فاطمه شهيدى
پيش از اين برادرى داشتم.
كه به خاطر كوچكى دنيا در چشمهاش، پيش چشم من بزرگ بود.
مردى بيرون از پادشاهى شكم ،كه اشتهاى آنچه نبود را نداشت و آنچه بود را تا خرخره نمى خورد.
برادر من، بيشتر زندگيش را ساكت بود.
حرفى اگر مى زد، ديگران ناگهان سكوت مى كردند.
حرفى اگر مى زد، عطش پرسشگران را به تمامى مى نشاند.
برادرم افتاده بود و تكيده، جورى كه انگار مرد ضعيفى بيش نيست.
اما تا جایى كارى پيش مى آمد، وقت برخوردى جدى، شير مى شد. مار مى شد، مى پيچيد.
……
مى توانستند بيش از او حرف بزنند.
اما قرار سكوت اگر بود، هميشه او مى برد. (1)
پى نوشت:
1. برداشتى از حكمت 289 نهج البلاغه.
حكمت عبادات
آيت الله جوادى آملى، نشر اسراء، قم چاپ سوم 1379، 390 صفحه، 1400 تومان.
عبادت، ذوق جان و شوق روان است; اما اين ابر بهارى را اسرار و حكمى است كه هر كس با آن آشنا و بدان روشنا شود، طعم شيرين آن را هرگز رها نخواهد كرد. گذشته از اسرار و حكمى كه در اصل و حقيقت عبوديت نهفته، هر يك از جلوه ها و نمادهاى آن نيز طرايف و ظرايفى دارد كه تامين كننده بعدى از ابعاد هستى انسان است.
اين كتاب متضمن 10 بخش است كه هريك از آنها به نوع خاصى از عبادت پرداخته و اسرار و حكم آن را بيان مى كند.
بخش اول از عبادات و حكمت آن سخن مى گويد و بخش دوم به نيت و راز و رمز آن مى پردازد. بخش سوم از حكمت طهارت (وضو و تيمم) سخن مى راند و بخش چهارم به بحث درباره باطن نماز و اسرار و حكمتهاى آن اختصاص دارد. بخش پنجم، از برخى اسرار روزه پرده برمى گيرد و بخش ششم از عبادت اعتكاف رازگشايى مى كند. بخش هفتم از حكمت تلاوت و رمز قرائت قرآن دم مى زند و بخش هشتم به راز و ادب و حكمت دعا مىپردازد. بخش نهم از روح عبادات (تولى و تبرى) سخن مى گويد و بخش پايانى كتاب، ذكر و حكمت و محور و اقسام آن را بررسى مى كند.
کتاب گناه شناسى
نویسنده : محسن قرائتى، تهران، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1380، 282 صفحه.
انسان، اگر توجه به آفات روحى و جسمى خود نكند، عنصرى وازده و خطرناك خواهد شد، ولى اگر با توجه و دقت مراقب خود باشد، فردى وارسته و شايسته خواهد گرديد. آفات و آسيب ها در مورد انسان، همان عيوب و گناهانى است كه تمام انبيا و كتابهاى آسمانى، بشر را از آلودگى به آن بر حذر داشتهاند، و با هشدارها و تاكيدات خود انسانها را به پاكى و اجتناب از گناه، دعوت نموده اند.
اين كتاب به صورت هشت فصل زير تنظيم گرديده است:
گناه و اقسام آن، زمينه هاى پيدايش گناه، توجيه گناه، شناخت مرزهاى گناه، كنترل گناه، برخورد با گنهكار، آثار و پيامدهاى گناه، توبه و پاكسازى.
آيا زندگى در بهشت خستگى آور نيست؟ انسان هر چه را نداشته باشد وقتى به آن دستيافت لذت مى برد اگر قرار باشد همه نعمتها را به بهترين صورت در يك زمان به انسان بدهند آيا زندگى يكنواخت و ملالت آور نخواهد شد؟
1 . شهيد مرتضى مطهرى
براى پاسخ به اين سؤال ذكر مقدمهاى لازم است . انسان هميشه دنبال دارا شدن است و اينكه انسان دنبال چيزى مىرود و بعد كه آن را واجد شد، شوقش كاهش مى يابد و بلكه حالت تنفر و دلزدگى پيدا مى كند، دليل آن است كه، آنچه انسان در عمق دلش مىخواسته آن چيز نبوده است; خيال مى كرده آن بوده ولى در اصل دنبال چيز برتر يعنى كمال مطلق بوده است . انسان طالب كمال است آن هم كمال نامحدود، چون از محدوديت كه نقص و عدم است، تنفر دارد . به هر كمالى كه مىرسد، اول همان بارقه كمال نامحدود او را به سوى اين كمال محدود مى كشاند، خيال مىكند مطلوب و گمشدهاش اين است . دنبال يك اتومبيل يا خانه يا فلان مد مى رود و تصورش اين است كه گمشده واقعى اش اين است . وقتى كه مى رسد و آن را كمتر از آنچه مى خواست مى بيند، باز دنبال چيز ديگر مى رود به آن هم كه رسيد چون اشباع نمى شود، مجددا از آن دلزده شده و دنبال ديگرى مىرود و . . . حال اگر اين انسان به چيزى يا جايى رسيد كه كمال مطلق است (يعنى به آنچه كه در نهادش قرار داده شده است) در آنجا آرام مى گيرد، دلزدگى هم ديگر پيدا نمىكند، طالب تحول هم نيست . درست مانند رود خروشانى كه به اقيانوس مى رسد و يكمرتبه از خروش مى افتد .
