بهاءالدين محمد، معروف به شيخ بهايي، فرزند عزالدين حسين، در صبحگاه 28 ذي الحجه 953، در جبل عامل لبنان، چشم به جهان گشود. نسب ايشان به حارث همداني، صحابي معروف حضرت علي عليه السلام مي رسد.
شيخ بهايي در سيزده سالگي، در سال 966ق، به اتفاق پدر و مادرش به ايران مهاجرت کرد. او علوم رايج را در حوزه هاي علميه قزوين و اصفهان، نزد استادان فرزانه اي همچون پدر بزرگوارش، ملا عبدالله مدرس يزدي، مولانا افضل قاضي و … فراگرفت و شاگردان بي نظيري نظير ملا صدراي شيرازي، فيض کاشاني، فيض لاهيجي، محمدتقي مجلسي و .. تربيت کرد.
شيخ بهايي در دانش هاي فقه، فلسفه، منطق، ادبيات هيئت رياضيات و .. تبحر داشت. از ايشان بيش از هشتاد اثر علمي برجاي مانده است: مفتاح الفلاح در ادعيه، حدائق الصالحين در شرح صحيفه سجاديه، جامع عباسي( اولين رساله توضيح المسائل فارسي)، تحفه حاتمي در اسطرلاب، ديوان اشعار، کشکول و …
ايشان براي ترويج فرهنگ اسلام و گشايش کار مردم، به دربار شاه عباس صفوي راه يافت و مقام شيخ الاسلامي را برعهده گرفت که بزرگترين مقام ديني و ديواني ايران آن روز بود. سياست او هدايت کارگزاران حکوت صفوي بود و در اين راه،موفقيت چشمگيري داشت. افزون بر آثار علمي، تقسيم دقيق و عادلانه آب زاينده رود، طرح ريزي کاريز نجف آباد اصفهان، تعيين سمت قبله مسجد امام به مقياس چهل درجه انحراف غربي از نقطه جنوب، مرمت و بازسازي مجدد يکي از رصدخانه هاي مراغه، حمام شيخ بهايي و … به ايشان منسوب است.
مرحوم شيخ در آخرين سال هاي حيات خود، از منصب شيخ الاسلامي کناره گرفت و به سير و سلوک پرداخت؛ تا آنکه روز سه شنبه دواردهم شوال 1030 در اصفهان دعوت حق را لبيک گفت و علامه مجلسي بر او نماز گزارد بنابر وصيتش جنازه اش را به مشهد بردند و در جوار مرقد مطهر امام رضا عليه السلام در خانه اي دفن کردند که محل تدريس ايشان بود.
استاد خاموشی(طاهایی)در معرفی خانواده الهی می فرمود:
زماني که خداوند تبارک و تعالي اراده کند براي خانواده اي خير را، يعني آن ها را سعادتمند کند؛ چند چيز به آن ها عنايت مي کند: ” فقههم في الدين و رزقهم الرفق في معايشهم و القصد في شانهم و وقر صغيرهم کبيرهم و اذا اراد بهم غير ذلک ترکهم هملا
1.فقههم في الدين: اول چيزي که عنايت مي کند، آن ها را دردين فقيه مي کند، يعني دين شناسشان مي کند.
2.و وقرهم صغيرهم و کبيرهم:کوچکترهاي آن خانواده احترام بزرگترها را حفظ مي کنند.
3.ورزقهم الرفق في معيشتهم: رفق و مدارا در زندگي اين ها زياد استو رفق و مدارا در زندگي را خداوند به اين ها عنايت مي کند. اگر از يکديگر چيزي ببينند، بدبيني و بداخلاقي و قهر و رد و پشت کردن و سلام نکردن يا جواب سلام را ندادن ابدا در اين خانواده نيست.
4.والقصد في نفقاتهم:
در روزي ها و نفقاتشان اقتصاد را رعايت مي کنند. يعني در زندگي صرفه جو هستند و در مصرف اعتدال را رعايت مي کنند.
5.و بصرهم عيوبهم: نسبت به عيوب خودشان بيناشان مي کند. يعني هم عيب خود را مي فهمند و هم عيب پدر و مادر و خواهر و برادر و افراد خانواده را .پس با احتراو و حفظ اصل حرمت نگهداري عيوب را به يکديگر گوش زد مي کنند.
داري داخل يک کوچه طولاني راه مي روي، چپ و راستت خانه هاي جور واجور، درهاي مختلف با انواع رنگ ها، حياط هاي بزرگ و کوچک، حوض و پله و باغچه و…
اما تو از کجا فهميدي خانه اي که داري مي بيني بزرگ است يا کوچک؟ اصلا تو که نمي بيني حياطش را… تو داخل کوچه هستي و تنها چيزي که مي تواني ببيني در است…
درهايي که بعضي طرح دارند و بعضي ساده، بعضي رنگي و تر و تازه.
