فصل بهار
اى دل بهار مىرسد و غافلى هنوز
بىبرگ و بىجوانه و بىحاصلى هنوز
ياران سبز، رفته به گلگشت نوبهار
اما تو زرد و غمزده در منزلى هنوز
ياران زهفتخوان شكفتن گذشتهاند
هجرت كن از خزان، تو چرا در گلى هنوز
يك غنچه معرفت، ز كرامات نوبهار
از باغ گل نچيدهاى و جاهلى هنوز
اى دل بيا به باغ تماشاى نوبهار
فيضى ببر ز گل، تو اگر قابلى هنوز
فهم بهار، جز به شكفتن نمىشود
در راه گل شدن، تو چرا كاهلى هنوز؟
اى دل بگو چرا چو پرستو در اين بهار
مجنون گل نمىشوى و عاقلى هنوز
دستى نمىكشى به سر آسمان چرا
اى دل اگر به چلچلهها مايلى هنوز
اى دل به ياد دلشدگان چمن به شوق
يك سوره گل بخوان تو اگر بيدلى هنوز
كن اقتدا به لاله در اين نوبهار عشق
اى دل اگر به مذهب گل قايلى هنوز
سهم تو از نزول بهاران خجالت است
اى دل بهار مىرسد و غافلى هنوز
رضا اسماعيلى-ماهنامه پاسدار اسلام-شماره 257