روزگار بدی برای طلاب بود؛ عمامهها را برمیداشتند و آنها را اذیت و آزار میرساندند. وضعیت معاش هم آشفته بود با همه این احوال علاقه عجیبی به تحصیل علوم دینی پیدا کرده بودم. وقتی این امر را با خانواده خود مطرح کردم همه مخالفت کردند چون طلبهشدن در آن زمان ساقط شدن از همهچیز بود.
ولی همه این مخالفتها مرا در تصمیم خود سست نکرد و به حوزه آمدم و با جدیت تحصیل را ادامه دادم. روزی در فیضیه با طلاب صحبت میکردیم گفتم: شخصی قبول کرده است مخارج زندگیام را درصورتیکه خوب وظایف طلبگی خود را انجام دهم بر عهده بگیرد. همه با تعجب بسیار پرسیدند: این شخص ثروتمند در تهران است یا قم؟ گفتم تهران و قم برایش فرقی ندارد. با کنجکاوی اصرار کردند که کجاست؟ من بالاخره گفتم: این شخص خداوند متعال است. همه بهتزده، سست شدند. گفتم: اگر یک نفر انسان بود شما قانع میشدید؟ مگر «الیسالله بکاف عبده» را ندیدهاید؟!
به نقل از آیتالله ممدوحی
نشریه خانه خوبان - ش 6
استاد شیخ حسین انصاریان :
زن در کمالات مرد خیلی دخیل است. مرد هم همینطور. مرد و زن وظیفه واجب دارند نشاط همدیگر را حفظ کنند. زن وطیفه دارد وقتی شوهر میآید به خانه زبانش را از گلایه ببندد. مرد هم وظیفه دارد وقتی به خانه میرود غصههای بیرونش را به داخل نبرد؛ همانجا دم در بریزد و دوباره فردا صبح جمع کند. مرد وقتی در میزند و میخواهد وارد شود باید عاشقانه وارد شود. زن هم باید عاشقانه مرد را بپذیرد. لازم نیست زن حوادث خانه را به مرد بگوید؛ قوری شکست، بشقاب شکست و…، اجناس مادی میشکند! بگذار استراحت کند. چهار پنج روز دیگر به او بگو اگر یک وقت چشمت به قوری افتاد ظاهرا یک قوری لازم است. زن باید چشمش را از همچشمی با افراد ببندد نباید به مرد بگوید خانه خواهرم اینطور بود… دو تا انسان یکجور در عالم نیست روزی افراد هم متفاوت است. شما به جای اینکه با زندگی خواهرت هماهنگ شوی باید با زندگی شوهرت بسازی. شما مردها هم از همچشمی بپرهیزید؛ نباید در خانه از زنهای دیگر تعریف کنید چون زن حساس است، احساس میکند شما نسبت به او دلسرد شدهاید و هیچ دردی برای زن بالاتر از این نیست. شما میخواهی برای خانمت تعریف کنی از حضرت مریم(س) تعریف کن. شما فقط بگو قرآن چه آیات جالبی دارد میآیی بنشینیم با هم بخوانیم؟ شما از حضرت زهرا(س) صحبت کن، اما به او نگو چرا هیچچیز تو مثل او نیست. هیچ چیز او نمیتواند مثل او بشود! شما وقتی میخواهی بیرون بروی دو کلمه به خانم بگو فرمایشی نداری؟
نشریه خانه خوبان - ش6
من از خداي خود خواستهام نه در جنگ ايران و عراق شهيد بشوم و نه به دست منافقين، بلكه با خداي خود عهد كردهام شهادتم به دست شقيترين آدمهاي روي زمين، يعني اسرائيليها باشد. اين را هم ميدانم كه خدا اين تقاضاي مرا قبول ميكند و من به دست آنها شهيد ميشوم.