بعضي زنگ زده و زه وار در رفته…
همينطور که داري به راهت ادامه مي دي، مي رسي به خانه اي که درش باز است…
تازه اگر خودت هم نخواهي، از سر کنجکاوي هم که شده، باز هم سرت را مي چرخاني و همانطور مه داري رد مي شوي، داخلش سرکي مي کشي و بعد اگر کنجکاوي ات ولت کرد به راهت ادامه مي دهي…
فکرت مشغول مي شود به حياط و حوض و باغچه و…
آري در باز بود و توانستي داخل خانه را ببيني اما اگر در بسته باشد چه؟؟؟
باز هم مي تواني؟؟؟
معلوم است که نه…
اصلا اگر آنقدر جلوي در بايستي تا علف زير پايت سبز بشود هم نمي تواني ببيني در خانه چه خبر است.
اصلا وقتي در بسته باشد، همينطور رد مي شوي و مي روي و هيچ چي اين خانه توجه تو را جلب نمي کند، چه رسد به اينکه بخواهي داخلش را ببيني.
خلاصه کم کم به انتهاي کوچه مي رسي و داخل چند تايي از خانه ها را مي بيني که درهايشان باز است، بعد مي رسي به خيابان. وارد پياده رو مي شوي و شروع مي کني به قدم زدن.
آنطرف تر چند جوان را مي بيني که از کنار همه بي تفاوت رد مي شوند و مي گذرند…
ولي وقتي به بعضي ها مي رسند جور ديگري رد مي شوند، شايد چيزي، حرفي، متلکي هم مي پرانند…
از خودت مي پرسي چرا؟
چرا فقط به بعضي ها جور ديگري نگاه مي کنند؟
چرا فقط به بعضي ها متلک مي گويند؟
چرا فقط بعضي ها را اذيت مي کنند؟
بعد ياد کوچه مي افتي… در بعضي خانه ها باز بود…
گروه سايبري ترويج حجاب و عفاف- رضا عيوضي
روزي كه در كوير غربت، سرگرداني سرگردان تو شد؛ روزي كه آتش، شرمندة سوز دل تو گردید؛ روزي كه نخلهاي سيراب، تشنة تشنگي تو و تبار تو بودند؛ نام تو بر صحيفة جاودان تاريخ حك شد و ما تو را شناختيم.
دانستيم كه زينب (س)؛ يعني خلاصة علي (ع) كه چون لب به خطبه ميگشايد، مهر حيرت و سكوت زنگولهها را نيز استثنا نميكند. دانستيم كه زينب (س)؛ يعني شكوه تمام استقامتهاي تاريخ؛ يعني تجلّي همة پروانهصفتهاي زمين.
شايد تو يك معجزه بودي؛ معجزهاي كه خداوند براي احياي مجدّد دين خود، خلق فرموده بود و از علي (ع) و فاطمه (س) ايجاد چنين اعجازي بعيد نيست. و اگر تو همكلاس حسن (ع) و حسين(ع) بودهاي، در مكتب زهرا (س) و مرتضي (ع)، بايد كه چنين شوي.
شايد بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ يك شب در وجودت زمزمه شده و تو را به طوفاني خروشان تبديل نموده بود.
شايد تو نگهبان بزرگترين لالهزار تاريخ بودهاي از هر گزند و آفت.
شايد تو ملكوتيترين چهرة انسان، قبل از عصمت بودهاي؛ آخرين پلّة نردبان كمال براي آنان كه مصونيّتنامة عصمت ندارند.
نميگويم تو نيمة ديگر حسيني؛ چرا كه حسين(ع) خود، كمال اكمل است.
نميگويم تو تكرار حسيني؛ چرا كه تو مأمومي و او امام؛ تو مريدي و او مراد؛ بلكه ميگويم تو آيينة تمام نماي حسيني؛ آيينهاي در زلالي، در پاكي، در صفا؛ و تصوير حسيني در رشادت، شهامت و حتّي شهادت.
هيچ كس نميتواند شهادت تو را انكار كند.
وقتي ملاقات لبهاي تو و رگهاي حسين (ع)، در كربلاييترين لحظه اتّفاق افتاد، تو شهيد شده بودي.
هنگامي كه سجّادههاي نيمهشب، شاهد نافلة نشستة تو بودند، تو شهيد شده بودي.
