با همين چشمهاي خود ديدم زير باران بيامان، بانو
در حرم قطرهقطره ميافتاد آسمان روي آسمان، بانو
صورتم قطرهقطره حس كرده است چادرت خيس ميشود، اما
به خدا، گريههاي من گاهي دست من نيست، مهربان بانو
گم شده خاطرات كودكيام، گريهگريه در ازدحام حرم
باز هم آمدم كه گم بشوم، من همان كودكم، همان، بانو
باز هم مثل كودكي هر سو، ميدوم در رواق تودرتو
دفترم، دشت و واژهها، آهو… گفتم آهو و ناگهان بانو…
شاعري در قطار قم ـ مشهد چاي ميخورد و زير لب ميگفت:
شك ندارم كه زندگي يعني طعم سوهان و زعفران بانو
شعر از دست واژهها خسته است، بغض راه گلوم را بسته است
بغض يعني كه حرفهايم را از نگاهم خودت بخوان، بانو
اين غزل گريهها كه ميبيني، آنِ شعر است، شعر آييني
زندهام با همين جهانبيني، اي جهان من اي جهانبانو!
كوچه در كوچه قم، ديار من است، شهر ايل من و تبار من است
زادگاه من و مزار من است، مرگ يك روز بيگمان… بانو
سيد حميدرضا برقعي
…………………………….
بانو چقدر از مجاورت تو خرسندیم. امید انکه تو نیز به ما ببالی….
مقام معظم رهبري
بهترين دخترهاي عالم، حضرت زهرا (س) بود. بهترين پسرهاي عالم و بهترين دامادها هم حضرت اميرالمؤمنين(ع) بود. ببينيد اينها چگونه ازدواج كردند؟ هزاران جوان زيبا و با اصل و نسب و قدرتمند و محبوب به يك تار موي عليبنابيطالب (ع) نميارزند. هزاران دختر زيبا و با اصل و نسب هم به يك تار موي حضرت زهرا (س) نميارزند؛ آنهايي كه هم از لحاظ معنوي و الهي آن مقامات را داشتند، هم بزرگان زمان خودشان بودند. ايشان دختر پيامبر (ص) بود. رئيس جامعه اسلامي، حاكم مطلق. او هم كه سردار درجه يك اسلام بود. ببينيد چهطوري ازدواج كردند؟ چه جور مهري? كم، چه جور جهيزيه كم. همه چيز با نام خدا و ياد او. اينها براي ما الگو هستند. همان زمان، جاهلاني بودند كه مهریه دخترانشان بسيار زياد بود مثلاً هزار شتر. آيا اينها از دختر پيامبر (ص) بالاتر بودند؟ از آنها تقليد نكنيد. از دختر پيامبر (ص) تقليد كنيد، از اميرالمؤمنين (ع) تقليد كنيد.
موهاي حسنك ديگر مثل پشم گوسفند نيست چون او به موهاي خود گِلَت ميزند. ديروز كه حسنك با كبري چت ميكرد، كبري به او گفت: تصميم بزرگي گرفته است. او ميخواست حسنك را رها كند؛ چون او با پترس دوست شده بود و با او چت ميكرد. پترس هميشه پاي رايانهاش بود حتي آن وقت كه ديد سد سوراخ شده است. پترس ميخواست كمك كند اما نميتوانست چون انگشت او درد ميكرد چون زياد چت كرده بود. او نميدانست كه سد تا چند لحظه ديگر ميشكند. او در حال چت كردن، غرق شد. براي مراسم دفن او كبري تصميم گرفت با قطار به آن سرزمين برود، اما كوه، روي ريل ريزش كرده بود. ريزعلي ديد كه كوه ريزش كرده اما حوصله نداشت. ريزعلي سردش بود و دلش نميخواست لباسش را درآورد. ريزعلي چراغقوه داشت اما حوصله دردسر نداشت. قطار به سنگها برخورد كرد و منفجر شد. كبري و مسافران قطار مردند، اما ريزعلي اصلاً غصه نخورد.بيخيال به سمت خانه رفت. خانه مثل هميشه سوت و كور بود. الآن چند سالي است كه كوكب، همسر ريزعلي مهمان ناخوانده ندارد، او حتي مهمان خوانده هم ندارد. او حوصله مهمان ندارد. او پول ندارد تا شكم مهمانها را سير كند. او در خانه تخممرغ و پنير دارد اما گوشت ندارد. او فاميلهاي پولدار و كلاس بالايي دارد كه نميتواند به آنها فقط تخممرغ و پنير بدهد. آخرين باري كه گوشت قرمز خريد چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت، اما كوكب خانم از او گله ندارد چون در دنياي ما چوپان دروغگو زياد شده است. به همين دليل است كه ديگر در كتابهاي دبستان ما آن داستانهاي قشنگ وجود ندارد.