با ذكر اين مقدمه در پاسخ به سؤال فوق بايد گفت اگر آنچه كه در بهشت هست از نوع آن چيزهايى است كه در دنياست، مطلب از همين قرار است كه در سؤال آمده يعنى آنجا هم انسان دچار دلزدگى و خستگى خواهد شد . اما در بهشت انسان به چيزى مىرسد كه عين خواسته نهايى اوست و آن كمال مطلق است . بعد از آن كمال نيست، كه انسان دچار خستگى و دلزدگى شود و در آرزوى مافوق آن باشد . قرآن هم ظاهرا براى همين نكته بوده است كه اين تعبير را درباره بهشت مى كند: (لايبغون عنها حولا) (1) يعنى بر عكس نعمتهاى دنيا كه وقتى داشته باشد خسته و طالب تحول و تجدد مىشود . اگر به انسان چيزى بدهيم كه ماوراى آن چيزى نيست و آن «همه چيز» باشد ديگر خستگى معنا ندارد .
اينجاست كه عرفا نظرى پيدا كردهاند . آنها روى همين حساب، صد در صد معتقدند كه مطلوب واقعى انسان يعنى آنچه كه در آرزوى انسان است، غير از غريزه هاست . غريزه حساب ديگرى است، يك نيروى تقريبا مادى و حيوانى است كه انسان را مىكشاند . آن چيزى كه به صورت هدف و ايده و كمال آرزو در انسان واقعا وجود دارد، غير از خدا هيچ چيز نيست . حافظ مى گويد:
روشن از پرتو رويت نظرى نيست كه نيست
منتخاك درت بر بصرى نيست كه نيست
ناظر روى تو صاحب نظرانند آرى
سر گيسوى تو در هيچ سرى نيست كه نيست
يا سعدى مى گويد:
به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست
نه فلك راست مسلم نه ملك را حاصل
آنچه در سر سويداى بنى آدم از اوست
. . . گفتم: بسم الله النور .
گفتا: الذى هو مدبر الامور .
گفتم: بسم الله النور النور .
گفتا: الذى خلق النور من النور .
گفتم: مولا جان مىخواهم شيرينى وصال را بچشم .
گفتا: تا تلخى فراق نچشى، به شيرينى وصال خرسند نگردى .
گفتم: افضل اعمال كدامين است؟
گفتا: به فرموده جدم، انتظار فرج .
گفتم: عزيز على ان ارى الخلق و لاترى .
گفتا: غبار را پاك كن تا ببينى .
گفتم: اين استقرت بك النوى؟
گفتا: كنار قبر مادرم فاطمه .
گفتم: الى متى احار فيك يا مولاى؟
گفتا: صبرا جميلا .
زينب شبانى
برداشتى از دعاى ندبه
سيد مهدى شجاعى
اى فرزند احمد! آيا بالاخره راهى به سوى تو هست؟ آيا ديدار تو ممكن است؟ آيا زيارت تو ميسر است؟ آيا ملاقات تو شدنى است؟ آيا راهى به رؤيت تو مى انجامد؟
آيا اين گذران روزهاى ما، يك روز به تو مى رسد؟ آيا اين مسير عمر، جايى به تو پيوند مى خورد؟
آيا از اين همه درهاى بسته، روزنى به سوى تو هست؟ آيا از اين همه لحظه، يكى به حضور تو متبرك مىشود؟
آيا تو آمدنى هستى؟ آيا روى تو ديدنى است؟ آيا جمال تو به تماشا نشستنى است؟
پس كى به چشمه سار وجود تو مى توان رسيد؟ پس كى از زلال خوشگوار حضور تو مى توان نوشيد؟ چه طولانى شد اين عطش! چه طاقت سوز شد اين تشنگى!