وقتي كه مرواريدهاي حسين (ع) با خيزران بيحرمتي كشف ميشدند، تو شهيد شده بودي؛ و تمام شهيدان تاريخ، بر شهادت تو شاهدند.
نميدانم سوز كدام لحظة آتشناك، قلب آسمانيات را بيشتر به آتش كشيده است.
لحظهاي كه حسين(ع) ـ شيرينترين كلمة زندگيات ـ آمده بود تا كلمة تلخ وداع را چونان داغي تسكين ناپذير، بر پيشاني خاطرة كربلايیتان بگذارد؟
لحظهاي كه تلّ زينبيّه گامهاي استوار و نگرانت را بوسه ميزد و ديدگان مضطربت را به اضطراب تمام نظارهگر بود؟
لحظهاي كه انبوه نيزهشكستهها، گل گمشدهات را در بر گرفته بودند و تو براي بوييدن شميم آسماني حنجر بريدهاش، او را از ميان تيرها و نيزههاي نشسته بر سينة قرآن ناطق، بيرون كشيدي؟
… و يا لحظههاي غمبار شام؟
آه از شام! شهر دشنام؛ شهر سنگ؛ شهر چشمهاي ناپاك و زبانهاي پليد؛ شهر به خرابه نشستن آسماننشينان! شهر رقيّه را به بابا سپردن!
آن دل كه در سينة تو ميتپيد، اقيانوسي از صبر و استقامت بود. آن حنجرة عليگونه كه در كوفه و شام خطبه ميخواند، آية مجسّمي از قرآنِ ناطقِ اهلبيت بود و ما تا معرفتِ تمامتِ عظمتِ تو، جادة سالها انديشه و بررسي پيشرو داريم.
امّا زينبا! اي نستوه! اي پرچمدار! أين الطّالب بدم المقتول بكربلا، نداي ضربان قلبهاي عاشقان حسين(ع) شده است. ديدگاني كه در سوگ حسين(ع) ميگريند، همواره چشم به جادة ظهور دارند تا آن ذخيرة الهي، داستان حزنانگيز مظلوميّت اهلبيت را با تجلّي وَ نُريدُ أَنْ نَمُنّ عَلَى الّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي اْلأَرْض به پاياني شيرين، ختم نمايد.
تو نيز با دستهاي مباركت كه آبرويي عظيم نزد خدا دارد، تعجيل ظهور منتقم را از خداي ثارالله بخواه تا در جمعة زيباي ظهور، يا لَثارات الحسين را با ياد نداي هذا حُسينك مُرَّملٌ بالدّماﺀ تو فرياد كنيم.
عنوان: يقين و راههای تقويت آن از ديدگاه آيات و روايات
استاد راهنما: حجت الاسلام والمسلمين آقای مهدی زنديه
استاد مشاور: سرکار خانم فاطمه رجبی
محقق: اکرم فاضل
چكيده:
يقين از جمله اموري است که تحصيل آن سفارش شده است. يقين در لغت به معناي ثابت و محکم و در عرف نيز به معناي اطمينان پيدا کردن است. در علوم مختلف يقين به کار رفته است و ميتوان گفت پايه و اساس هر علمي بر اطلاعات و مقدماتي است که يقيني باشند. هر علمي به يقين نزديکتر باشد مفيدتر خواهد بود.
يقين در اصطلاح خاص عبارت است از اعتقاد محکم و جازمي که با هيچ شکي زائل نشود و نفس به واسطه آن آرامش پيدا کند که اين معناي يقين همان اصطلاح يقين در منطق، فلسفه، کلام، عرفان و اخلاق است. متعلق يقين يا آنچه لازم است به آن يقين پيدا کنيم در آيات و روايات اشاره شده است و شامل اصول دين از توحيد تا معاد ميشود. انسان کامل کسي است که در اصول دين به مرحلة يقين رسيده باشد. طبق فرمايش رسول خداصلی الله علیه و آله بهترين چيزي که در قلب نهاده شده، يقين است. فضايل بسياري در مورد يقين بيان شده است از جمله امام صادق فرمودهاند: «همانا ايمان از اسلام با ارزشتر و يقين با ارزشتر از ايمان است و هيچ چيزي عزيزتر از يقين نيست».
يقين داراي مراتب (شدت و ضعف) است که از علم اليقين شروع و سپس به عين اليقين ميرسد و مرتبة نهايي حق اليقين است که معرفت شهودي و حضوري ميباشد.
انسان صاحب يقين افکار و کردارش رنگ خدايي ميگيرد و متصف به صفات کمالي چون خلوص، صبر، توکل، رضا و تسليم ميگردد و قدرت پيدا ميکند تا به اذن خدا در جهان تصرف کند.
