خداوندا! بدان سان كه در چشم مردم بر مقام من مىافزائى در چشم من از مقام من بكاه و بميزان عزتى كه در اجتماع بمن ارزانى همى فرمائى مرا به ذلت نهانى من آشنا ساز تا شخصيتخويش را هرگز فراموش نكنم و پاى از گليم خويش فراتر نگذارم .
پروردگارا! به روان محمود محمد و آل محمد درود فرست و بر تمتع من از هدايت و صلاح بيفزاى تا هرگز ترك هدايت و صلاح نگويم و راهى جز راه حق نپويم و در نيت رشيد و شريف خويش به ترديد دچار نشوم .
تا آن روز كه توانم به عبادت تو برخيزم زندهام دار و تا آن دم كه از تو ياد همى كنم دم گرم از سينهام برآور . و اگر چنان باشد كه راهم از راستى به انحراف خواهد گرائيد و اهريمن ناپاك در بيداى ضلالتبكمندم خواهد انداخت، پروردگار من هر چه زودتر مرا به سوى خويش فراخوان و جان مرا از خطر شقاوت وارهان، من آن زندگانى را كه مستوجب خشم و قهر تو باشد نخواهم و يك لحظه جز بياد تو نفس برنياورم .
خداوندا! هر آن خصلت ناپسند كه در من بينى بلطف عميم خويش اصلاحش فرماى تا پسنديده شود و هر آن عيب كه نفسم را به فساد بيالايد از من باز گير و هر آن نقص كه جانم از كمال باز دارد به تكميلش بپرداز .
خداى من! بروان مقدس محمد و آل محمد رحمت فرست و به جاى دشمنىهايى كه دشمنان من در حقم روا دارند نسبتبه من محبت فرماى و در عوض حسادت ولئامتى كه مردم حسود و لئيم به كار من برند از مودت خويش برخوردارم دار .
خداوندا! مقرر فرماى كه من همه را دوستبدارم و در حق همگان نيكوكار و نيك انديش باشم .
به قلب من درباره مردم صالح اطمينان بخش و در برابر بد گوئى نزديكان و بد كارى خويشاوندان مرا به خوش بينى و خوش خوئى هدايت كن .
چنان كن كه اگر خويشاوندان قطع رحم كنند من با نيك انديشى دوباره به آنان باز پيوندم و اگر در مصائب و متاعب زندگى تنهايم گذاشتند بيارى تو بر مشكلات و مصائب پيروز گردم و از دوستى و مداراى مردم پند گيرم و حسن معاشرت آموزم و كارم من كه از ستم ستمكاران تلخ استشيرينى امنيتبچشد .
خداوندا! بروان محمد و آل محمد رحمت فرست و دست مرا در مبارزه با ظلم و اجحاف توانا گردان و بزبان من در برابر دشمن قدرت گفتار بخش و برقوم بدخواه پيروزم فرماى .
مقدر فرماى كه حيله مردم حيلهگر را در هم بشكنم و دست ظالم را از تعدى و تجاوز كوتاه كنم و زبان تهمت و افترا را در دهان تهمت زن از گفتار باز دارم، و تهديد دشمنان را به هيچ نشمارم و به طاعتخيرخواهان توفيق يابم و به دنبال راهبران راه پويم .
گرچه درروايت آمده است :« قولوا لا اله الا الله تفلحوا»؛ اما مراد از آن تنها حرکت زبان نيست بلکه عقيده به توحيد است .
کلمه«تفلحوا» از واژه «فلاحت» به معناي رستن است و به کشاورز فلاح مي گويند زيرا وسيله رستن دانه را فراهم مي کند براي رستن دانه اززير خاک ، سه مرحله لازم است :
1- ريشه ي خود را در عمق خاک فرو کند.
2- مواد غذايي لازم را جذب کند .
3- مانع بالاي سر خود را کنار بزند تا به فضاي باز برسد.
انسان نيز اگربخواهد به فضاي باز توحيد برسد بايد عقايد خود را به استدلال و منطق عميق بند کند، ازتمام امکانات موجود براي رشد خود بهره گرفته و جذب کند ، موانع رشد را نيز از خود دفع کند . پس رستگاري درگرو عمق بخشيدن و تلاش و حرکت در مسير الهي است.
تمثيلات حجت الاسلام قرائتي
اي کاش روزهاي غفلت ما از شبهاي “غيبت"او طولاني تر نبود !
خانم مرضیه حدیده چی (دباغ) : وقتی غذای امام را داخل اتاق می بردم وارد اتاق که می شدم می دیدم قرآن را باز کرده اند و مشغول قرائت قرآن هستند مدتی این مساله ( کثرت قرائت قرآن ) ذهنم را مشغول کرده بود تا این که روزی به امام عرض کردم : حاج آقا شما سراپای وجودتان قرآن عملی است دیگر چرا این قدر قرآن می خوانید ؟ امام مکثی کردند و فرمودند : هر کس بخواهد از آدمیت سر در بیاورد و آدم بشود باید دائم قرآن بخواند .