كى مىشود صبح، ناشتاى چشمهايمان را به نگاه تو بگشاييم؟ كى مىشود شام، تصوير تو را به قاب خوابهايمان ببريم؟ كى مىشود شب و روزمان در فضاى ظهور تو بگذرد؟
كى مى شود عطر ظهور تو در شامه وجود بپيچد؟
كى مى شود صداى گامهاى آمدنت در گوش هستى طنين بيندازد؟
كى مى شود چشم در چشم هم اندازيم و تو را به معاينه ديدار كنيم؟
كى مى شود پرچم پيروزى ات را بر بام هستى بنشانى؟
كى مى شود آن روز، كه ما تو را در ميان خويش بگيريم و تو به عينه امامت كنى، زمين را از عدل و داد پر گردانى، دشمنانت را به خاك سياه عقوبت بنشانى و ريشه حق ستيزان و مستكبران و گردنكشان و ستمگران را بسوزانى .
و ما بگوييم: الحمدلله رب العالمين .
فاطمه شهيدى
روى شيشه نوشته «قيمتها شكسته شد» ما پشت ويترين صف مى كشيم تا شايد كلاهى يا پيراهنى را ارزانتر از آنچه مى ارزد بفروشند . صف مى كشيم و نوبت مىگ ذاريم . هول مى زنيم . از هر كدام دو تا مى خريم براى روزهاى مبادايى كه گاهى اصلا نمى آيند .
مردى گنجى را حراج كرده است . گنجى را بى بها مى فروشد . گفته لازم نيست چيزى بدهيد يعنى اگر گفته بود لازم است هم ما چيزى در خور اين معامله نداشتيم . گفته فقط ظرف بياوريد . ظرف!
حجمى كه در آن بشود چيزى ريخت . گنجايش گنج . هيچ كس نمى آيد . هيچ كس صف نمى بندد . مرد فرياد مى زند: «كيلا بغير ثمن لو كان له وعاء (1) ; بى بها پيمانه مى كنم اگر كسى را ظرفى باشد» و ظرف نيست و گنجايش گنج در هيچ كس نيست .
ما از كنار اين حراج بزرگ، خيلى ساده مى گذريم و مى دويم سمت جايى كه جورابى را به نصف قيمت معمولش مى فروشند . ظرفهاى ما، اين دلهاى انگشتانهاى است . چى در آن جا مى شود كه او بخواهد بى بها به ما ببخشد؟
ما به اندازه يك پياله گندم عشق هم جا نداريم . كف دستى دانايى اگر در ما بريزند پر مى شويم . سرريز مى كنيم و غرور از چشمها و زبانهامان بيرون مى تراود .
با ما چه كند اين مرد، كه گنجى را حراج كرده است؟
به جهان آمديد و در اين تالار مجلل كه از گنبد فيروزه آسمان سقف بسته و با پرنيان سبز چمن فرش شده است، منزل گرفتيد . شمعهاى دل افروز اختران برطاق خانه شما مى درخشد و از پرتو خورشيد و ماه كانون حياتتان گرم و روشن است .
از روشندلان سپهر گرفته تا كرمهاى مستمند وعاجزى كه در دل تيره خاك جاى دارند، يعنى كليه عوامل طبيعت، همه فرمانبردار شما شده اند; و اين طبايع تندخو و سركش در مقابل بنى آدم سرتسليم پيش آورده و به زانو درافتادند .
آيا هيچ در اين فكر افتاده ايد كه به آدميزاده اين همه اقتدار و تسلط براى چه اعطا شده است؟
آيا مى دانيد كه بشر در مقابل اين همه لطف و موهبتبه چه چيز وامدار است؟
آرى، وظيفه!
در راه وظيفه شناسى نخستين قدم، خودشناسى است .
هر كس به ارزش خود پى نبرد، حتما نمى تواند وظايف خود را در زندگى ايفا نمايد، و آنهايى كه به تكليف خود آشنا بوده و در انجام وظيفه اندك مسامحه و سستى روا نمى دارند، مى توان گفت كه شخصيت خود را شناخته و از اسرار آفرينش سرى در آوردهاند .
در ميان موجودات فقط انسان بين زمين و آسمان معلق مانده، گاهى به نيروى شاهباز روح به عالم بالا بال مىگشايد، و زمانى مجذوب آغوش زمين مىگردد كه گهواره پرورش اوست، و همين طبيعت آشفته كه از غرايز متضاد تشكيل شده است، او را موجودى خارق العاده و مرموز جلوه داده، بر تمام كائنات سرورى و رياستبخشيده است .
مرام پيغمبران و نواميس آسمانى اصولا بر هدايت توده به وظايف فردى و اجتماعى قرار دارد، و قرآن مجيد به اين مطلب شاهدى صادق است; آن جا كه خدا مى فرمايد: «هدف ما از آفرينش جن و انس جز عبادت آنها چيز ديگر نيست» . يعنى: انجام وظيفه و در نتيجه طى تكامل .
