يکي از فرزندان شهيد بهشتي ميفرمود: پدرم در هفته وقت خاصي را براي گردهمنشيني و گفتوگوي اعضاي خانواده دربارة مسائلي که در طول هفته مطرح بود، اختصاص ميدادند. خيلي به ندرت اين جلسه تعطيل ميشد، حتي در اوج روزهاي انقلاب نيز اين جلسه برقرار بود. همه ميدانستند که بهعنوان مثال، عصر پنجشنبه دوساعت به غروب جلسه مشورتي تشکيل ميشود.
مادر چايي درست ميکردند و ميوهاي ميگذاشتند و همه طبق قرار کنار هم مينشستيم و طبق يادداشتهايي که داشتيم، نظراتمان را ميگفتيم. يکي دوساعت جلسه گفتوگو برقرار بود؛ البته ممکن بود در جلسات اول به تفاهم و توافق کامل نرسيم، اما به تدريج افراد يکديگر را بهتر درک ميکردند، نظرات همديگر را بهتر ميشنيدند و همين موجب انسجام، الفت و فراواني محبت در ميان اعضاي خانواده ميشد.
در دانشكده بههم ميگفتند: «شما»، دوران نامزدي «تو» شدند، قبل از طلاق «اوهوي»!
رضا رشيدي-نشریه خانه خوبان
پیوند: http://farhangi.tahzib-howzeh.ir
شرح حدیث توسط حضرت آیتالله العظمی خامنهای:
من مواعظ علي بن الحسين (عليه السلام): وقال له رجلٌ: إنّي لاحبّك في اللّه حبّاً شديداً، فنكس عليه السلام ثمّ قال: الّلهم إنّي اعوذبك ان اُحَبّ فيك وانت لي مبغض ثمّ قال له: احبّك للذي تحبّني فيه. (تحف العقول صفحه 282) نكته اساسي كه در اين بيان وجود دارد و درس بزرگي براي ماست، توجه فوري به خطري است كه در برابر چنين پديدهاي (محبوب بودن نزد مردم به خاطر خدا) انسان را تهديد مي كند.
لذا وقتي آن مرد به حضرت عرض ميكند كه شما را براي خدا دوست دارم، نميفرمايند: از تو متشكرم، يا خدا را بر اين محبوبيت سپاس مي گويم، بلكه ميفرمايند: «پروردگارا پناه به تو ميبرم از اينكه مردم مرا به خاطر تو دوست داشته باشند ولي تو مرا دشمن داشته باشي» و اين خطر بزرگي است براي ما، نكند كه مردم فكركنند ما مخلصانه براي خدا كارميكنيم و در راه او قدم ميزنيم اما حقيقتاً ما اين طور نباشيم و ظاهر و باطنمان يكي نباشد و يا با اعمال خود موجبات غضب الهي را در خود به وجود آورده باشيم و در اين صورت است كه مردم به خاطر خدا ما را دوست دارند ولي خداوند - نعوذ باللّه - دشمن ما ميباشد.
خواب
وقتي آيتالله قدوسي شهيد شدند دخترم يك ساله بود. خيلي بهانه پدرش را ميگرفت. بههمين خاطر من هم اذيت ميشدم. بعدها يكبار در مدرسه بچهها از او پرسيده بودند: لباس عيد خريدهاي؟ يكي از بچهها ميگويد: به او چيزي نگوييد، او پدر ندارد. اين حرف، دخترم را خيلي ناراحت كرده بود. دايم گريه ميكرد و ميگفت: من بابايم را ميخواهم! مسئولان مدرسه هم خيلي نگران بودند. ميگفتند اگر وضعيت روحي بچه همين باشد اين دختر مريض ميشود.