احمد متوسلیان
همسر مکرمه استاد شهيد مرتضي مطهري ميگويند:
من وقتي با آقاي مطهري ازدواج کردم، تحت تأثير جاذبههاي شخصيتيشان قرار گرفتم و مريدشان شدم… يکروز ـ اوايل ازدواجمان ـ نماز ظهر را که خواندم، در همان حال مشغول مطالعة کتابي مذهبي شدم، ايشان از مدرسه که آمد پاي سجادهام نشست و گفت: «من يک دعايي ميکنم و ميخواهم که شما هم از اين پس هميشه بعد از نمازهايتان آن را ذکر کنيد. گفتم: «بفرماييد». گفت:«بعد از مرگم طوري نباشد که از خدا بخواهم به دنيا برگردم و بچههايم را تربيت کنم و يا نوشتههايم را اصلاح کنم.» بعد اضافه کرد:«من که الان نوشتهاي جز چند مقالة چاپ شده در مجلات ندارم. فرزندي هم که ندارم، اما اگر خداوند به من توفيق داد که نوشته يا نوشتههايي داشته باشم و همچنين اگر خداوند به من فرزند يا فرزنداني عنايت کرد، طوري نباشد که آرزو کنم به دنيا برگردم تا نوشتههايم را اصلاح يا بچههايم را تربيت کنم».
مقام معظم رهبري
اسلام به معناي واقعي زن را تکريم کرده است. اگر روي نقش مادر و حرمت مادر در درون خانواده تکيه ميکند، يا روي نقش زن و تأثير زن و حقوق زن و وظايف و محدوديتهاي زن در داخل خانواده تکيه ميکند، بههيچوجه به معناي اين نيست که زن را از شرکت در مسائل اجتماعي و دخالت در مبارزات و فعاليتهاي عمومي مردم منع کند. عدهاي بد و يا کج فهميدند؛ يک عده مغرض هم از اين کجفهمي استفاده کردند؛ کأنّه يا بايد زن، مادر خوب و همسر خوبي باشد يا بايد در تلاشها و فعاليتهاي اجتماعي شرکت کند.
قضيه اينطوري نيست؛ هم بايد مادرِ خوب و همسر خوبي باشد، هم در فعاليت اجتماعي شرکت کند. فاطمه زهرا مظهر چنين جمعي است؛ جمع بين شؤون مختلف. زينب کبري نمونه ديگر است. زنهاي معروف صدر اسلام و زنهاي برجسته، نمونههاي ديگرند؛ اينها در جامعه بودند و حضور داشتند. نفهميدنِ مفهوم تکريم زن در اسلام، همراه شده است با بدآموزيهاي القاء شده به عنوان تکريم زن در تمدن غرب؛ اينها با هم آميخته شده و يک جريان غلط ذهني و فکري به وجود آورده.
زن در داخل خانواده، عزيز و مکرّم و محور مديريت دروني خانواده است؛ شمع جمع افراد خانواده است؛ مايه انس و سکينه و آرامش است. کانون خانواده - که حوضچه آرامش زندگي پُرچالش و پُرتلاش هر انساني است به وجود زن آرام ميگيرد و سکينه و اطمينان پيدا ميکند. آن وقت نقش او به عنوان همسر، به عنوان مادر، به عنوان دختر خانواده، هر کدام يک فصل طولاني در تکريم دارد. بنابراين حقيقتاً بايد در زمينه ارزش و کرامت زن در نظر اسلام، بازنويسي و بازگويي و بازبيني کرد.
حميده رضايي (باران)
مرد به سختي نفس ميكشد. پرستار كپسول اكسيژن را كنار تخت ميگذارد و ميرود. پنجرة كنار مرد بسته است. حياط از لابهلاي پرده عمودي پنجره پيداست. دوربين جنازهاي را كه دارند به سمت آمبولانس ميبرند نشان ميدهد. پسر بچهاي كنار برانكارد زل زده است به جنازه. مرد ميانسالي نزديك ميآيد. دست پسر بچه را ميگيرد و دنبال جنازه راه ميافتد.
ـ ببينم مگر فلكه را دور ميزديم، جلو مسجدشان پلاكارد نزده بودند كه ميلاد حضرت عباس(ع) و چه ميدانم، كه گازش را گرفتيم و رفتيم؟ بيا، اين هم به قول خودشان شب ميلاد. دو تا گل و بلبل نشان نميدهند آدم دلش باز شود. هي ميروند بيمارستان ساسان(1) گزارش ميگيرند از آن چهار تا مريض بيچارة دم مرگ كه چه؟ اصلاً چه ربطي دارد؛ دارد؟
فاطمه شهیدی
مردها گفتند: حالا که اینقدر اصرار میکنید، قبول! و ما نفهمیدیم چه شد که مردها ناگهان اینقدر مهربان شدند. وقتی به خود آمدیم، عین آنها شده بودیم. کیف چرمی یا سامسونت داشتیم و اوراقی که باید بهاش رسیدگی میکردیم و دسته چک و حساب کتابهایی که مهم بودند.