نهج البلاغه، ترجمه جواد فاضل
5. الگودهي به كودكان
والدين افزون بر آگاه ساختن کودک باید در ارائهي رفتار درست و مقررات، خود بهترين نمونه براي وی باشند. بههمين دلیل، در روايات اين نكتهي نغز را میبینیم كه: «افراد را با عملتان به كار خير دعوت كنيد». در نظم آموزی به كودك باید به اين مسئله توجه داشت؛ زيرا پدر و مادر، نخستین الگوهاي رفتار كودكاند. تأثير عمل والدين از گفتار آنان بسيار بيشتر است. استاد مطهري در اينباره ميگويد: «هيچ چيزي بشر را بيشتر از عمل تحت تأثير قرار نميدهد. شما ميبينيد مردم از انبيا و اوليا زياد پيروي ميكنند؛ ولي از حكما و فلاسفه آن قدرها پيروي نميكنند؛ زیرا فلاسفه فقط ميگويند؛ فقط مكتب دارند؛ فقط تئوري ميدهند، … ولي انبيا و اوليا تنها تئوري و فرضيه ندارند؛ عمل هم دارند. هر چه ميگويند ابتدا خود عمل ميكنند. حتي اينطور نيست كه اول بگويند و بعد عمل كنند، اول عمل ميكنند و بعد ميگويند. وقتي انسان بعد از آنكه خودش عمل كرد، گفت، اثر آن گفته چندين برابر ميشود»؛
دو صد گفته چون نيم كردار نيست
كودك بخش مهمي از آموختههاي خود را از راه مشاهدهي نمونهها و الگوها فرا ميگيرد. امام کاظم در اينباره ميفرمايد: «رفتار كودك بر اثر رفتار درست والدين محفوظ ميماند».
6. پرهيز از خشم و زورگويي
انضباطي که بر پايهي خشم و غضب استوار باشد و با زور حاکم شود همچون خانهای است كه بر پايههايی سست بنا شود و بهمحض برداشته شدن زور و اجبار، از هم ميپاشد و فرو میریزد.
ايجاد انضباط از راه زور، پيامدهاي زيانباري در پی دارد که مي توان از ميان آنها به مقاومت، بياعتنايي، پرخاشگري، بدخلقي، دروغگويي، انزواطلبي، لجبازي و فقدان اعتماد بهنفس در كودك اشاره کرد. اگر بهگونهاي منطقي، مستدل و صريح با کودک رفتار شود او حقیقت را ميپذيرد و تسليم آن ميشود. اجراي برنامههاي انضباطي بدون عفو و گذشت، امکانپذير نيست. در صورت تخلف بايد شکيبا بود ولي در اجراي انضباط، پافشاري لازم است و از راه تشويق و تحسين و در مواقع ضروري از راه توبيخ و بياعتنايي، ميتوان به اصلاح رفتار کودکان پرداخت.
آمده است كه شخصي نزد امام موسي کاظم از فرزند خود شکايت کرد. امام عليهالسلام به او فرمود: «او را نزن، بلکه براي مدتي کوتاه، به او بياعتنايي کن».
7. ثبات و پرهيز از ترديد و دودلي
وقتي براي فرزند خويش مقرراتي را لازم ميدانيم، بايد در اجراي آن استوار باشيم و از ترديد و دودلي بپرهيزیم؛ زيرا سستي و سهلانگاري موجب بيانضباطي ميشود و ما را از هدف باز ميدارد.
اگر فرزندمان از ترديد و دو دلي ما با خبر شود، از رعایت مقررات سر باز ميزند و به بحث و جدل ميپردازد و همچنين ممکن است دچار سردرگمي شود و نداند که آيا بايد آن کار را انجام دهد يا نه. ناگفته نماند كه ايجاد انضباط در كودكي و پافشاري بر آن سبب ميشود تا كودك در بزرگسالی فردی بردبار و منظم شود. در حديثي از امام عليعليهالسلام آمده است: «ارجمندي و بزرگي با دشواريها بهدست ميآيد».(مجید همتی-مشاور)
ادامه دارد….
“پسنده” اززنان پرهیزگار نیشابور بود. امام رضا علیه السلام در راه سفر به مرو ، در نیشابور توقف نموده و خانه وی را برای ورود پسندیدند، از این روی وی به پسنده معروف شد.
امام علیه السلام دانه بادامی را در حیاط منزل وی کاشت که در همان سال سبز شد و به بار نشست.
بیماران از میوه آن می خوردند و شفا می یافتند.