برداشت هایی از سیره امام خمینی ، ج 3 ، ص 12
آوردهاند كه دانشمندى نزد اميرى رفت. امير درباره او فروتنى بسيار نمود و او را در جايگاه خود نشاند و به سخنان او نيز گوش فرا داد، چون بازگشت نيز نهايت فروتنى را در حق او بجاى آورد. يكى از حاضران گفت: هر كه مانند امير فروتنى كند از وى نترسند و از هيبت او بدين سبب كم مىشود. امير فرمود: هيبتى كه به واسطه فروتنى كاستى پذيرد، آن هيبتشايسته نابودى است.
هر كه خود را بزرگ مىداند
به يقين جاهل دنى باشد
بيش اندر كمى بود دايم
برترى در فروتنى باشد
(جوامع الحكايت محمد عوفى)
خدايا! به كه واگذارم مىكنى؟
به سوى كه مىفرستىام؟
به سوى آشنايان و نزديكان تا از من ببرند و روى بگردانند يا به سوى غريبان و غريبهگان تا گره در ابرو بيفكنند و مرا از خويش برانند؟
يا به سوى آنان كه ضعف مرا مىخواهند و خوارىام را طلب مىكنند؟
من به سوى ديگران دست دراز كنم؟ در حالى كه خداى من تويى و تويى كارساز و زمامدار من .
محبوبه زارع
شنيده ام که دگر چيزي از تو باقي نيست
غروب چشم تو در خويش، اتفاقي نيست
بساط عاشقيات را چرا به هم زده اند
و سرنوشت تو را در بلا رقم زده اند؟!
درخت! سفره اطعام دارکوب مباش
گرسنه اي است که ذاتش بد است، خوب مباش!
چه آخرت، وَ چه دنيا نصيب مردم شد
به جرم اينکه نژادت، جهانِ سوم شد!
امام خمينى(ره) مى فرمايد:
اگر فقيهى در فكر جمع آورى مال دنيا باشد عادل نيست و نمى تواند امين رسول اكرم و مجرى احكام اسلام باشد.
(ولايت فقيه، ص79)
آن كسى كه براى دنيا دست و پا مى كند هر چند در امر مباح باشد امين الله نيست و نمى توان به او اطمينان كرد تكاليفى كه براى فقهاى اسلام است بر ديگران نيست فقهاى اسلام براى مقام فقاهتى كه دارند بايد بسيارى ازمباحات را ترك كنند و از آنها اعراض نمايند.
(ولايت فقيه، ص175)
امام فرمودند: «اگر خداى نكرده درس نخوانيد حرام است درمدرسه بمانيد نمى توانيد از حقوق شرعى محصلين علوم اسلامى استفاده كنيد».
(ولايت فقيه، ص243)
آورده اند كه: روزى همسر شيخ انصارى از او خواهش كرد تا چادر شبى براى پوشانيدن رختخوابهاى منزل خريدارى نمايد. شيخ به خاطر كثرت تقوا و ورع بدين كار تن درنداد. همسر شيخ كه از نمايان بودن رختخوابها ناراحت بود در خريد گوشت صرفه جويى كرد و به جاى سه سير گوشت تا مدتى دو سير و نيم خريدارى كرد و مقدارى پول ازاين طريق ذخيره كرد و يك عدد چادر شب خريد. وقتى شيخ چادر شب را در منزل ديد وبر نحوه خريد آن واقف شد با ناراحتى تمام گفت: اى واى كه تا به حال، مقدارى از وجوه بيت المال بى جهت مصرف شده من خيال مى كردم سه سير گوشت حداقلى است كه مى توانيم با آن زندگى كنيم آن گاه دستور داد چادر شب را پس بدهند و از آن روزبه بعد به جاى سه سير گوشت دو سير و نيم خريدارى كنند.
(زندگانى آخوند خراسانى، ص58)
عادت شيخ انصارى اين بود كه در بازگشت از مجلس تدريس، ابتدا نزد مادر مىآمدو براى دلجويى از آن پيرهزن با وى گفت و گو مىكرد، و از اوضاع زندگى مردم پيشينمىپرسيد و مزاح مىكرد تا مادر را مىخنداند روزى شيخ به مادر گفت: دوران كودكىامرا به ياد دارى كه مشغول علوم مقدماتى بودم، و مرا براى انجام دادن كارهاى منزلبه اين سو و آن سو مىفرستادى، ولى من پس از فراغت از درس و مباحثه، آنها راانجام مىدادم و به منزل مىآمدم، و تو خشمگين مىشدى و مىگفتى «اجاقم كور است»
اكنون هم اجاقت كور است؟ مادر از روى مزاح گفت:
بله اينك هم چنين است، زيرا آن وقتبه كارهاى منزل نمىرسيدى و اكنون هم كه بهمقامى رسيدهاى، به سبب احتياط زيادى كه در صرف وجوه شرعى مىكنى، ما را تحت فشارقرار دادهاى.
(زندگانى و شخصيتشيخ انصارى، ص59)