با رئیس دعوایمان میشد و اخم و تخماش را میآوردیم خانه سر بچهها خالی میکردیم. ماشین ما هم خراب میشد، قسط وامهای ما هم دیر میشد. دیگر با هم مو نمیزدیم. آنها به وعدهشان عمل کرده بودند و به ما خوشبختیهای بیپایان یک مرد را بخشیده بودند!
همة کارهایمان مثل آنها شده بود فقط، نه! خدای من! سلاح نفیس اجدادی که نسلبهنسل به ما رسیده بود، در جیبهایمان نبود. شمشیر دسته طلا؟ تپانچة ماشه نقرهای؟ چاقوی غلاف فلزی؟ نه!
بچهها را راهي مدرسه كرد. لباسهاي سفيد را كه شسته بود روي بند ايوان پهن كرد و با عجله به اداره رفت.
عصر كه برگشت، سراغ رختها رفت تا آنها را جمع كند، اما ديد كه به سفيدي صبح نيستند. هواي بيرون آنها را كدر كرده بود. ياد بچهها افتاد و نگران شد. آيا آنها بيرون از خانه همان بودند كه صبح از خانه رفتند؟
پوران حجت انصاري
زمانى كه معاويه خواست عبدالله پسر عمرو عاص را به حكومت كوفه بگمارد، مغيرة بن شعبه از اين امر خيلى ناراحتشد و از باب خيرخواهى به معاويه گفت: اى پسر ابوسفيان، پدر را به حكومت مصر و پسر را به حكومت كوفه مىگمارى و خويشتن را در ميان دو فك شير درنده قرار مىدهى؟
معاويه از اين سخن بيمناك شد و به جاى پسر عمروعاص، مغيره را به حكومت كوفه منصوب كرد .
مغيره اميدوار بود در دوران حكومتخويش در كوفه، پول فراوانى از بيتالمال به جيب بزند اما عمروعاص هم بىكار ننشست و براى آنكه نيرنگ او را بدون جواب نگذارد، فورا به نزد معاويه رفت و از حرص و طمع مغيره سخنها گفت و هشدار داد كه چند ماهى نمىگذرد كه خزانه خالى مىشود و از اين گذشته او مالياتها و خراجهاى بسيار از مردم مىستاند و آنها را هم به اموال شخصى خود مىافزايد . معاويه از اين سخنان بيمناك شد و به عمروعاص گفت: حال كه من فرمان حكم او را صادر كردهام، چه بايد بكنم؟ عمروعاص پاسخ داد: خيلى آسان است! فرد ديگرى را عهدهدار خزانه و امر خراج نماييد!
معاويه پند او را پذيرفت، و مغيره را فقط مسئول و متصدى كارجنگ و نماز كرد! پس از چندى بين عمروعاص و مغيره اتفاق ملاقات افتاد . عمروعاص نيشخندى زد و گفت «هذه بتلك، يعنى اين به آن در» و از آن موقع، اين جمله در ميان عرب و عجم ضرب المثل گرديده است .
ماهنامه پاسدار اسلام ، ش 258
مقام معظم رهبری
ظلم، تبعیض و اهانت، در هرحالی غلط است. اگر شما عالیترین مرد دنیا باشید و زن شما مثلا از لحاظ سواد و معلومات و… یک خانم کمسوادی باشد، یا از یک خانوادة پائینی باشد، شما حق کمترین ظلم و اهانتی را به او ندارید، زن همان زن است تا ابد. حق کمترین اهانتی را به او ندارید. این البته فقط مخصوص ما نیست. این اروپاییهای ادکلنزدة اتوکشیده، گاهی خیلی بدتر از جوامع ما به زنها ظلم میکنند. مرد حق ندارد ـ ولو بالاتر از زن باشد ـ به زنش جفا کند.
زن هم همینطور. گاهی زن، یک خانم باسواد تحصیل کرده است که مثلا حالا با یک مردِ کارگری ازدواج کرده است. او هم حق ندارد مرد را تحقیر کند. مرد، باز هم برای او نقطة اتکایی است. باید به او تکیه کند. باید او را از لحاظ روحی چنان حفظ کند که بشود به او تکیه کرد. این، خانوادة سالم است. اگر خانواده را اینطوری تشکیل دادید، بدانید که یک رکن اساسی سعادتِ خودتان را تأمین کردهاید.