آيتالله ابراهيم اميني
مرد در خارج منزل با صدها مشکل و گرفتاري مواجه است. با افراد مختلف سر و کار دارد و گاهي با افکار پريشان و اعصاب خسته به منزل ميآيد، چنين شخصي اگر با کوچکترين حادثة ناگواري برخورد کند عصباني ميشود، و ممکن است از خود بيخود شده به زن و فرزندانش توهين کند. خانمي که فهميده و باهوش باشد گرفتاريها و مشکلات شوهرش را در نظر مجسم نموده به حال زار او ترحم ميکند، دندان بر سر جگر گذاشته در مقابل عصبانيتها و داد و فريادهاي او سکوت ميکند. وقتي مرد عکسالعلمي نديد به زودي از عصبانيت ميافتد و از کردارش پشيمان ميشود. حتي شايد درصدد عذرخواهي و تلافي هم برآيد. ساعتي بعد کدورتها رفع شده زن و شوهر به حالت اول باز ميگردند. با همان مهر و صفاي سابق بلکه زيادتر به زندگي ادامه ميدهند.
صفحات: 1· 2
جناب استاد مجتهدي رحمهاللهعليه ميفرمود :
اگر ميخواهيد واقعاً طلبه باشيد بايد دو برنامه را رعايت کنيد. يکي برنامة علمي که علم و دانش شما را افزون ميکند و ديگري برنامه عملي که عمل به آن معنويت شما را اضافه مينمايد .
آداب الطلاب ، شاکر برخوردار فريد، صفحه 77
حجتالاسلاموالمسلمين سيدرضا تقوي
ديده را به ديدگاه کساني مياندازيم که هر کدام زن را با ديدي مخصوص و منظري محدود ديدهاند. فاصلة بين اين ديدها از ظلمت تا نور، از کفر تا ايمان، از آسمان تا زمين و از افراط تا تفريط است.
مردمان، زن را گاه بر توسن بادپاي خيال سوارش نموده و تا قلة غرورمند معبود عروجش دادهاند و زماني هم از بلنداي مقام انسانيت تا بردگي و لجن و کثافت به زيرش آوردهاند. زماني به شکل کالاي تجارتي در بازارهاي معروف در معرض فروش گذاشته شد و هنگامي ديگر او مشتري اجناس لوکس و قبضهکنندة بازارهاي پر زرق و برق جهان گشت.
روزي براي بيرون نيامدن از خانه پايش را ميشکستند و لقب خفتبار پاشکسته به او ميدادند و روزي ديگر براي اثبات اينکه او هم پاي دويدن دارد به صحنه آمد ولي پاهاي خود را براي رفتن کافي نديد و با شتابي عجولانه بر بال هواپيماها و صفحة فيلمها و روي سنها سوار شد تا به اصطلاح همة عقبماندگيهاي گذشته را جبران نمايد.
مشکلي بهنام خواب بچهها در ساعت معين
دکتر شيرين نوروزي
بچههاي من به محض آنکه ساعت خوابشان فراميرسد، در آخرين لحظات شروع ميکنند به بازي درآوردن مثل تقاضاي خوردن چيزي، رفتن به دستشويي، درخواست باز و يا بستن پنجره اتاقشان، گفتن يک قصه ديگر و…، پيشنهاد شما براي حل اين مشکل چيست؟
پاسخ
ابتدا تأکيد کنم که کمتر بچهاي يافت ميشود که نخواهد ساعت خوابيدناش را به تأخير بيندازد. بچهها وقتي ميبينند بايد بخوابند درحاليکه بقيه افراد خانواده هنوز بيدارند، با خود فکر ميکنند که چه چيزهاي مهمي را احتمالا از دست خواهند داد. آنها در اين حالت، احساس تنهايي و بيکسي ميکنند و غمگين ميشوند؛ بنابراين با توسل به بهانههاي مختلف از خوابيدن پرهيز ميکنند.
