به كه واگذارم مىكنى؟
خدايا! به كه واگذارم مىكنى؟
به سوى كه مىفرستىام؟
به سوى آشنايان و نزديكان تا از من ببرند و روى بگردانند يا به سوى غريبان و غريبهگان تا گره در ابرو بيفكنند و مرا از خويش برانند؟
يا به سوى آنان كه ضعف مرا مىخواهند و خوارىام را طلب مىكنند؟
من به سوى ديگران دست دراز كنم؟ در حالى كه خداى من تويى و تويى كارساز و زمامدار من .
من شكوه از غربت و تنهايى و دورىام را به دامن تو مىريزيم و در آستان تو مىگريم و شكايت كارگزاران را به درگاه تو مىآورم . پس تو فقط روى غضبت را به من منمايان و خشمت را بر من فرو مريز كه باك من تنها از خشم توست و از هيچ كس جز تو نيست .
خداى من! تو پاك و منزهى و كرامت و عافيتتبر ما بالگستر است . پس اى پروردگار من! تو را به پرتو جمالت كه زمين و آسمان را روشن كرده است و ظلمتها را شكافته است و پيشينيان و نامدگان را اصلاح كرده است، سوگند مىدهم كه من را بر بستر خشمت نميرانى و كيفر و عقوبتت را بر من فرود نيارى .
حق خشنودى از آن توست . صلاح و فلاح را نگاه رضايتبار تو تعيين مىكند، تويى كه خشنودى و رستگارى را معنا مىكنى . خداى جز تو نيست . . . .
اى آن كه با حلم خويش از گناهان بزرگ مىگذرى، اى آن كه از بام بردبارى خويش، پرده عفو بر جرائم سنگين مىكشى، اى آن كه بنده را به گناه، رسوا نمىكنى . اى آن كه با زلال عفو خويش، لكههاى ننگ بندگان را شستشو مىدهى . اى آن كه نعمتها را به فضل خويش، كمال مىبخشى . اى آن كه به كرامت، هداياى بىنظير، به بندگان عطا مىكنى .
اى توشه و توان سختىهايم! اى همدم تنهايىهايم! اى فريادرس غمها و غصههايم! اى ولى نعمتهايم! اى پشت و پناهم در هجوم بيرحم مشكلات! اى مونس و مامن و ياورم در كنج عزلت و تنهايى و بىكسى! اى تنها اميد و پناهگاهم در محاصره اندوه و غربت و خستگى! اى كسى كه هر چه دارم از توست و از كرامتبىانتهاى تو!
دريافتى از دعاى عرفه/سيد مهدى شجاعى