گفتمان دینی با موضوع شیوه های اجرای امر به معروف و نهی از منکر با حضور حجت الاسلام و المسلمین علی سلیم زاده عضو ستاد احیا امر به معروف و نهی از منکر و جمعی از طلاب در روز چهارشنبه۲۵/۲/ ۱۳۹2 در موسسه آموزش عالی حوزوی معصومیه خواهران برگزار شد.
حجت الاسلام سلیمزاده در ابتدا با اشاره به آیهای از قرآن گفت: خداوند به نقل از وصیت لقمان به پسرش میفرماید: «يا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ اصْبِرْ عَلى ما أَصابَكَ إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ؛ پسرم! نماز را برپا دار، و امر به معروف و نهى از منكر كن، و در برابر مصايبى كه به تو مىرسد شكيبا باش كه اين از كارهاى مهمّ است!» (آیه۱۷/سوره لقمان) منظور وی از مصایب مخصوص به سختیهایی است که بعد از امر به معروف برای شخص آمر وجود دارد.
وی افزود: همانطور که در آیه تصریح شده اولین اتصال با نماز برقرار میشود و بعد از آن مهمترین امر اقامه امر به معروف و نهی از منکر است.
استاد سلیمزاده با توجه به حدیثی از امام محمد باقر (ع) امر به معروف و نهی از منکر را اشرف الفرائض خواند و گفت: در روایتی دیگر آمرین به معروف جانشینان خدا بر روی زمین هستند. رسول خدا (ص) فرمود: «مَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَى عَنِ الْمُنْكَرِ فَهُوَ خَلِيفَةُ اللَّهِ فِي الْأَرْضِ وَ خَلِيفَةُ رَسُولِهِ؛ هر کس امر به معروف و نهی از منک کند، پس او جانشی ن خدا و رسولش بر روی زمین است.»(مستدرک الوسائل/ج ۱۲/ص ۱۷۹)
وی در ادامه اضافه کرد: در روایت دیگری از امیرالمومنین علی (ع) نقل شده: أَعْمَالُ الْبِرِّ كُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنْ الْمُنْكَرِ إِلَّا كَنَفْثَةٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍ وَ إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ لَا يُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ وَ لَا يَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِكَ كُلِّهِ كَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِر
حجت الاسلام علی سلیمزاده کلمه کنفثه را از دید دو تفسیر معنی کرد و گفت: بعضی آنرا به معنای قطره گرفتهاند که با دریای عمیق امر به معروف قابل قیاس نیست و برخی دیگر به معنای آب دهانی که از دهان بیرون افتاده، که این معنابه قیاس نزدیکتر است. آب دهان جزء خبائث است و در نتیجه تمام کارهای خیر بدون امر به معروف و نهی از منکر کمترین هستند.
این عضو ستاد امر به معروف داستانی از جلد ۹۷ بحار الانوار را تعریف کرد که: خداوند به دو ملک دستور داد شهری را ویران کنند. ملائک بعد از دیدن شهر به خداوند گفتند: شخص عابد و زاهدی در این شهر است که پیوسته در عبادت است، آیا همین جا را ویران کنیم؟ خدای متعال فرمودند: بله، همان را هم از بین ببرید. وقت فرشتگان علت را جویا شدند خداوند پاسخ داد: این شخص یکبار هم رنگش از گناه دیگران تغییر نکرده است. و این سزای شخصیست که آمر به معروف نبوده است.
حجت الاسلام سلیمزاده سخنی زیبا از آیت الله صافی را نقل کردکه ایشان فرمودهاند: امر به معروف و نهی از منکر کنید که کمترین اثر آن معروف ماندن معروف و منکر ماندن منکر است. این سخن ایشان برگرفته از سخن رسول خداست که به سلمان فرمودند: روزگاری میآید که نهی از معروف و امر به منکر میکنند.
کتابهای جیبی زیبا و پر محتوایی به قلم حجت الاسلام علی سلیمزاده وبا نامهای پرسش و پاسخ از امر به معروف و نهی از منکر و جانشینان خدا آمران به معروف به نشر صبح امید یاران به چاپ رسیده که امید است با مطالعه آنها بهتر بتوانیم به این امر مهم که یکی از بزرگترین تکالیف دینی است عمل کنیم.