من هم از اين موضوع خيلي ناراحت و نگران بودم. يك شب در محلي كه سجادهاش را پهن ميكرد، دو ركعت نماز خواندم و به ايشان گفتم: بيا و خودت مشكل اين دختر را حل كن؛ من كه ديگر كاري از دستم بر نميآيد. نيمههاي همان شب ديدم دخترم در خواب ميخندد. صبح ازش پرسيدم: ديشب براي چي ميخنديدي؟ جواب داد: شب خواب بابا را ديدم. سوار بال فرشتگان شده بود و پرواز ميكرد. آمد پيش من؛ ديدم روي بالهاي ملائك نگينهاي سبز و سرخ است. وقتي بابا آمد مرا بغل كرد و روي پايش نشاند، سرم را نوازش كرد و گفت: مادرت را اذيت نكن!
از آن روز به بعد مشكل دخترم حل شد. يكبار ديگر هم خواب ديده بود كه يك خوشه انگور درشت و قرمزرنگ آورده است. وقتي نزديك دخترم ميرسد، دخترم چند دانه از انگورها را ميكند و ميخورد. صبح تعريف ميكرد كه آن انگورها خيلي خوشمزه بود.
همسر شهيد
1- شب زنده داری بر عمر و روزیتان می افزاید .
2- پیامبران و اوصیاء الهی برای این که طمعی به بیت المال نداشته باشند هر کدامشان مشغول کاری بودند .
3- عاقل بدون ایمان شیطان است .
4- عمر شما در اثر خدمت به مردم زیاد می شود .
5- اگر خدا را می خواهی باید از خودیت خودت بگذری .
6- باید عمل به دستورات و اوامر معصومین کرد ، نه این که ما بتوانیم مثل آن ها بشویم .
7- حضرت ملک الموت به صورت عمل خودمان ظاهر می شود .
8- در اولین قدم سیر و سلوک ، پروردگار متعال آزمایش را شروع می کند .
9- مقام مراقبه یعنی این که سالک تمام و کمال در محضر و حضور حضرت حق قرار دارد .
10-اول سفر الی الله سحر خیزی است .
11-وسایل وصال به مطلوب را نیز باید دوست داشت .
12-تنها راه تشخیص و سوسه ی شیطانی از نفحات قدسی مراقبه است .
13-اگر تحصیلات علمی شما با علم اخلاق توأم نباشد ، منقطع می شود .
14-خدای متعال می فرماید : ای دنیا ! خدمتگزار باش کسی را که خدمتگزار من است . یعنی کسی که ( همِّ او واحد است ) و آزار بده کسی را که خدمتگزار توست .
15-هر انسانی یک تکلیف اجتماعی دارد و یک تکلیف انفرادی .
16-دین ، عمل به بندگی حضرت حق است .
17-اگر سالک بداند که در شناخت پروردگار چه چیزی نهفته است دیگر به زرق و برق دنیا اهمیت نمی دهد .
18-اگر از باب رحمت حق ، قصد ورود دارید ، باید کمی پول خرج کنید و به فقرا و مسکینان و یتیمان کمک کنید .
19-موسی علیه السلام ده سال در مدین شاگردی کرد و استاد شد . بدون استاد نمی شود سیر کرد .
20-اگر اراده کنی که خودت را حفظ بکنی پروردگار هم در هنگام ارتکاب به معاصی برای تو ایجاد مانع می کند .
21-اگر آن دین خالص در قلب ما وارد شود تمام آن شلوغی ها از قلب مفارقت می کند . پس دلیل شلوغی قلب من این است که از دین خالص در آن خبری نیست .
22-رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند : اگر کسی ما را دوست دارد باید به دستورات ما عمل کند آیا کافی است کسی بگوید من علی را دوست دارم ولی فعال نباشد و عمل به فرمایشات ایشان نداشته باشد ؟ !
23-باید نه آن قدر تنبل باشيد که مردم بگویند وبال بر جامعه است و نه آن قدر فعالیت در دنیا داشته باشید که عرف بگوید چهار دست و پا افتاده روی دنیا .
