر و مادر و هر کدام از آن ها با فرزندان و فرزندان با یکدیگر وجود داشته باشد. رابطه دوستی از یک سو خود یک هدف است و از سوی دیگر راهکاری برای ایجاد ارتباط موثر است تا بتوانیم به اهداف تربیتی خود برسیم.
برای ایجاد این ارتباط لازم است همان نوع رابطه ای را که میان دو دوست وجود دارد، الگو قرار دهیم. در روابط دوستانه وقتی ملاک دوستی مطرح می شود، دو چیز به چشم می خورد: یکی خوب گوش دادن است که به نظر روان شناسان خودش مهارتی لازم دارد، بلکه مرکب از مهارت هایی است. شنیدن، با گوش دادن متفاوت است. در عربی نیز” سمع” و “استماع” متفاوت است. با به دست آوردن مهارت گوش دادن ما می توانیم در دل فرزندان نفوذ کنیم. در بسیاری اوقات والدین نمی توانند به حرف های فرزندانشان گوش دهند، بلکه تنها آن را می شنوند، اما گوش نمی دهند؛ این جاست که مشکل آغاز می شود. باید با تمام توجه به سخن فرزندمان گوش بدهیم. وقتی او صحبت می کند، باید نگاهمان به طرف او باشد. شنیدن سخن فرزند در کنار گوش دادن به اخبار یا خوردن ناهار و شام و یا مطالعه کردن، فرزند را رنج می دهد. او احساس می کند شما در فضای دیگری هستید.
در اوصاف پیامبر اکرم آمده است که حضرت تمام توجه خود را به سمت کسی می ردند که با او سخن می گفت. حتی نگاه خود را به سمت او داشتند گرچه به او خیره نمی شدند، اما تمام توجهشان به طرف او بود. بنابراین تماس چشمی داشته باشید. تمام رخ به یکدیگر توجه کنید. و به دنبال صحبت فرزند از عبارت هایی استفاده کنید که او احساس بی توجهی نکند.
دومین نکته در کنار مهارت گوش دادن، راز قرار دادن میان خود و فرزند است. با فرزندمان اگر بخواهیم دوست باشیم باید بدانیم دو تا دوست معمولا یک رازهایی با یکدیگر دارند. با داشتن راز، احساس نزدیکی و دوستی زیاد می شود. لازم نیست راز خیلی امر مهمی باشد. یکی هم همدلی کردن و همراهی کردن ا فرزند است. با او همراهی کنیم تا احساس نکند اگر حرف غلطی زد کاملا رودرروی ام می ایستیم. آرام آرام باید جلوی نکات منفی و غلط او را گرفت.
دکتر علی اکبر احمدی-مجله خانه خوبان-شماره 48
علامه جعفري؛ ابن سيناي زمان(1304 تا 1377ش)
علامه محمدتقي جعفري به سال 1304 ش، در تبريز، ديده به جهان گشود. با اينکه پدر ايشان از سواد بهره اي نداشت، با اتکاي به نفس و پشتکار، سواد خوامدن و نوشتن را از مادر خويش فراگرفت؛ طوري که دوره دبستان را از پايه سوم شروع کرد. پس از آن، دروس مقدماتي حوزه را در مدرسه طالبيه تبريز گذراند.
ايشان براي ادامه تحصيل، عازم تهران شد و پس از آموختن سطوح اول و دوم حکمت منظومه و امور عامه اسفار، راهي قم شد و در علوم معقول و عرفان و اخلاق، از محضر شيخ مهدي مازندراني، شيخ محمد تقي زرگر و امام خميني(ره) کسب فيض کرد. استاد در خاطرات اين دوره از تحصيلش به زندگي سخت خود و غذاي ساده نان و ماست، اشاره کرده است و نيز به اينکه گاهي تهيه همين مقدار قوت هم، مقدور نمي شده است!
ايشان در آغاز جواني و پس از گذراندن دروس سطح، رهسپار نجف شد و همزمان با دروس حوزوي، با انديشه ها و معارف شرق و غرب آشنا شد؛ به ويژه، آشنايي و هم انديشي با کساني مانند محمدرضا مظفر، فيلسوف و منطقي نوانديش و احمدامين، رياضي دان مشهور دانشگاه بغداد، سبب شد علامه در موضوعاتي چون فقه و فيزيک، فلسفه و زيباشناسي، تاريخ و روان شناسي و برخي ديگر از دانش هاي گوناگون، گام هاي علمي بلندي بردارد. استاد در دروس حوزوي هم از درس دانشوراني همچون آيت الله خويي، آيت الله سيد محمودشاهرودي، آيت الله ميلاني و آيت الله سيد محسن حکيم استفاده لازم را برد؛ به طوري که در 23 سالگي به درجه اجتهاد رسيد.
علامه جعفري پس از ده سال به ايران بازگشت و به قم، مشهد و در نهايت، تهران رهسپار شد و با دکتر بديع الزمان فوزانفر و دکتر محمد ابراهيم آيتي هم آشنايي پيدا کرده و توجه و عنايت آنان را به خود جلب کرد. علامه در تهران، به تدريس منظومه و عروة الوثقي همت گماشت.
تعداد آثار مکتوب علامه محمدتقي جعفري، به يک صد کتاب بالغ مي شود که برخي از آن ها عبارت است از: ترجمه و تفسير نهج البلاغه در 27 جلد، نقد و تفسير مثنوي در 15 جلد، فلسفه زيبايي و هنر از ديدگاه اسلام، حکمت اصول سياسي اسلام، علم و دين در حيات معقول.
عمر پربار استاد، سرانجام در 25 آبان 1377ش، پس از يک دوره بيماري سرطان ريه، در بيمارستان ليستر لندن به پايان رسيد و پيکر مطهرش را پس از انتقال به مشهد، در رواق دارالزهد حرم به خاک سپردند.