در پی سلسله جلسات اخلاق روز دوشنبه، جلسه اخلاق این هفته با حضور آیت الله محیالدین حائری شیرازی در مدرسه علمیه معصومیه قم برگزار شد.
آیت الله حائری شیرازی در ابتدا اظهار داشت: اکثر بانوان در ذهنشان درباره ارزش وشخصیت خود دچار مشکل هستند، که اختصاص به بعض ندارد و حتی تعدادی از بزرگان هم این گونه فکر می کنند. قرآن در این باره می فرماید: « إِذْ قَالَتِ امْرَأَتُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنىِّ نَذَرْتُ لَكَ مَا فىِ بَطْنىِ مُحَرَّرًا فَتَقَبَّلْ مِنىِّ إِنَّكَ أَنتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ فَلَمَّا وَضَعَتهْا قَالَتْ رَبِّ إِنىِّ وَضَعْتهُا أُنثىَ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَ لَيْسَ الذَّكَرُ كاَلْأُنثىَ ؛ (به ياد آوريد) هنگامى را كه همسرِ «عمران» گفت: خداوندا! آنچه را در رحم دارم، براى تو نذر كردم، كه «محرَّر» (و آزاد، براى خدمت خانه تو) باشد. از من بپذير، كه تو شنوا و دانايى!ولى هنگامى كه او را به دنيا آورد، (و او را دختر يافت،) گفت: خداوندا! من او را دختر آوردم و پسر، همانند دختر نيست. (دختر نمىتواند وظيفه خدمتگزارى معبد را همانند پسر انجام دهد).» (35-36 آل عمران)
وی افزود: همسر عمران فکر می کرد که نذرش پذیرفته نشده و حال آنکه از نظر خدا قبول کردن نذر ربطی به دختر یا پسر بودن ندارد بلکه مربوط به نیت وقف کننده و صلاحیت موقوفه است.
آیت الله حائری رابطه بین قبول شدن موقوفه ورسیدن به مقامات عالیه را از زبان قران چنین تصریح کرد: فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أَنبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا وَ كَفَّلَهَا زَكَرِيَّا كلُّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِندَهَا رِزْقًا قَالَ يَامَرْيَمُ أَنىَ لَكِ هَاذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِندِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ بِغَيرْحِسَابٍ؛ خداوند، او [مريم] را به طرز نيكويى پذيرفت و به طرز شايستهاى، (نهال وجود) او را رويانيد (و پرورش داد) و كفالت او را به «زكريا» سپرد. هر زمان زكريا وارد محراب او مىشد، غذاى مخصوصى در آن جا مىديد. از او پرسيد: «اى مريم! اين را از كجا آوردهاى؟!» گفت: «اين از سوى خداست. خداوند به هر كس بخواهد، بى حساب روزى مىدهد.» (37 ال عمران) شرط رسیدن به کمال و رشد این است که طلبگی مورد قبول خداوند باشد در نتیجه اول قبول شدن و دوم به مقامات عالیه رسیدن است.
وی در مورد چگونگی قبول شدن انسانهایی که خود را وقف خدا میکنند گفت: قبول شدن بستگی به الگویی دارد که انسان برای خود قرار داده است. اگر شکنجه شدن مومنات در راه خدا را دیده و خودش را وقف کرده که مثل او شود، نیت بر این اساس زمینه پذیرش و قبول شدن است. همانند مادر مریم که بندگان صالح خدا و زجرهایی که کشیدند را دید، خواست هدیه ای همانند آنها به خدا تقدیم کند.
آیت الله حائری اضافه کرد: اگرالگوی ما کسانی باشند که به شهرت و محبوبیت دنیایی رسیدهاند، و ما مطابق این الگو بخواهیم خود را وقف کنیم قبول نمیشود.
وی درادامه خاطر نشان کرد: اگر طلبگی نزد خداوند قبول شد درک حافظه و سرعت انتقال و عمق اندیشه رشد میکند چرا که همه نانخور نیت اولشان هستند. مثل مسلمانان صدر اسلام در مکه که ورودشان در دین خدا به خاطر دیدن نصر و پیروزی و دستیافتن به دنیا بود، عملشان مورد قبول واقع نشد.