24-روش رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از طریق اخلاق عملی است . علم رسول خدا علم رهبانیت نیست .
24- علم حقیقی علمی است که انسان را به هدایت خاصه راهنمایی کند . علمی است که او را به احوال دلش آگاه بکند .
25-خداوند متعال از جهل نمی گذرد .
26-حب دنیا و حب خدا در یک دل جای نمی گیرد . باید از یکی از آن ها گذشت.
27-خوش خلقی خوی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است . مردم را با اخلاق عملی و با روی خوش به اسلام دعوت کنید .
28- گمشده مومن حکمت و دانش است . این از ملاقات با امام زمان علیه السلام بالاتر است .
29-علم را برای عمل کردن یاد بگیرید.علت عدم رسیدن ما به مقامات عالیه این است که ما عمل در کلاس های قبل نکردیم .
30-امر آخرتتان را اصلاح کنید تا امورات دنیای شما اصلاح شود .
31-آن چه که شما در سفر آخرت همراهتان دارید علم و عمل صالح خود شماست .
32-قدم به قدم عمل خود را با فرمایشات معصومین علیهم السلام منطبق کنید .
33-تنها یاور شما در مواجهه با حضرت ملک الموت عمل صالح شماست .
34-تعلقات است که مانع پرواز انسان می شود .
35-توفیق شما در سیر الی الله منوط به این است که چه قدر به افراد جامعه احسان می کنید و این در رأس امور است .
36-اهل بهشت حسرت هیچ ساعتی از عمر خود را نمی خورند ، الا ساعاتی را که در دنیا در غفلت بودند و ذکر پروردگار متعال را نکرده بودند .
37-آن نیرویی که بتواند شما را در مقابل شیطان و نفس محافظت کند محبت به پروردگار متعال است .
38-مبادا نعمت های خدای متعال شما را مغرور کند .
39-اگر بخواهید از دنیا استفاده کنید باید اول از پله ی آخرت شروع کنید .
40- تا زمانی که توجه به حضرت حق دارید در رحمت خداوند متعال هستید .
کتاب عالمان شهر اخلاق /سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران/
حاج مصطفي پس از نماز از مردان محله خواست براي جهيزيه دختري مستمند و آبرودار آستين بالا بزنند. قرار شد همه شبجمعه آينده کمکهايشان را به دفتر مسجد تحويل دهند. اثاثي تهيه شد و حاجي آنها را با وانت براي خانواده دختر برد.
دو هفته بعد، وقتي برادرم مرا به عروسي دخترش دعوت کرد. وقتي خانه عروس و داماد را ديدم يکه خوردم. چقدر از برادرم دور مانده بودم…
سپهر حيدري-مجله خانه خوبان
* به کسی غبطه نخور.
* برای دفاع در برابر انتقادی که از تو میکنند، وقت تلف نکن.
* به بهانه اینکه پولی برای فرزندانت به ارث بگذاری، ناخنخشکی نکن.
* از اینکه به دیگران بگویی چطور کاری را انجام بدهند، اجتناب کن و در عوض به آنها بگو چه کاری باید انجام بگیرد. خواهی دید که آنها با راهحلهای خلاقشان تو را شگفتزده خواهند کرد.
* متنی را که باید امضا کنی، به دقت بخوان. یادت باشد که معمولاً امضای بزرگ، علامت دادن و امضای کوچک، علامت گرفتن چیزی است.
* به دیگران فرصتی دوباره بده، اما نه سه باره.
* چیزهای کماهمیت را تشخیص بده و سپس آنها را نادیده بگیر.
* از هر چه داری استفاده کن و نگذار در اثر بلااستفاده ماندن، بپوسد.
* پیش از یافتن شغل تازه از شغلت استعفا نده.
* به طرزی ارضا نشدنی کنجکاو باش و از کلمههای چرا زیاد استفاده کن.
* یادت نرود بالاترین نیاز عاطفی هر کس، مورد تحسین واقع شدن است.