معماهاي معنوي
از عجيبترين آدمهاست؛ ميتواند آسوده باشد اما انگار خودآزاري دارد. اگر برخي آنچه را که ميخواهند نميتوانند او آنچه را ميتواند نميخواهد. در شکل و لباس هم بسيار ساده است. خودش را اسير ظواهر نميکند. اصلا لباس اعياني به تنش زار ميزند. هيچ جرم و جنايتي هم نکرده اما هميشه فراري است. ميپرسي براي چه؟ از ترس فقر، اما خودش هم نميداند چرا اينقدر زود دوباره به آن نزديک ميشود. از بدبختي اين آدم همين بس که مثل بيچارهها زندگي ميکند، اما مجبور است مثل پولدارها حساب پس بدهد.1 لابد شما دلتان سوخت، اما نميدانم چرا دل هيچکس ديگر بر نگونبختي او به رحم نميآيد!
با اينکه يک صفت خوب هم دارد که کمتر کسي به پاي او ميرسد باز پيش چشم مردم ارج و قربي ندارد. او مثل يک پاسبان بيجيره و مواجب، با وسواس، مراقب اموال است. در سرما و گرما، بيتعطيلي و مرخصي، کار ميکند. حقوق که نميگيرد هيچ، تازه هر روز کلي سرمايهها را زياد ميکند. با اين همه دلسوزي، آنهايي که اين ثروتها نصيبشان ميشود چشم ديدنش را ندارند و آيندهنگري او را درک نميکنند و مثل رسم نادرست روزگار وقتي ميفهمند او چه آدم خوبي بوده است که طرف سرش را بر خاک بگذارد. آنوقت است که خيرات او سر از خاک بيرون ميکنند.2
اگر تابهحال از مدح معکوس ما پاسخ اين معما را حدس نزديد، بايد بگوييم که در آيه 180سوره آلعمران درباره اين آدمها آمده در قيامت آنچه اندوختهاند چون زنجيري بر گردنشان خواهد بود.
1. نک: نهجالبلاغه، حکمت126.
2. سيم بخيل وقتي از خاک به در آيد که او خود به خاک رفته باشد (سعدي).
جواب سلام را با عليک بده
جواب تشکر را با تواضع
جواب کينه را با گذشت
جواب بيمهري را با محبت
جواب ترس را با جرأت
جواب دورغ را با راستي
جواب دشمني را با دوستي
جواب زشتي را به زيبايي
جواب توهم را به روشني
جواب خشم را با صبوري
جواب سرد را به گرمي
جواب نامردي را با مردانگي
جواب همدلي را با رازداري
جواب پشتکار را با تشويق
جواب بيتفاوتي را با التفات
جواب يکرنگي را با اطمينان
جواب مسئوليت را با وجدان
جواب حسادت را با اغماض
جواب خواهش را بيغرور
جواب دورنگي را با خلوص
جواب بيادب را با سکوت
جواب نگاه مهربان را با لبخند
جواب لبخند را با خنده
جواب دلمرده را با اميد
جواب منتظر را با نويد
جواب گناه را با بخشش
و جواب عشق چيست جز عشق؟
هميشه جواب هاي، هوي نيست. جواب خوبي را با خوبي بده، جواب بدي را هم با خوبي بده. هيچ وقت جواب سربالا نده. هيچ وقت هيچ چيز و هيچ کس را بيجواب نگذار. مطمئن باش هر جوابي که بدهي يه روزي، يه جوري، يه جايي به تو باز ميگردد.
……………………………………..
ناهيد مؤمنخاني
وقتي مشغول به كار شد چندين سال زحمت كشيد تا خانه بخرد. وقتي خانه خريد، خانه خالي بود. وقتي وسايل خانه تكميل شد، گفت: بايد ماشين بخرم، وقتي ماشين خريد ديگر چيزي كمو كسري نداشت. تا اينكه …
هر جا خواستگاري رفت گفتند پس چرا آقا داماد خودشان تشريف نياوردن!
محمد رنجبر-ماهنامه خانه خوبان