مرحوم حاج اسماعيل دولابي
انشاءالله صابر باشيد، هر وقت در تنگنا قرار گرفتيد، خدا كمكتان ميكند. خدا غفور است، بزرگ است، صانع است، بيشتر از خودمان ما را دوست دارد، منتها دوست دارد كه ما دعا كنيم تا خودمان بهره ببريم. ميگويد من كار خودم را ميكنم، شما هم مرا ياري كنيد؛ يعني دعا كنيد. خدا كه يار نميخواهد؛ ياري يعني بياييد هممسلك من بشويد. غفار باشيد، ستار باشيد، خداوند محتاج كسي نيست. او كارهاي خوب انجام ميدهد. شما هم اگر كارهاي خوب انجام بدهيد، خدا را ياري دادهايد.
شما وقتي نماز ميخوانيد، انبيا و اوليا را كمك كردهايد. وقتي كار خوب انجام ميدهيد، آنان را ياري دادهايد. هر مسلكي كه هر كس دارد، اگر شما هم از آن پيروي كنيد، او را ياري دادهايد.
هر كس دوست اهلبيت (ع) را دوست بدارد، اهلبيت (ع) را دوست دارد. دوستي مؤمنان موجب دوستي خدا و ائمه (ع) ميشود. خدا و رسولش دوست دارند مؤمنان به همديگر علاقه داشته باشند.
گاهی افراد در ارزیابی خود معیارهای حقیقی را فراموش می کنند و معیارهای مجازی را اصل قرار می دهند. شکست در کسب این اهداف جعلی و اعتباری سبب سرخوردگی،ٰاحساس بی ارزشی در آنها می شود.خانم محترمی در مشاوره می گفت:من هیچی نیستم،همه درخانواده و اقوام ما موفق اند. من نتوانستم رشد علمی خوبی به دلیل شرایط زندگی ام داشته باشم الان احساس شرم دارم و خودمو پیش اونا کوچیک احساس می کنم از همه بریده ام و خودم ازخودم بدم میاد و…..به او گفتم شما چرا این قدر حسادت دارید ؟چرا تو زندگیت زیاد دروغ می گویی ؟ چرا به شوهرت خیانت می کنی ؟چرا جیب و کیف می زنی؟ از حسادت چرا داری دق می کنی؟و….
گفت: نه نه کی گفته اصلا این طور نیست شما چرا به من تهمت می زنی و….گفتم این صفات درباره شمات صدق نمی کند گفت البته که صدق نمی کند هیچ کدام از این ها درست نیست شما چطور به خودت اجازه می دهی به من ….هنوز حرفش تمام نشده بود که گفتم اینها ارزش نیست شما برخلاف خیلی ها فوق تخصص انسانیت دارید بنابراین جا داره به خودتون ببالید و بنازید. حسابی تو فکر فرو رفت بعد سرش را بالا کرد و گفت تا حالا این قدر احساس خوبی نسبت به خودم نداشتم
فرزند علامه جعفری به ایشان گفته بود بد شد شما علامه و سرشناسید ولی من رشد علمی ندارم مردم از من که فرزند شما هستم این انتظار را ندارند.
علامه گفت شما آدم باش بقال باش کارگرباش ولی آدم باش.
هنر آدم بودن و خودشناسی و فهم این که انسان می تواند تا مرز جانشینی خدا پیش رود بزرگترین موفیت و کامیابی است.
1.بهبود عملکرد هوشمندانه و بهبود حافظه کوتاه مدت
2.شلشدن عضلات
3.آزاد شدن مسکن های طبیعی (سروتونین و اندروفین)
4.کمک به متقاعد سازی مخاطب
5.کمک برای یادگیری و یادیاری
6.افزایش خلاقیت
7.داشتن تصویر جذاب از خود
8.کمک به افشای خود و دیگران و شروع ارتباط کلامی
9.جوان تر نشان دادن چهره
10.افزایش سرتونین و نور آدرنالین(ضد افسردگی)
11.بذله گویی درمانی
12.پس راند هیجان منفی مثل خشم
13.دور راندن افکار مزاحم
14.تسهیل کننده برای پیوند دوستی و ارتباط
شهيد علي صياد شيرازي
چه حالتي بهتر از اينكه آدمي حزن و اندوه حوادث گذشته و ترس و خوف از وقايع اينده را نداشته باشد. و اين نمي شود مگر به فرموده ي قران كريم « بلي من اسلم وجهه الله و هو محسن فله اجره عند ربه ولا خوف عليهم و لا هم يحزنون» .
