بخشي از خطبه ي حضرت زينب سلام الله عليها در مجلس انتقاد از يزيد ، در رابطه با رفع حجاب از دختران پيامبر چنين است « اي پسر آزاد شدگان ، آيا عدالت آن است كه زنان و كنيزان خود را پشت پرده جاي دهي ؛ ولي دختران رسول خدا را اسير نموده و پرده آبرو و حرمت آنها را بدري و صورت آنها را بگشايي؟
( سوگنامه سالار شهيدان (ترجمه لهوف سيد بن طاووس )عليرضا جلالي)
دختر شش ساله حضرت ابا عبدالله الحسين عليه السلام در مجلس يزيد با آستين خود روي خود را گرفته بود و اشك مي ريخت . يزيد پرسيد : چرا گريه مي كني؟ فرمود : چرا گريه نكند كسي كه پوشش و نقابي براي او نيست كه صورت خود را از تو و حضار مجلست بپوشاند.
( ترجمه نفس المهموم؛ ص221)
فاطمه دختر حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام در روز عاشورا پس از غارت و تاراج اهل بيت عليهم السلام خدمت عمه خود حضرت زينب سلام الله عليها رسيد و گفت : آيا پارچه اي هست كه سرم را بپوشانم ؟ حضرت زينب سلام الله عليها كه خود نيز مثل او گرفتار بود در جواب فرمودند : عمه ات نيز مثل شما احتياج به پوشش دارد.
( حجاب در اديان الهي ؛ص 107)
حدود 6 ماه پس از فاجعه مسجد گوهر شاد د ر17 دي 1314 رضا شاه با بي اعتنايي به علما و مردم به همراه همسر و دختران كشف حجاب كرده خود ، در مراسم جشن فارغ التحصيلي دختران دانش سراي مقدماتي كه به ابتكار علي اصغر حكمت وزير معارف و فرماسونر معروف تشكيل گرديد،حضور يافت.
اين اولين مراسم عمومي بود كه رضاخان با زن و دخترانش بدون حجاب حاضر مي شدند.
همه مسوولان كشوري كه كه در اين جشن دعوت شده بودند طبق يك برنامه ي از پيش طراحي شده با همسران بدون حجاب خود شركت كردند . رضاشاه طي سخنانش در اين مجلس اظهار داشت : من بي اندازه خوشحالم … من بي اندازه خوشحالم … شما زن ها بايد اين روز را كه روز سعادت و موفقيت شماست روز بزرگي بدانيد و از فرصتي كه به دست آورده ايد براي خدمت به كشور خود از آن استفاده كنيد… .
بايد خياط ها و كلاه دوزها را تشويق كردكه مدهاي قشنگ به بازار بياورند ، ما ميله هاي زندان را شكستيم، حالا خود زنداني آزاد شده وظيفه دارد كه براي خودش به جاي قفس ، خانه قشنگي بسازد.
در تمام طول سخنراني شاه ، بعضي بانوان چنان از بي حجابي خود ناراحت بودند كه رو به ديوار ايستاده و روي خود را بر نمي گردانندو از گريه خود نمي توانستند جلوگيري نمايند. از فرداي آن روز بر سر كردن چادر در خيابان هاي تهران ممنوع شد .
حريم ريحانه (كتابچه پوشش و عفاف؛ كاري از كانون تحقيقاتي بنياد خيبر)ص 102
همسفر خيال در دشت بلا
دلم مي خواد بگم برات يه قصه
يه قصه از خواهري دل شكسته
دلم مي خواد بگم برات با گريه
از تشنگي و لب پينه بسته
مي خوام بگم با بغض و آه و ناله
از غصه هاي دختري سه ساله
دلم مي خواد با من بياي به خيمه
زود باش بشين اين خيمه ي حسينه
دلم مي خواد يه ذره آروم بشي
با صوت قرآن حسين گم بشي
هواي اينجا مي بيني چه گرمه!
گرماي عشقه كه هميشه گرمه
زمزمه هاشو مي شنوي با كبري
داره مي خونه،مع العسر يسري
دلم مي خواد از خيمه بيرون بياي
ببين! يه خيمه ي ديگه هم اونجاست
بيا بريم تا پشت اون خيمه ها
گوش بده !روي يه جوون با خداست
ميگه خدا، من كجا و عزيز زهراكجا
به جاي آب مي دم همه دست و پا
طفل حرم با لب خشك دل خوشه
چون كه علمدار سپاه عموشه
مي گه، عمو فردا به ميدون مي ره
آب مياره ، تشنگي هامون مي ره
فردا ميشه، ولي عموش نيومد
فقط بابا با دست خالي اش اومد
مي خوام بيايي ! ولي نه، تنها مي رم
مي خوام كه با آل علي بميرم
زينب رو مي برن با دست بسته
رقيه جان، از ترس چشاشو بسته
ربابه، ديگه جون نداره، اي داد!