کسي که ميخواهد به يقين برسد بايد ابتدا موانعي چون شک، اخلاق رذيله، علائق مادي و…. را از وجودش ريشهکن کند و سپس راه حصول يقين را با معرفت و بندگي هموار سازد.
کليد واژهها:
یقین: اعتقاد ثابت و جازم و زوال ناپذیر که در آن هیچ شکی نباشد.
متعلق یقین: آنچه باید به آن یقین داشت که شامل اصول دین است.
در سلسله نشستهای اخلاق هر هفته، دوشنبه این هفته حجت الاسلام محمد همتیان معاون تهذیب استان قم در رابطه با فضیلت ماه رجب و اعمال آن صحبت کرد.
حجت الاسلام همتیان در ابتدا اظهار داشت: در روایات فراوانی فرمودهاند که منادی در روز قیامت ندا میدهد: این الرجبیون؟ پس معلوم میشود رجبیون باید ویژگی خاصی نسبت به دیگران داشته باشد که چگونگی دست یافتن به آن را بیان خواهیم کرد. جوانان باید فرصتها را غنیمت بشمارند و با دلهای پاکشان خود را به رجبیون منصوب کنند که حداقل عبادت این ماه خواندن دعاهایی بعد از نماز است که در مفاتیح آمده است.
وی در ادامه گفت:برای نمونه در دعای «خاب الوافدون علی غیرک….» میتوان خدا را شناخت. اگر ترجمه این دعا را بخوانیم درجهای از فضل و کرم خدا بر ما آشکار میشود. اگر شخصی به ما بدی کند، از او دلخور شده و به او احسان نمیکنیم. در فرازی از همین دعا میخوانیم که: «رزقک مبسوط لمن عصاک: رزقت برای اهل معصیت هم گسترده است» میبینیم که خدای متعال سفرهاش را حتی برای مخالفین باز کرده و حال آنکه ما بندگی او را هرچند به کمترین شکل میکنیم.
معاون تهذیب استان با اشاره به دعای دیگری از رجب ابراز داشت: «یا من ارجوه لکل خیر….» که در این دعا خداوند را منشا تمام خوبیها و دفع آفات و شر میدانیم. در ادامه همین دعا میگوییم «یا من یعطی الکثیر بالقلیل: ای کسی که در مقابل کم، بسیار میدهی».
وی با تمثیلی زیبا نیکوترین معامله را با خدا دانست و گفت: وقتی مغازهای حتی در دورترین نقطه شهر ارزان فروش است همه راغبند با او معامله کنند وآیا سزاوار نیست ما با خدایی با این همه بخشش و گذشت معامله کنیم؟
حجت الاسلام همتیان افزود: یوسف وقتی برادرانش را دید در همان نگاه اول شناخت، هرچند آنها نشناختند و همه آنچه برایش اتفاق افتاده بود پیش چشمش مجسم شد. ولی با این همه مثل آنها عمل نکرد و جواب بدی را با خوبی داد. میدانیم یوسف تربیت شده خداست و ذرهای از گذشت خدا را دارد و خدا همه صفات را در درجه عالی و بینهایت دارد. یوسف پول کم برادرانش را قبول وکیسه هایشان را پر کرد ما هم در این دعا میگوییم خدایا در برابر کم ما زیاد بده.
استاد همتیان به داستانی اشاره کرد و گفت: پیرمرد مخلصی که برای دیدن امام جواد هفت ساله میرفت برای خوشحالی ایشان تعدادی اسباب بازی خرید. امام با دیدن آنها ناراحت شده و فرمود: تو فکر کردی که ما چون جسممان کوچک است عقلمان هم کوچک است؟! این فرد معرفت ندارد، اگر معرفت داشت با امام اینچنین برخورد نمیکرد.
وی اضافه کرد: اهلبیت هم به ما ادب صحبت با خدا را یاد داده اند. آن کسانی که در خانه اهل بیت را به روی بشر بستند، بزرگترین ظلمشان این بود که ادب دعا را از مردم که از اهل بیت به آنها میرسید گرفتند.
معاون تهذیب استان قم گفت: وقتی ابراهیم را در منجنیق گذاشتند و به طرف آتش پرتاب کردند در این فاصله فرشتههای مختلف آمدند و از ابراهیم پرسیدند: کاری داری؟ گفت: نه با شما. گفتند: پس با که کار داری؟ ابراهیم گفت: با خدا، که همه چیز را خودش میداند و به گفتن نیازی نیست.
