چه قدر طولانى شد اين عطش!
برداشتى از دعاى ندبه
سيد مهدى شجاعى
اى فرزند احمد! آيا بالاخره راهى به سوى تو هست؟ آيا ديدار تو ممكن است؟ آيا زيارت تو ميسر است؟ آيا ملاقات تو شدنى است؟ آيا راهى به رؤيت تو مى انجامد؟
آيا اين گذران روزهاى ما، يك روز به تو مى رسد؟ آيا اين مسير عمر، جايى به تو پيوند مى خورد؟
آيا از اين همه درهاى بسته، روزنى به سوى تو هست؟ آيا از اين همه لحظه، يكى به حضور تو متبرك مىشود؟
آيا تو آمدنى هستى؟ آيا روى تو ديدنى است؟ آيا جمال تو به تماشا نشستنى است؟
پس كى به چشمه سار وجود تو مى توان رسيد؟ پس كى از زلال خوشگوار حضور تو مى توان نوشيد؟ چه طولانى شد اين عطش! چه طاقت سوز شد اين تشنگى!
كى مىشود صبح، ناشتاى چشمهايمان را به نگاه تو بگشاييم؟ كى مىشود شام، تصوير تو را به قاب خوابهايمان ببريم؟ كى مىشود شب و روزمان در فضاى ظهور تو بگذرد؟
كى مى شود عطر ظهور تو در شامه وجود بپيچد؟
كى مى شود صداى گامهاى آمدنت در گوش هستى طنين بيندازد؟
كى مى شود چشم در چشم هم اندازيم و تو را به معاينه ديدار كنيم؟
كى مى شود پرچم پيروزى ات را بر بام هستى بنشانى؟
كى مى شود آن روز، كه ما تو را در ميان خويش بگيريم و تو به عينه امامت كنى، زمين را از عدل و داد پر گردانى، دشمنانت را به خاك سياه عقوبت بنشانى و ريشه حق ستيزان و مستكبران و گردنكشان و ستمگران را بسوزانى .
و ما بگوييم: الحمدلله رب العالمين .