آیت الله حائری در ادامه به تمثیلی زیبا اشاره کرد و گفت: عزت دنیایی همانند سنگ نمک است که اگر در شالوده ساختمان به کار رفته شود، بعد از رسیدن آب به نمک، ساختمان به کلی میریزد. اگر از این نیتها در مذاق شما بوده باید زحمت بکشید سنگهای نمک را از پیها خارج کرده وبه جای آن سنگ خارا (یعنی زندگی کسانی که در راه خدا مشقت کشیدهاند را خوانده و الگوی خود قرار دهید) حال هرچه بر ای سنگ خارا ساختمان بسازید مشکلی پیش نمیآید.
این استاد حوزه خاطرنشان کرد: خلوص قلبی باعث حاکم شدن عقل بر کارها میشود، چرا که تا عقل بر انسان ولایت پیدا نکند چیز دیگری پذیرفته شده نیست. زیرا ولایت اختیاری است و ملوکیت و ربوبیت جبری و جز لوازم توحید است. انسان ولایت عقل را بر خود انتخاب میکند تا خدا بر او ولایت خود را انتخاب کند. کسی که ولایتش را به خدا میدهد مومن است و خدا از او قبول میکند.
آیت الله حائری شیرازی درخاتمه به حدیثی اشاره کرد و گفت: امام صادق (ع) فرمودند: إِنَّ لِلّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ: حُجَّةً ظَاهِرَةً، وَ حُجَّةً بَاطِنَةً، فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ، وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُولُ. انسان وقتی از عقل گذر کرد به استاد اخلاق میرسد. استاد اخلاق ولایتت کسی را قبول میکند که او قبلا ولایت عقل را بر خود پیدا کرده باشد چراکه بدون ولایت عقل به جایی نمیرسد، مثل کسانی که رسول خدا استاد آنها بود و به جایی نرسیدند.
به مناسبت پانزدهم ارديبهشت ماه، سالگرد شهادت مظلومانه شهيد محمد حسن ابراهيمي
در گويان آمريکا
ـ حجة الاسلام والمسلمين محمدحسن ابراهيمي
ـ تحصيلات: خارج فقه و اصول، کارشناس ارشد حقوق بين الملل
ـ تسلط کامل به زبان انگليسي، عربي و اسپانيايي
ـ مسئول امور حقوقي مرکز جهاني علوم اسلامي
ـ مترجم همزمان در کنفرانس ها و ميزگردهاي مختلف
ـ مدير کالج مطالعات عاليه اسلامي در کشور گويان (آمريکاي جنوبي)
ـ فعاليت هاي راديويي و تلويزيوني در کشور گويان جهت نشر معارف اسلامي
ـ تولد: کربلا / 1346
ـ ازدواج: شهريور 1376
ـ شهادت: کشور گويان (آمريکاي جنوبي) 15/2/1383
شهناز انصاري، همسر شهيد محمد حسن ابراهيمي: متولد 1347، ليسانس آموزش ابتدايي، دبير زبان خارجه
خانم انصاري! لطفاً از آشنايي تان با شهيد ابراهيمي برايمان بفرماييد.
من متولد آبادان هستم. بعد از جنگ به خاطر موقعيت پدر به بوشهر رفتيم. خانواده آقاي ابراهيمي هم اصالتاً بوشهري بودند ولي خود ايشان در نجف متولد شده بودند و بعد از اخراج ايراني ها از عراق، ساکن قم شده بودند. بعد از طلبگي، براي تبليغ به بوشهر مي آمدند و به خانواده شان سفارش کرده بودند که همسر بوشهري مي خواهم. يکي از دوستان پدرم که تصور مي کرد ما بوشهري هستيم، من را به ايشان معرفي کردند. اين شد که براي مراسم خواستگاري تشريف آوردند و بعد از صحبت به تفاهم رسيديم و زندگي مشترکمان را آغاز کرديم.
از دوران زندگي مشترکتان بگوييد.