انگاري كه بال و پرش شكسته
زينب و بچه ها مي رن چه خسته
من تو خيالمم ، هنوز نشسته
نمي شه آروم دل بي تاب من
تا وقتي خنجر رو گلو نشسته
مي خوام كه خنجر رو درش بيارم
انگاري كه يادم مي ره تو خيالم
دوباره زينب رو مي بينم از دور
گره خورده نگاهش به خيالم
برو عزيز! خدا پشت و پناهت
نگاه نكن به پشت سر، قربون اون نگاهت
يه روز مياد يه مرد كربلايي
مياره عدل و داد مرتضايي
خدا كنه كه من الان نميرم
مي خوام كه روضه ي حسين بگيرم
افسانه لاغري فيروز جايي –طلبه پایه پنجم
روزي ابو حمزه ثمالي بر امام سجاد وارد شد و آن حضرت را گريان ديد . عرض كرد : مولاي من ! اين همه گريه و بي تابي براي چيست ؟ آيا عموي شما حمزه كشته نشد ؟ آيا جد شما علي عليه السلام با شمشير كشته نشد ؟ كشته شدن عادت خانواده ي شماست و شهادت عطيه اي الهي از آن شماست. امام عليه السلام فرمود: اي ابو حمزه خداوند به تو جزاي خير دهد ؛ چنان كه گفتي كشته شدن براي ما عادت است و خداوند نيز به ما شهادت را ارزاني داشته ولي اي ابوحمزه آيا هرگز شنيده اي يا ديده اي كه تا قبل از روز عاشورا ، زني از خانوادهه ي ما به اسارت رفته باشد و هتك حرمت شده باشد ؟
به خدا سوگند اي ابو حمزه هر وقت به عمه ها و خواهرانم نگاه مي كنم ؛ به ياد فرار آنها در بيابان مي افتم كه از خيمه اي به خيمه اي ديگر و از پناهگاهي به پناهگاه ديگر فرار مي كردند و دشمن فرياد مي زد : خيمه ي ستمكاران را به آتش بكشيد.
(مجمع مصائب اهل بيت ،ج1،ص61)
حجه الاسلام و المسلمين پناهيان در بيانات خود در باب « نهال ولايت در نهاد خانواده » در مهديه تهران فرمودند:
• بعضي ها سي سال است كه سعي كرده اند ولايت فقيه را به يك موضوع سياسي تبديل كرده و مانند ساير موضوعات ديني با آن بازي كنند ؛ اما موفق نشدند و مي بينند كه امروز ولايت فقيه در حال جهان گير شدن است . امروز يكي از مهمترين نقاط اتكاء خاورميانه ، بلكه بخشي از اروپا ،ولايت فقيهي است كه در كشور ما مستقر است . اينها علائم ظهور حضرت است.
• امروز شاهد هستيم كه فراتر از ايران اسلامي ما ، در جهان اسلام نقطه ي اتكا و نگاه ها به فرمايشات رهبري است . مثلا امروز آمريكايي ها از اين ناراحت هستند كه مرجع بزرگوار تقليد حضرت آيت الله سيستاني به تمام دوستان و مريدان خود مي فرمايد : « در مسائل سياسي هر چه رهبري جمهوري اسلامي فرمودند بايد تبعيت كنيد » و آنها تبعيت مي كنند .
• اگر اين ولايت فقيه جهان گير شود امام زمان ما خواهد آمد و اين مقدمه سازي براي ظهور حضرت است . ما در دوران نائب امام زمان امتحان مي شويم براي خود حضرت ؛ اگر در امتحانات پاي ركاب ولي فقيه پيروز شديم به امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف خواهيم رسيد
• ولايت تنها يك امر سياسي اجتماعي نيست .
• ولايت مداري و عشق به ولايت فقيه براي ما فقط يك مساله ي سياسي نيست بلكه ولايت مداري اصل دين ماست ،و ولايت فقيه دنباله ي آن ستاره ي دنباله دار نوراني است . هر كس اين را نمي داند در مطالعات ديني خود تجديد نظر كند .
• از همان روز اول كه ابليس ولايت كسي كه خدا ترجيح داده بود ، نپذيرفت و به آدم سجده نكرد معلوم شد كه اصل داستان حيات بشر بر سر ولايت مداري است . ولايت فقيه نيز بر مبناي همين ولايت مداري است كه براي ما اينقدر ارزش و احترام دارد .
• آيا ابزار عشق و محبت ما به امام حسين عليه السلام يك امر سياسي است ؟ آيا وقتي براي امام حسين عليه السلام به خيابانها مي ريزيم و دسته ي عزاداري راه مي اندازيم ؛ از اين كار تلقي سياسي مي شود ؟ در مورد ولايت فقيه نيز همين طور است ،يعني صرفا يك امر سياسي نيست بلكه با دل و جان ما عجين است . براي همين است كه در دوران جنگ اين همه از جوانان ما با فرمان ولايت فقيه رفتند و جان خود را فدا كردند ؛ به همين خاطر است كه در آماري كه از وصيت نامه ي شهدا گرفته شده است به طور متوسط در هر وصيت نامه اي چهار بار از امام حسين عليه السلام ياد شده است و چهار مرتبه نيز در مورد پيروي از ولايت و رهبري سخن گفته شده است .
