روزگار بدي براي طلاب بود؛ عمامهها را برميداشتند و آنها را اذيت و آزار ميرساندند. وضعيت معاش هم آشفته بود با همه اين احوال علاقه عجيبي به تحصيل علوم ديني پيدا کرده بودم. وقتي اين امر را با خانواده خود مطرح کردم همه مخالفت کردند چون طلبهشدن در آن زمان ساقط شدن از همهچيز بود.
ولي همه اين مخالفتها مرا در تصميم خود سست نکرد و به حوزه آمدم و با جديت تحصيل را ادامه دادم. روزي در فيضيه با طلاب صحبت ميکرديم گفتم: شخصي قبول کرده است مخارج زندگيام را درصورتيکه خوب وظايف طلبگي خود را انجام دهم بر عهده بگيرد. همه با تعجب بسيار پرسيدند: اين شخص ثروتمند در تهران است يا قم؟ گفتم تهران و قم برايش فرقي ندارد. با کنجکاوي اصرار کردند که کجاست؟ من بالاخره گفتم: اين شخص خداوند متعال است. همه بهتزده، سست شدند. گفتم: اگر يک نفر انسان بود شما قانع ميشديد؟ مگر «اليسالله بکاف عبده» را نديدهايد؟!
به نقل از آيتالله ممدوحي
آيتاللهالعظمي بهجت(دامعزه)
بعضي اشخاص که الان وضع مالي خوبي دارند و در رفاه کامل زندگي ميکنند، آخر عمر آرزو ميکنند اي کاش من همسر فلان مومن بودم. چنين فردي در دنيا که خوش بوده و در آخرت هم خداوند به واسطه اين آرزو به او لطف ميکند. آنجا هم خوش خواهد بود.
ولي همسران ما طلبهها که عموما زندگي راحتي ندارند، اگر ما در خانه اخلاق خوبي هم نداشته باشيم، چهبسا در آخر عمر آرزو کنند اي کاش من همسر فلان ثروتمند غيرمومن بودم لااقل در دنيا راحت زندگي ميکردم!
به دليل اين اخلاق شما نه از دنيا بهرهاي ميبرند و به خاطر اين حسرت خودشان آخرت خوبي هم ندارند. کاري نکنيد که همسران ما هم دنيايشان را از دست بدهند و هم آخرتشان را.
بهنقل از حجتالاسلاموالمسلمين آقاتهراني
گاهي آدميزاد جوري خشمگين ميشود که از اطاعت عقل و شرع بيرون ميرود و فکر و بصيرتي برايش باقي نميماند. در اين حالت، خشم، فقط خرابکاري به بار ميآورد.
چرا جوش ميکنيم؟
براي عصباني شدن، دلايل بسياري گفتهاند مثلاً:
1. تصور ميکنيم تحقير شدهايم، فراموش شدهايم، مظلوم واقع شدهايم، فريب خوردهايم، به ما توهين شده، يا خواستة به حق ما برآورده نشده است.
2. گاهي افراد، عصباني شدن و نحوة ابراز آن را از ديگران، به ويژه والدينشان ياد ميگيرند. جالب اين است که گاهي، دليل چنداني هم براي عصباني شدن وجود ندارد اما آنها عصباني ميشوند و با کوچکترين بهانه از جا ميپرند و بناي پرخاشگري را ميگذارند.
3. گاهي اوقات، عصبانيت ناگهاني نشانة خشم فروخوردهاي است که به طور تدريجي روي هم انباشته شده. کساني که عادت ندارند ناراحتيهايشان را ابراز کنند، در طولاني مدت، اينگونه واکنش نشان ميدهند. شما نيز ناراحتيهايتان را پسانداز نکنيد. اگر از دست کسي دلخور ميشويد بهترين راه آن است که با زباني ملايم همان موقع او را در جريان بگذاريد.
4. مشکلات شديد مالي، اخراج از کار، توبيخ از سوي کارفرما، خستگي و… ميتوانند ريشة عصبانيت افراد در خانواده باشند.
5. يادآوري اتفاقات بسيار بد و وحشتناک هم بعضيها را به خشم ميآورد.
………………….
ادامه دارد…
پيامکهاي زندگي
* گفتم که خدا مرا مرادي بفرست. طوفان زدهام راه نجاتي بفرست. فرمود که با زمزمه يامهدي، نذر گل نرگس صلواتي بفرست.