وقتی حجر بن عَدی و یارانش به «مَرجُ العذراء» در نزدکی شام رسیدند، او که خود فاتح آن سرزمین بود، گفت: من اولین مسلمانی بودم که در این منطقه تکبیر گفتم و خدا را یاد کردم، اینک دستبسته و اسیر مرا به این جا آوردهاند!
انتشار خبر تعرض به قبر نورانی حُجر بن عَدی -که به اشتباه معمولا عُدَی خوانده میشود- به همراه تصاویر دردناک از این فاجعه غیراخلاقی قلب میلیونها مسلمان ـ اعم از شیعه و سنی ـ را به درد آورد. این در حالی است که حجر از صحابی پیامبر(ص) به شمار میرود و اهل تسنن احترام بالایی برای صحابی رسولالله(ص) قائلند، از این رو باید میان برادران اهل تسنن با وهابیها تفکیک قائل شد.
حجتالاسلام جواد محدثی از نویسندگان مشهور حوزوی، آخرین بخش از کتاب «آشنایی با اسوهها» را به معرفی «حجر بن عَدی» اختصاص داده است. وی در این کتاب که بیش از یک دهه پیش تألیف شده است، حجر و یاران همراهش را از شهدای افتخار آفرین تاریخ معرفی میکند که در عصر سکوت و خفقان، فریاد ظلمستیزی سر دادند و تأکید میکند: حجر و یاران او، برای جوانان فضیلتخواه جامعه ما و همه امت اسلامی در سراسر جهان، سرمشق ایمان، جهاد، هجرت، فداکاری، مبارزه با فساد، امر به معروف و نهی از منکر، دفاع از حق و افشای چهره نفاقند.
حجتالاسلام محدثی در ادامه با برداشتی آزاد از کتاب «لبیب وجیه بیضون» (نویسنده سوری) تحت عنوان «حجر بن عَدی الکِندی، راهب اصحاب محمد» (1)، به معرفی این شهید راه ولایت و محبت علی(ع) میپردازد که گزیدهای از آن را به انتخاب خبرگزاری فارس میخوانید.
* شناخت اجمالی
یکی از قبایلی که در کوفه میزیست «کِنده» بود. حجر را به سبب آن که از این قبیله بود، حجر بن عَدی کِندی میگفتند. چون اهل خیر بود و قدم در مسیر خیر میگذاشت، به «حُجر الخیر» نیز معروف بود.
پیش اسلام به دنیا آمده بود؛ اما در سال های آخر عمر رسول خدا(ص) توفیق یافت که مسلمان شود. از این رو، بهرهگیری وی از حضور پیامبر، چندسالی بیش نبود؛ اما پیوسته در عمر خویش، پیکارگری در راه حق بود. در جنگ قادسیه در زمان خلیفه دوم حضور داشت و فاتح «مَرج عذرا» بود. (2)
وی، عابدی پارسا، مجاهدی ظلمستیز، آمر به معروف و ناهی از منکر بود و از پیامبر خدا و امیرمؤمنان حدیث روایت میکرد. او شیفته نماز و نیایش، مستجاب الدعوه و از اصحاب برجسته پیامبر خدا (ص) بود. چنان دلباخته زهد و عبادت و نماز و روزه بود که او را «راهب اصحاب محمد» میگفتند(3). پیوسته باوضو بود. هرگاه وضو میساخت، به نماز میایستاد. هم در زیبایی چهره، از خوش سیماترین مردان کوفه بود(4) و هم در زیبایی روح و کمال اخلاقی، از نوادر روزگار به شمار میرفت.
اگر تولد او را - آنچنان که گفتهاند - در عصر جاهلیت بدانیم، هنگامی که پس از فتح مکه به اسلام گروید، حدود 27 سال داشت. هر چند دیر اسلام آورد و سن او در آن هنگام چندان زیاد نبود، ولی در عمق ایمان و صداقت عقیده و باور استوار نسبت به دین خدا و رسالت پیامبر، از بسیاری کهنسالان و سابقهداران پیشتر و بارزتر بود.