(هفته نامه ي اخبار برگزيده خبرگزاري تخصصي ايثار و شهادت حيات ؛ شماره 29)
علامه محمد تقي جعفري رحمه الله عليه مي فرمودند :
در زمان تحصيل درنجف اشرف ، گاهي هوا آنقدر گرم مي شد كه مجبور بوديم در داخل آب رفته و در همان جا با نيم تنه ي فرو رفته در آب ،كتاب هايمان را مطالعه كنيم .
(قصه ي ارباب معرفت ، ص 16)
ليندزي كان در مقاله ي « مردان مي نگرند و زنان نگريسته مي شوند » اين اصل را بيان مي كند كه: تصور مردان است كه اهميت دارد نه واقعيت وجودي زنان ؛ و وقتي اصل نگاه مردانه كه مبتني بر برهنگي زنان است ، حاكم بر روابط انسانها و تبديل به ارزش شد شناخت زن به خاطر استعداد ، آگاهي ، ايمان ، شرف و حجب و حيا معنا و مفهومي نخواهد داشت ،ديگر ارزش زن در فكر و انديشه او نيست.
-تدبير ديه در كنترل مفاسد ،حذف زمينه هاي فساد است و ابتدا بايد زمينه هاي فساد را از بين برد ،هميشه پيشگيري بهتر از درمان است.
حريم ريحانه (كتابچه پوشش و عفاف؛ كاري از كانون تحقيقاتي بنياد خيبر)ص 91
تیر سه شعبه
پرده اول
گهواره تزیین شده دست به دست در بین زنها میچرخید
به هرکس که میرسید آن را میبوسید و برای ادای نذرش پولی داخلش می انداخت
صدای گریه جمع و مداحی روضه خوان لحظه ای قطع نمی شد.
زن نگاهی به فاصله رسیدن گهواره با خودش کرد.هنوز دو سه نفری فاصله تا او بود
دست در کیفش کرد و اسکناس 5هزار تومانی را از در آورد
گهواره به همسربرادرش که سالها بود در حسرت بچه دار شدن به سر میبرد ، رسید
میخواست ببیند او چقدر پول میدهد.کمی به جلو خم شد.همسربرادرش آرام دست در کیفش کرد.اسکناس هزار تومانی را که برای ندیدن جمع در دستش مچاله کرده بود بیرون آورد.سرش را برروی دیواره گهواره تکیه داد و آرام زیرلب زمزمه ای کرد و پارچه سبزگهواره را بوسید و پول مچاله شده در دستش را آرام درونش انداخت.
ولی او دید.نچ نچی کرد و منتظر رسیدن گهواره به دست خودش شد
حالا گهواره مقابلش بود.
- برای شادی دل حضرت رباب بلند صلوات بفرست
و خودش بلندتر از جمع صلوات فرستاد
-اللهم صل علی محمد و آل محمد
- انشاالله هرکی دلش بچه میخواد مخصوصا برادر خودم بچه دار بشه بلند صلوات بفرست
اللهم صل علی…
همسر برادرش از خجالت نگاه جمع چادرش را بر روی چهره کشید و…
بد جوری ترسیده بودیم. به حالت آماده باش کامل قرارگرفتیم. اگر دشمن ما را می دید، کارمان تمام بود؛ یا کشته می شدیم و یا اسیر که در آن صورت چون نیروی اطلاعاتی بودیم عاقبت بدی در انتظارمان بود. تعدادمان کم بود. احساس کردیم وسط نیروهای دشمن گیر افتاده ایم و دیگر راه فرار نداریم.
چاره ای نبود. باید می پریدیم آن طرف نهر، پشت نخل ها. از روی نهر که عبور کردیم ناگهان خشکمان زد! آنها با تسلط کامل، ما را دیده بودند. جلو آمدند و یکی یکی ما را در آغوش کشیدند. آقا هم وسط ایستاده بود، با همه گرم گرفت و روبوسی کرد. شناسایی شان تمام شده بود و داشتند بر می گشتند. با دیدن آقا در خط دشمن، هم روحیه گرفتیم و هم شرمنده شدیم!
سردار فدوی(کتاب خاطرات سبزص136)
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: شبی که به معراج رفتم ؛ زنانی از امتم را دیدم که به انواع عذاب دچار بودند :
گروهی به موی خود آویزان بودند و آنان زنانی بودند که موی خود را از مردان نمی پوشاندند.
گروهی گوشت تن خود را می خوردند و آنان زنانی بودند که بدن خود را برای مردم زینت می کردند .
زنی را دیدم که گوشت تنش را از پایین تا بالا با قیچی آهنین می بریدند و آن زنی بود که خود رادر معرض مردان قرار می داد.
وسائل الشیعه ، ج20 ؛ ص213