مصيبت اسارت
روزي ابو حمزه ثمالي بر امام سجاد وارد شد و آن حضرت را گريان ديد . عرض كرد : مولاي من ! اين همه گريه و بي تابي براي چيست ؟ آيا عموي شما حمزه كشته نشد ؟ آيا جد شما علي عليه السلام با شمشير كشته نشد ؟ كشته شدن عادت خانواده ي شماست و شهادت عطيه اي الهي از آن شماست. امام عليه السلام فرمود: اي ابو حمزه خداوند به تو جزاي خير دهد ؛ چنان كه گفتي كشته شدن براي ما عادت است و خداوند نيز به ما شهادت را ارزاني داشته ولي اي ابوحمزه آيا هرگز شنيده اي يا ديده اي كه تا قبل از روز عاشورا ، زني از خانوادهه ي ما به اسارت رفته باشد و هتك حرمت شده باشد ؟
به خدا سوگند اي ابو حمزه هر وقت به عمه ها و خواهرانم نگاه مي كنم ؛ به ياد فرار آنها در بيابان مي افتم كه از خيمه اي به خيمه اي ديگر و از پناهگاهي به پناهگاه ديگر فرار مي كردند و دشمن فرياد مي زد : خيمه ي ستمكاران را به آتش بكشيد.
(مجمع مصائب اهل بيت ،ج1،ص61)