به تعبیر مرحوم «سیّد محسن امین»: حجر، از نیکان صحابه بود، فرماندهی شجاع، بلند همت، عابد و زاهد، مستجاب الدعوه، عارف به خدا، مطیع محض فرمان پروردگار، حقگوی صریح، ظلمستیز صبور، بیهراس از شهادت، ایثارگر در راه خدا و از هواداران خالص امیرالمؤمنین علیه السلام بود. این که از سوی حضرت علی به فرماندهی سپاه در جنگ جمل و صفین برگزیده شد، نشانه شجاعت اوست. حاضر بود که بمیرد، ولی خواری و ذلت نپذیرد. آغوش به روی شهادت گشود؛ اما حاضر نشد از علی بیزاری بجوید و خود را از مرگ برهاند و حاضر شد که پسرش پیش از خودش شهید شود، تا مبادا با دیدن تیغ جلاد بالای سر پدرش، سست شود و دست از ولای علی بردارد… . (5)
اینها گوشهای از فضیلت های اخلاقی و روحی حجربن عدی است، که او را شایسته الگو بودن برای هر مسلمان حق جو و شهادت طب و وفادار به آرمانهای والا ساخته است.
* همپای حجر، در حوادث تاریخی
استاد سید علی اکبر حسینی:
خانمی می گفت: من هر غذایی که درست می کنم، وقتی آقا به خانه می آید، نفس عمیقی می کشد و می گوید: ” خانم! غذا چه درست کرده ای؟” می گویم: عدس پلو، باز نفس عنیقی می کشد و می گوید:” خانم از این همسایه ها یاد بگیر، این هاقورمه سبزی دارند، بوی قورمه سبزی می آید.” چنین آدمی به چیزی که در سفره خود ارد، بسنده نمی کند و از قناعت دور است. روزی برای حضرت سلمان مهمان آمد. او مقداری نان خشک در منزل داشت و همان را به عنوان پذیرایی از مهمان آورد. مهمان گفت: ای کاش کمی نمک هم بود و نان را با نمک می خوردیم. حضرت سلمان یک مشک کوچک داشت. آن را گرو گذاشت و مقداری نمک زبر گرفت و سر سفره گذاشت. وقتی غذا تمام شد، مهمان، خدا ا شکر کرد و گفت:” الحمدلله علی القناعه؛ خدای را شکر که قانعم.” حضرت سلمان فرمود: اگر قانع بودی مشک ما به گرو نمی رفت! این نشان می دهد یکی از کارهایی که خیلی انسان را گرفتار می کند، نسیه خوری است.
زید بن صوحان که از یاران و اصحاب امیرالمومنین علی علیه السلام هست از ایشان سوال می کند: ای القنوع افضل؟ کدام قناعت بهتر است؟ حضرت فرمود:” القانع بما اعطاه الله؛ کسی که به انچه خدا به او داده است،قناعت کند." هر کس باید تمام تلاشش را برای کسب نعمت و روزی به کار بد و پس از آن به آنچه در سفره نعمتش قرار گرفته است، بسنده کند.
مجله خانه خوبان-شماره 48
ــ صدا زد: زیباترین چهارحرفی جهان تقدیم تو؛ سلام.
ـ بابایمان همیشه می گفت: توی راه، توی ماشین، وقت خواب… برای خودتان قصر بسازید ولی مواظب باشید خرابش نکنیدها! ذکر که بگویید می شود قصر بهشتی؛ بهتر از این خانه های پر غصه دنیا.
ـ نان و ماست را بااشتها می خورد گویا که چلوکباب بختیاری؛ و شکر می کرد جوری که انگار پای یک سفره صد رنگ نشسته. گفت: فرقش ده سانتی متر است؛ فرق همه غذاها ده سانتی متر است؛ از نوک زبان تا ته زبان. وقتی از این فاصله گذشت دیگر هیچ کدامشان با هم فرقی ندارند.برای این ده سانتی متر هم ارزش ندارد دل خدارا برنجانی!
ـ کلی فرش و میز و مبل سالم و خوب را آورده بود سمساری برای فروش و سر قیمتش حرص می خورد و می گفت:” همه تمیز و نو هستند خانم اصرار داره که عوضشون کنیم والا…” خندید و گفت: آدم بزرگ ها هم مثل بچه ها هستند همیشه دنبال اسباب بازی اند، وقتی هم که به ان می رسند، زود دلشان را می زند و بهانه اسباب بازی های جدید می کنند.