وی در پایان ابراز داشت:مراقب باشیم در این ایام رجب، گوش و زبان خود را به گناه آلوده نکنیم تا از نماز شب و شب زندهداری محروم نشویم.
عنوان: سيره اجتماعي پيامبر اکرم (ص) با مخالفان
استاد راهنما: حجت الاسلام و المسلمين حاج آقا غلامحسين محرمي
محقق: خانم مريم حضرتي
چکيده:
پيامبر اکرم (ص) در سرزمين جهل و خشونت و در ميان چهره هاي خشن جاهلان، دعوت خود را آغاز کرده و از همان آغاز دعوت اسلامي مخالفاني يافت که در برابر اين دعوت آسماني و نشر آن ايستادند.
مخالفان دعوت اسلامي بر سه دسته تقسيم مي شوند؛ دستۀ اول؛ مشرکان و بت پرستان بودند و با انکار اصل دعوت و مباني آن يعني توحيد و نبوت و معاد در برابر پيامبر (ص) صف آرايي کرده و با اتخاذ، مواضع اجتماعي، سياسي، فرهنگي و اقتصادي و نظامي و به راه انداختن جنگ هاي (بدر، احد، خندق، موته ، حنين و طائف و تبوک) در قبال آن حضرت، کوشيدند تا دعوت ايشان را متوقف سازند. اما رفتار پيامبر (ص) با اين دسته از مخالفان بسيار نجيبانه و در خور يک پيامبر رحمت بود، به طوري که صبر و تحمل بر آزار و اذيت آنها و عفو و گذشت بسياري از آنها، اصل اوليه در برخورد ايشان بود و تمامي جنگ هاي ايشان با قريش همۀ دفاعي بود نه تهاجمي. دستۀ دوم؛ منافقاني بودند که پا به مصالح و شرايط زماني و منافع شخصي، ظاهراً اسلام آورده، اما اعتقاد قلبي و باطني به آن نداشتند. و به همکاري و ياري دشمنان پيامبر (ص)، در جنگ ها و توطئه ها به صورت مخفيانه مي پرداختند و بعدها به صورت آشکارا (جنگ احد) در پي ضرر زدن به اسلام بودند و براي رسيدن به اين هدف از اصل تفرقه افکني بين مسلمانان استفاده مي کردند. اما پيامبر (ص) با اتصالي که به وحي الهي داشت همواره از نقشه هاي آنها آگاه مي شد و همواره با آنها مدارا مي کرد و برخورد احتياط آميزي با آنها داشت.دستۀ سوم؛ يهوديان بودند که نبوت و رسالت پيامبر (ص) را نپذيرفتند و کارشکني هاي خود را در زمينه هاي اعتقادي، فرهنگي و اقتصادي و سياسي و نظامي با به راه انداختن جنگ هاي بني قينقاع، بني نضير و بني قريظه و خيبر ادامه دادند. پيامبر اکرم(ص) آنها را دعوت به دين حق کرده و با استدلالات عقلي با آنها سخن گفت و براي بهبودي وضعيت و جلوگيري از فساد به انعقاد پيمان هايي اقدام کرد و در مرحلۀ آخر به جهاد با آنان و شدت عمل با اخراج آنها از جامعۀ مسلمانان پرداخت.
بدين ترتيب برخورد اوليه پيامبر اکرم (ص) با مخالفان بر اساس مدارا و رأفت بود و درگيري ها و برخوردها و برخوردهاي نظامي در اثر پيمان شکني وفتنه انگيزي و توطئه گري دشمنان بود که رسول مهر و محبت را ناگزير به واکنش و عمل متقابل وا مي داشت.
به همت مدیر محترم موسسه آموزش عالی حوزوی معصومیه خواهران قم و معاونت فرهنگی اردوی علمی - تفریحی روز جمعه از ساعت 7 صبح تا 30/18 غروب در دهکده وسف در نزدیکی شهر قم برگزار گردید.
در این اردو 110 نفر از طلاب به همراه همسر و فرزندان شرکت داشتند . دو کارگاه آموزشی با عناوین همسر داری و فرزند پروری همراه با پرسش و پاسخ از ساعت 10 الی 30/12 برگزار گردید .
بعد از برنامه نماز جماعت و ناهار با تعیین وقت قبلی طلاب به صورت خانوادگی به مشاورین مراجعه نمودند.
در پایان اردو با آش رشته از همه دوستان پذیرایی شد.
میلاد مرتضی اسدالله حیدر است
جشن ولادت علی(ع) آن میر صفدر است
زوجی برای فاطمه حق آفریده است
این زاد روز همسر زهرای اطهر است