والسابقون (خاطراتی از مقام معظم رهبری)1
19 دی 1390
بد جوری ترسیده بودیم. به حالت آماده باش کامل قرارگرفتیم. اگر دشمن ما را می دید، کارمان تمام بود؛ یا کشته می شدیم و یا اسیر که در آن صورت چون نیروی اطلاعاتی بودیم عاقبت بدی در انتظارمان بود. تعدادمان کم بود. احساس کردیم وسط نیروهای دشمن گیر افتاده ایم و دیگر راه فرار نداریم.
چاره ای نبود. باید می پریدیم آن طرف نهر، پشت نخل ها. از روی نهر که عبور کردیم ناگهان خشکمان زد! آنها با تسلط کامل، ما را دیده بودند. جلو آمدند و یکی یکی ما را در آغوش کشیدند. آقا هم وسط ایستاده بود، با همه گرم گرفت و روبوسی کرد. شناسایی شان تمام شده بود و داشتند بر می گشتند. با دیدن آقا در خط دشمن، هم روحیه گرفتیم و هم شرمنده شدیم!
سردار فدوی(کتاب خاطرات سبزص136)