ـ می گفت: قربون خدایی برم که حواسش به همه بی حواسی های ما هست.
می گفت: رفته بودم خدمت آیت الله بهجت برای رهنمود خواستن، فرمودند: اگر می خواهید بارتان به مقصد برسد در شبانه روز یک بار برای امامحسین علیه السلام گریه کنید.
عبدالله نیازی-مجله خانه خوبان-شماره 48
در تاریخ آورده اند که، روزی تزار روسیه به بیماری وحشتناکی دچار شد. تزار بینوا به هیچ چیز دلبستگی نداشت و زندگی به نظرش بیهوده می آمد. تمامی پزشکان آن سرزمین بر بالینش گرد آمده بودند، ولی هیچیک به درمان افسردگی اش توفیق نمی یافتند. تا اینکه خردمندی بزرگ بایش علاجی یافت. او گفت: تزار درمان می شود، به شرط اینکه مردی خوشبخت را نزد او اورده، جامعه اش را برکنید و از تزار بخواهید که آن را بر تن کند. به این ترتیب، او درمان خواهد شد!
پس ماموران تمامی قلمرو تزار را زیر پا گذاردند تا مردی خوشبخت بیابند، ولی افسوس که یافتن مردی که از همه چیز راضی باشد ناممکن به نظر می آمد:
یکی از همسرش شکوه داشت، یکی ثوتمند ولی بیمار بود، دیگری سالم بود ولی از مشکل دیگری می نالید…
همگی بدون استثنا از مسکلیدر زندگی شکایت داشتند. با این حال روزی پسر تزار، در حالی که از جلوی کلبه چوبی کوچکی می گذشت صدای مردی را شنید که می گفت” چه سعادتی! امروز خوب کار کردم و خوب غذا خوردم1 می توانم بروم و راحت بخوابم. آدم در زندگی دیگر چه می خواهد؟”
پسر تزار از خوشحالی در پوست خود نمی گنجید. او سرانجام گوهر نایاب را پیدا کرده بود. خدمتگزاران را فرا خواند و دستور داد که فورا به خانه آن مرد رفته و پیراهنش را به بهایی گزاف بخرند و نزد تزار یعنی پدرش ببند.
خدمتگزاران، سراسیمه خانه مرد خوشبخت را محاصره کردند تا یراهن را از تنش بیرون آورند، اما آن مرد چنان تنگدست بود که اصلا جامه ای بر تن نداشت.
مجله خانه خوبان-شماره 48
حدود 20 سالی بیشتر نداشت.
شاید اگر بگویم دستمال سر، از نوع میکروسکوپی هایش سرش می کرد، بیشتر به واقعیت شبیه است تا بگویم روسری می پوشید!
از آن دخترهایی بود که به قول بعضی می گویند؛… آخرشه!
قبل از ماه رمضان بود. وقتی برای مشاوره به اتاق من آمد با روزهای قبل خیلی فرق می کرد مقنعه سر کرده بود،هر چند هنوز موهایش بیرون بود، اما آن تیپ قبلی اش کجا و مقنعه امروزش کجا؟!
داشتم از تعجب شاخ در می آوردم!
بدون مقدمه و بدون اینکه من سوالی کنم شروع کرد:
حاج آقا امروز اتفاق خیلی عجیبی برام پیش اومده!
هنوز از تعجب پوشش جدیدش بیرون نیامده بودم که مرا متعجب تر کرد. گفتم: مگه چی شده؟!
در حالی که با انرژی زیاد می خواست حرف بزند گفت:
حاج آقا امروز وقتی سوار اتوبوس واحد شدم،همین که خواستم برم روی صندلی بشینم یک دختر حدود 24 ساله، محجبه و با مانتویی بسیار شیک و چادری اتو کشیده و بسیار مرتب با یک حجاب کامل و بسیار تمیز و شیک، نگاهی به من کرد و با لبخند محبت آمیزش رو به من گفت: خانم خوب! بیا کنا رمن بشین.
بدون هیچ حرفی رفتم کنارش نشستم.