* يادمان باشه دنيا زنگ آخر نيست. زنگ بعدي حساب داريم.
* زندگي مثل دوچرخهسواري است براي حفظ تعادل بايد حرکت کرد.
* دنيا سهاصل داره: 1. خاطرات 2. غم 3. عشق. با اولي زندگي کن و دومي را بهخاطر سومي تحمل کن.
* اگر تنهاترين تنهايان شوم باز خدا هست او جانشين همه نداشتنهاست.
* براي انسانهاي بزرگ بنبستي وجود ندارد چون بر اين باورند که يا راهي خواهند يافت يا راهي خواهند ساخت.
* تا حالا به کفشات نگاه کردي؟ با هم خاکي ميشن، با هم زير بارون خيس ميشن، جداييشون از همديگه غيرممکنه، هميشه باهمند و… کاشکي عاشقا هم همينطور بودند.
* آنچه هستي هديه خدا به توست و آنچه ميشوي هديه تو به خداوند، پس بينظير باش.
* شادي بزرگ زندگي انجامدادن کاري است که به گفته مردم از شما ساخته نيست.
* منتظر باش اما معطل نشو، تأمل کن اما توقف نکن، قاطع باش اما لجباز نباش، صريح باش اما گستاخ نباش، بگو آري اما نگو حتما، بگو نه اما نگو ابداً.
* مهم چهقدر زندگي کردن است نه چندسال زيستن.
* در روزگار قحطي عاطفه، لبخند مصنوعي هم نعمتي است.
تجربههاي زندگي
ابراهيم اخوي
* اول ماه تخم مرغ را شانهاي ميخريديم، اما آخرهاي ماه گاهي مجبور ميشديم شانهها را بفروشيم تا چند عدد تخممرغ بخريم!
* وقتي براي پرداخت قبض تلفن ميروم، در شلوغي بانك به اين جمله فكر ميكنم:« اين هزينه مادي حرفهايي است كه در دو ماه پيش گفتهايم»!
* «سرزنش» ويرانگر بود. به خوبيهايش فكر كردم. «ستايش» كارگر شد!
* روز معلم، اول براي همسرم هديه خريدم. او معلم خوبي براي بچههايم بود.
* لازم بود «مخالفت» كنم. وقتي اين داروي تلخ را با «محبت» همراه كردم، پذيرفت.
* صرفهجويي يكي از منابع درآمد است؛ بهشرطي که آنرا با بخل و خساست اشتباه نگيريم.
* كار براي زندگي است، نه زندگي براي كار!
* «شكوه» يك علامت است مانند تب. به ريشه آن فكر كن!
* «مهمان حبيب خداست»، اما نظر محبوب خانگيتان هم مهم است!
* مراسم غبار روبي از ضريح دلهاي پرمهري كه به هم پيوستهاند، هميشه لازم است و مقدس!
* خانه خوبان محل پرواز فرشتههاست، آنها را با تلخيهامان نرنجانيم.
* كوتاه آمدن از يك گفتوگوي رنجآور، معنايش كم آوردن نيست!
* نگهبان گنج زندگي، هميشه هشيار است.
حکايت يک روايت
زهرا موسوي
پيامبرصلی الله علیه و آله همراه اصحاب خويش از کوچههاي مدينه ميگذشتند و با ياران خويش مشغول گفتوگو بودند. در بين راه گروهي از کودکان را ديدند که مشغول بازي هستند. پيامبرصلی الله علیه وآله طبق سنت خويش به آنها سلام کردند و به روي آنان لبخند زدند. کودکان شادمان و خوشحال از توجه پيامبر از بازي دست کشيدند و به سوي ايشان شتافتند تا مورد ملاطفت و محبت ايشان قرار گيرند؛ چراکه عادت کرده بودند هرگاه پيامبر از کنار آنها بگذرد با ايشان بازي کند، و يا دست نوازش بر سر آنها بکشد. حتي اگر پيامبرصلی الله علیه و آله به يک سلام هم به آنان اکتفا ميکرد براي آنها ماية شادماني بود زيرا خود را مورد توجه ميديدند، آن هم توجه مردي بزرگ مثل پيامبر عظيمالشأن.
