نگو نه مامان!
16 شهریور 1392
نگو نه مامان!
بگذار بايستم. بگذار راه بروم. ميافتم، اما باز بلند ميشوم. گريه ميکنم. دردم ميگيرد ولي راه رفتن را ياد ميگيرم. نترس! همه همين کار را ميکنند.
نگو نه مامان!
بگذار خودم غذا بخورم. قاشق را دست خودم بده. غذايي که خودم توي دهانم ميگذارم خوشمزهتر است. اطرافم کثيف ميشود، به هم ميريزد، ولي من ياد ميگيرم. ياد ميگيرم خودم غذا بخورم!
نگو نه مامان!
صابون را بگذار توي دست خودم. ليف را به من بده. خودم ميشويم. عيب ندارد. من خيلي هم کثيف نيستم. بگذار خودم بکنم. اينجوري خيلي کيف دارد!
……………………………………………
مريم سيادت-نشریه خانه خوبان
بگذار بعضي چيزها را دستم بگيرم. بگذار بردارم. مراقب باش ولي بگذار شروع کنم. کنارم بنشين. نگاهم کن ولي آرام باش! کمکم کن ولي نگو نه مامان!
نگو نه مامان!
بگذار بخوانم. بگذار بدانم. کمکم کن! با من بخوان. نشانم بده. برايم حرف بزن. از تجربياتت بگو. اما نگو نه، مامان! بگذار بخوانم.نگو نه مامان!
بگذار بازي کنم. بگذار گاهي براي خودم باشم. درسم را نخوانم! اتاقم نامرتب است! خسته ميشوم، خوابم ميگيرد! عيب ندارد. بگذار خودم عواقبش را بفهمم. هرچه زودتر بهتر، اما نگو نه!
نگو نه مامان!
بگذار جلو بروم. بگذار حرفم را بزنم. فرصت بده. لازم نيست تو به جاي من حرف بزني. بگذار ياد بگيرم خودم از حقم دفاع کنم.
نگو نه مامان!
بگذار بجنگم. بگذار بزنم، کتک بخورم. زندگي جنگ است. جنگ بازي حالا، تجربه آينده است. بگذار آماده باشم. بايد بتوانم بعدها مبارزه کنم. بايد پيروز بشوم. ميشوم، نگران نباش. فقط بگذار بجنگم.
نگو نه مامان!
به من اطمينان بده. بگذار راه بروم. بگذار خودم بخورم. بگذار خودم بشويم. بگذار بردارم، بخوانم، حرف بزنم و بجنگم، بگذار زندگي را ياد بگيرم. نگو نه مامان. فقط مراقبم باش! راستي مامان هيچوقت شمردي که روزي چندبار به من ميگويي: نه؟