.... از عجیب ترین آدم هاست...
معماهاي معنوي
از عجيبترين آدمهاست؛ ميتواند آسوده باشد اما انگار خودآزاري دارد. اگر برخي آنچه را که ميخواهند نميتوانند او آنچه را ميتواند نميخواهد. در شکل و لباس هم بسيار ساده است. خودش را اسير ظواهر نميکند. اصلا لباس اعياني به تنش زار ميزند. هيچ جرم و جنايتي هم نکرده اما هميشه فراري است. ميپرسي براي چه؟ از ترس فقر، اما خودش هم نميداند چرا اينقدر زود دوباره به آن نزديک ميشود. از بدبختي اين آدم همين بس که مثل بيچارهها زندگي ميکند، اما مجبور است مثل پولدارها حساب پس بدهد.1 لابد شما دلتان سوخت، اما نميدانم چرا دل هيچکس ديگر بر نگونبختي او به رحم نميآيد!
با اينکه يک صفت خوب هم دارد که کمتر کسي به پاي او ميرسد باز پيش چشم مردم ارج و قربي ندارد. او مثل يک پاسبان بيجيره و مواجب، با وسواس، مراقب اموال است. در سرما و گرما، بيتعطيلي و مرخصي، کار ميکند. حقوق که نميگيرد هيچ، تازه هر روز کلي سرمايهها را زياد ميکند. با اين همه دلسوزي، آنهايي که اين ثروتها نصيبشان ميشود چشم ديدنش را ندارند و آيندهنگري او را درک نميکنند و مثل رسم نادرست روزگار وقتي ميفهمند او چه آدم خوبي بوده است که طرف سرش را بر خاک بگذارد. آنوقت است که خيرات او سر از خاک بيرون ميکنند.2
اگر تابهحال از مدح معکوس ما پاسخ اين معما را حدس نزديد، بايد بگوييم که در آيه 180سوره آلعمران درباره اين آدمها آمده در قيامت آنچه اندوختهاند چون زنجيري بر گردنشان خواهد بود.
1. نک: نهجالبلاغه، حکمت126.
2. سيم بخيل وقتي از خاک به در آيد که او خود به خاک رفته باشد (سعدي).