* مردم را با قدرت قلبشان اندازه بگیر، نه با قدرت حساب بانکیشان.
* یاد بگیر چکه لوله آب دستشویی را تعمیر کنی.
* بهترین دوست همسرت باش.
* همسایه تازه واردت را با یک بشقاب از غذای خانگی دلخواهت غافلگیر کن.
* هر کاری از دستت بر میآید برای کارفرمایت انجام بده، این یکی از بهترین سرمایهگذاریهای عمرت خواهد بود.
وقتي رفت، چيزي در درونم بيصدا شکست. خيلي سعي کردم فراموشش کنم. دور و برم را شلوغ کرده بودم. هر روز يک دوست جديد، هر روز يک ارتباط تازه، اما هيچکدام نتوانستند جاي او را برايم پر کنند. هيچ کس مثل او نبود.
اين روزها بهترين وقت بود. ديگر تحمل دورياش را نداشتم. بلند شدم. غروري که مانع رفتنم بود، زير پا له کردم و رفتم. وقتي در خانه را باز کردم، ديدم پشت در ايستاده و انگشت اشارهاش را براي زنگ زدن بالا آورده است.
شهرزاد مقيمي
مجله خانه خوبان
شهید آیتالله دكتر بهشتی:
یادم میآید که حدود چهارده ـ پانزده ساله و در آغاز دوران بلوغ بودم و تحصیلات علوم اسلامی را هم تازه شروع کرده بودم. به حکم آن نشاط و شادابی که انسان در آن سن دارد، پیش یا بعد از مباحثه و پیش یا بعد از درس، دوستان میگفتند، میخندیدند و میگفتیم و میخندیدیم. یکی از رفقا كه با من هممباحثه بود، ولی سن او از من چند سال بیشتر بود…
وقتی ما میخندیدیم ایشان میگفت فلانی… بهتر است که خودمان را عادت بدهیم که نخندیم، یا کمتر بخندیم. گفتم چرا؟ گفت در قرآن (آیه 82 سورة توبه) آمده است: «فلیضحکوا قلیلاً و لیبکوا کثیرا» یعنی کم بخندند و زیاد بگریند. به او گفتم، بالاخره به من بگو ببینم، آیا خندیدن کار حرامی است یا نه؟ گفت نه، حرام نیست؛ ولی در عینحال بهتر است یک مسلمان زبدة ورزیده نخندد…
در نقاط دور افتادة سرزمين هند، رسم چنان جاري است كه هر صد سال يك بار، به سال نو، جشني بزرگ بر پا ميشود و مردمان شهر از كوچك و بزرگ و پير و جوان، همه، به دشتي خارج شهر ميروند كه در آنجا سنگي بزرگ برپاست.
سپس جارچيان شاهي جار هميزنند كه تنها كسي بر اين سنگ بر شود كه عيد قرن پيش را ديده باشد. و گاه شود كه پيري ناتوان و كور يا پيرزني كه از فرط كهولت ميلرزد، پيش آيند و بر سنگ فراز شوند و گاه يك تن پيش آيد و گاه هيچ كس. چه، شود كه آن قرن، تمامي ابناي خويش را از ميان برده باشد.
امّا كسي كه بر آن سنگ بر ميشود، با بلندترين صدايي كه ميتواند، ندا در ميدهد كه من در عيد گذشته، كودكي بودم و پادشاه آن روزگار فلان كس و وزير فلان و قاضي بهمان بود؛ و سپس يادي از مردمان گذشتة آن قرن به ميان ميآورد كه چگونه آسياي مرگ خردشان كرده است و بلايا چه سان از ميانشان برده و چگونه زير طبقات خاك خفتهاند.
سپس خطيبي بر ميخيزد و مردمان را موعظه ميكند و مرگ را يادآوريشان ميكند و غرور دنيا را و بازي روزگار را با اهل خويش.