هنوز درست و حسابی ننشسته بودم که مرا با لبخند محبت آمیزش غرق کرد و گفت: من دانشجوی دانشگاه اصفهان هستم، شما چیکار می کنی…؟
گرم صحبت شدیم انگار سالها بود که او را می شناختم! و سالها بود که دوستش داشتم! سط صحبت هایش دیگر حرف هایش را نمی شنیدم فقط با اشتیاق نگاهش می کردم… و پیش خودم می گفتم: خوشا به حال او! کاش من هم مثل او زیبا و محجبه بودم…!
… آنچنان با اشتیاق و حسرت از آن دختر چادری سخن می گفت که تصور می کردم آرزویی غیر از اینکه مثل او چادری بشود،ندارد! وقتی از آن دختر حرف می زد اشک در چشمانش جمع بود… اشک از اینکه چرا من اینگونه هستم و نتوانسته ام مثل او با حجاب، جذاب و مهربان باشم.
وبلاگ گاهی دلم برای خودم تنگ می شود-مسلم داودی نژاد
یکی از شرایط خانواده متعادل یک عاطفه و محبت حساب شده و وجود عاطفه ای اندیشیده می باشد. خانواده ای که در آن محبت متعادل و دور ار افراط و تفریط با شد ضمنا هستی آن به دور از تبعیض و ناروایی باشد.
برای یک خانواده متعادل داشتن کنترل و ثبات از وظایف مهم است.تصمیم گیری های اندیشیده و روش های حساب شده و امر و نهی ها روی ضابطه می باشد در خانواده متعادل یک انضباط واحد حکومت می کند.
این است که اگر در آن خانواده اثر از معنویت باشد، مذهبی بودن تنها برای خود پدر و مادر نتیجه بخش نیست؛ بلکه به خاطرحفظ و صیانت کودک و حسن تربیت کودکان هم ضروری است. چون سبب جلب ایمان کودک به سوی والدین می شود و وابستگی طفل را به پدر و مادر استوارتر و محکم تر می سازد. یاد خدا، توکل بر او، اتکا به او، مددخواهی از او در حضور در حضور فرزندان، اثری عمیق در رشد و سازندگی کودک دارد به خصوص در سنین نوجوانی. در سنین نوجوانی او نیاز به تکیه کاه دارد این وظیفه ی والدین است که او را متوجه پشتوانه ی محکم و زوال ناپذیری می سازد و آن پشتوانه خداست.
مادر، تو رفیع ترین داستان حیات منی. تو به من درس زندگی آموختی. تو چون پروانه سوختی و چون شمع گداختی و مهربانانه با سختی های من ساختی. مادر، ستاره ها نمایی از نگاه توست و مهتاب پرتوی از عطوفتت، و سپیده حکایتی از صداقتت. قلم از نگارش شُکوه تو ناتوان است و هزاران شعر در ستایش مدح تو اندک. مادر، اگر نمی توانم کوشش هایت را ارج نهم و محبت هایت را سپاس گزارم، پوزش بی کرانم را همراه با دسته گلی از هزاران تبریک، بپذیر. فروغ تو تا انتهای زمان جاوید و روزت تا پایان روزگار، مبارک باد.
مادر، تو شکوفاتر از بهار، نهالِ تنم را پر از شکوفه کردی و با بارانِ عاطفه های صمیمی، اندوه های قلبم را زدودی و مرهمی از ناز و نوازش بر زخم های زندگی ام نهادی. در «تابستان»های سختی با خنکای عشق و وفای خویش، مددکار مهربان مشکلاتم بودی تا در سایه سارِ آرامش بخش تو، من تمامی دردها و رنج ها را بدرود گویم. با وجود تو، یأس دری به رویم نگشود و زندگی رنگ «پائیز» ناامیدی را ندید. تو در «زمستانِ» مرارت های زندگی، چونان شمع سوختی تا نگذاری رنجش هیچ سختی ستون های تنم را بلرزاند. مادر، ای بهار زندگی، شادترین لبخندها و عمیق ترین سلام های ما، همراه با بهترین درودهای خداوندی، نثار بوستان دل آسمانی ات باد.