قمقمه اش هنوزآب داشت….نمـــي خورد….
ازسر کانال تاسرش مي رفت و مي آمد لب هاي بچه هارا باآب قمقمه اش ترمي کرد….
ريگ گذاشته بود توي دهنش که خشک نشود وبه هم نچسبد…
امام علي (علیه السلام ) :
إذا لَم تَكُن عالِما ناطِقا فَكُن مُستَمِعا واعِيَا ( غررالحكم،4090)
اگر دانشمندى گويانيستى ، پس شنونده اى شنوا باش.
هميشه با خودش غذاهاي خوب به مدرسه ميآورد. بچهها خيال ميكردند بچه پولدار است….
.
.
.
. فقط من ميدانستم پدرش در رستوران كارگري ميكند.
ناصر خانعلي-مجله خانه خوبان
امام على(ع) در تفسير آيه شريفه: «لاتنسَ نَصيبَك مِن الدّنيا» [1] ؛( بهره خود را از
دنيا فراموش نكن)مىفرمايد: «لاتَنسَ صِحّتَك و قوّتَك و فراغَك و شبابَك و نشاطَك أن
تَطلُبَ بها الآخرة؛ …»؛ برای رسيدن به آخرت(که بهتر و پایدارتر است)، چند چیز را
فراموش نکن:
1ـ تندرستی ات، 2ـ نیروی و توانت، 3ـ اوقات فراغتت، 4ـ جوانی ات، 5ـ نشاط و شادابیت. [2]
پی نوشت :
1 . قصص، 77.
2 . معانى الاخبار، ص 325.
آب گلواژه های عشق را در جزر و مدهای پی در پی، هجی می کند تا ساحل تسلیم را از یاد نبرد.
در گذر تند موج، کفها بی محابا با تلاقی خودیهای بی حاصل در نمایش حبابهای تو خالی در هم می شکنند و خواهی نخواهی در آب فرو می غلتند.
زیبایی حقیقت دریا در پیوستن قطره ها به هم آنجا پیداست که حباب تهی بودنش را در غنای آب ادراک می کند و با سجده ای بر اقیانوس نیست شود.
نیستی کجاست؟ این به یقین عین هستی است و قطرات در وحدت آب شناور…
و این داستان ولایت است.
داستان توحید.
نگو نه مامان!
بگذار بايستم. بگذار راه بروم. ميافتم، اما باز بلند ميشوم. گريه ميکنم. دردم ميگيرد ولي راه رفتن را ياد ميگيرم. نترس! همه همين کار را ميکنند.
نگو نه مامان!
بگذار خودم غذا بخورم. قاشق را دست خودم بده. غذايي که خودم توي دهانم ميگذارم خوشمزهتر است. اطرافم کثيف ميشود، به هم ميريزد، ولي من ياد ميگيرم. ياد ميگيرم خودم غذا بخورم!
نگو نه مامان!
صابون را بگذار توي دست خودم. ليف را به من بده. خودم ميشويم. عيب ندارد. من خيلي هم کثيف نيستم. بگذار خودم بکنم. اينجوري خيلي کيف دارد!
……………………………………………
مريم سيادت-نشریه خانه خوبان
مرحوم الهيقمشهاي
حتما ديدهايد در ميهمانيها، بچهها معمولاً از پدر و مادر و نزديکان خود فرار ميکنند تا به بازيهاي کودکانه خودشان بپردازند، ولي مرحوم الهيقمشهاي طوري با بچهها رفتار ميکرد که بچههاي کوچک همه دور ايشان جمع ميشدند.*
ايشان با يک مهرباني خاص با بچهها روبهرو ميشد. بچهها دور پدرم جمع ميشدند و به ايشان با احترام سلام ميکردند. پدر هم به آنها خوراکي ميداد. يادم هست گاهي عصرها در ميزدند. در را که باز ميکرديم، ميديديم يکي از بچههاي محل و از همبازيهاي ما، يک گل سرخ از باغچه منزلشان کنده و آورده تا به مرحوم پدرم هديه بدهد. ايشان به فرزندان کليله و دمنه و مثنويالاطفال درس ميداد. گاهي هم شاهنامه براي آنها ميخواند و آنرا به صورت نمايش اجرا ميکرد. واقعاً پدر هر ذوقي را در ما در مورد هنري ميديدند، تشويق ميکردند. حالا اين در يکي شعر بود، در يکي نقاشي و در ديگري چيز ديگري.
* يکي از شاگردان استاد
………………………
نشریه خانه خوبان