تمثيلهايي از استاد محمدرضا رنجبر
زبالههاي زندگي
وقتي ميخواهي جايي را جارو کني از کجا شروع ميکني؟ از پيش پاي خود يا چند قدم آنطرفتر؟
يادمان باشد صفات و اوصاف خلاف و نادرست زبالههاي زندگياند و بايد جارو شوند، اما هر کسي بايد از خود شروع کند و پيش برود تا بتواند ديگران را هم پاک و اصلاح سازد نه اينکه هميشه بخواهيم اول ديگران را پاک و زلال ساخته و بعد به خود باز گرديم، ما پيوسته به يکديگر ميگوييم: تو خوب شو تا من هم خوب شوم. در حاليکه:
خويش را صافي کن از اوصاف خود (مولانا)
تالارهاي آيينه
تالارهاي آيينه را ديدهاي؟ اگر يک شاخه گل در دست داشته باشي، هزار شاخه ميبيني. انسانهاي کريم و بزرگوار مثل تالار آيينهاند، کافي است يک خدمت کوچک در حق ايشان روا بداري، اينجاست که پاسخهاي فراوان خواهي ديد، درست مثل خاک که اگر دانهاي گندم نثارش کني 700 دانه نثارت ميکند.
با کريمي گر کني احسان سزد هر يکي را او عوض هفتصد دهد (مولانا)
به یاد فرمانده دلاور سپاه اسلام حاج محمدابراهيم همت
هر وقت که ميديد کارهاي مادر زياد است. جارو را بر ميداشت، اتاق را جارو ميزد؛ دم در خانه را، حياط را. يخچال را دستمال ميکشيد و برق ميانداخت. حتي چاي تازه دم ميکرد خسته که ميشد، ميآمد کنار مادر مينشست.
براي عقد، يک انگشتر عقيق خريد. پدر زنش ناراحت شد: شما برويد يک حلقة آبرومند بخريد. لبخند زد و گفت: اين هم از سر من زياد است. شما فقط دعا کنيد بتوانم حق همين انگشتر را هم درست ادا کنم. بقيهاش ديگر کرم شماست و مصلحت خدا. خودش کريم است.
زن گفت: يک خواهش دارم. اگر ميشود براي خطبة عقد برويم خدمت امام.
ابراهيم لحظهاي سکوت کرد: هر کاري بخواهيد دريغ نميکنم فقط خواهشم اين است که نخواهيم لحظهاي عمر اين مرد را صرف عقد خود بکنم، او کارهاي مهمتري دارد. من نميتوانم سر پلصراط جواب اين قصورم را بدهم.
شب عقد، همه که رفتند، گوشة اتاق رو به قبله نشست. قرآن را باز کرد. اشک ريخت، ناله زد و با سوز عجيبي سورة يس را خواند. ساعتها سر سجاده بود. لبش تکان ميخورد.
دکتر سيد عليرضا مرندي (عضو کميسيون بهداشت و درمان)
هر کودکي با صدها ميليارد سلول عصبي در مغز و هزاران ميليارد ارتباط عصبي که شبکهاي بسيار قوي را تشکيل ميدهد، متولد ميشود. اين شبکه، آماده براي فراگيري و به کارگيري تمام توان انسان در حال و آينده است. از زمان انعقاد نطفه تا سن هشت سالگي، کودک بيشترين تاثيرپذيري را از محيط اطراف خود دارد.
اگر انساني در همان سالهاي ابتدايي زندگي تحت آموزش درست قرار گيرد و در شرايط مطلوب روحي و جسمي رشد يابد، ميتوان اميدوار بود که انساني متعالي و شايسته خليفهالهي پرورش خواهد يافت اما اگر همين انسان مورد بيتوجهي قرار گيرد، به خيل هزاران انساني که سر درگُم و بيهدف در جامعه روزگار ميگذرانند، خواهد پيوست. درست همانند کامپيوتري که شما به آن برنامه ندادهايد و تنها در شکل ظاهري يک کامپيوتر به کناري افتاده است.
صفحات: 1· 2
آيت ا… بهجت(ره)
هماهنگي و موافقت اخلاقي بين زن و مرد در محيط خانواده از هر لحاظ و به هر صورت، صددرصد براي غير انبيا(علیهم السلام) غير ممکن است. اگر بخواهيم محيط خانه گرم و با صفا و صميمي باشد. فقط بايد صبر و استقامت و گذشت و چشمپوشي و رأفت را پيشه خود کنيم تا محيط خانه گرم و نوراني باشد.