جوان گفت:دو ماه عزاداری! این همه غم، سبب افسردگی می شه.
پیرمرد با تبسم گفت:خدا را شکر! حتی یه روز هم از زندگیم ناراضی نبودم؛ “پیرغلام” حسینم.
………………………..
محمدحسین قدیری- نشریه خانه خوبان
«از در درآمدي و من از خود به در شدم»
از ديدنت، به جان تو، کلي پکر شدم!
باز آمدي که ناله بر آري زدخل و خرج
از دست شکوههاي تو، من خون جگر شدم!
ميگفت روز پيش «حسن» با پدر که:من
مغبون ز گفتههاي شما اي پدر، شدم!
من اهل ازدواج نبودم ز ابتدا
خواندي به گوشم آنقدر آخر که خر شدم!
من خانهاي مصادرهاي داشتم، دريغ!
صاحب زمين بيامد و من در به در شدم
گفتم: به قرض، تر نشود شست پاي من
در منجلاب قرض، فرو تا کمر شدم!
شد با ظهور «نظم نوين» وضع من خراب
بد بود حال و روزم و از بد، بدتر شدم!
دنيا به مثل دوره عصر حجر شده است
يا بنده مثل آدم عصر حجر شدم؟!
ابر من مگير اگر پس از اين شعر آبدار
چون استکان کنار سماور، دمر شدم!
………………………..
ابوالفضل زرويي نصرآباد - نشریه خانه خوبان
13 توصيه روانشناسان به والدين براي تربيت کودک بدزبان
منصور بهرامي (روانشناس باليني)
وقتي کودکان شروع به بدزباني، تمسخر، پرخاش، استفاده از کلمات نامطلوب و گاه فحش دادن ميکنند، ما به شکلي غمناک متوجه قدرت کودک در تقليد کلمات خوب و بد خودمان و اطرافيان ميشويم. بدزباني تنها از راه آموختن و مواجه شدن با آن به وجود ميآيد بنابراين بايد موقعيتهايي را که طي آن ممکن است کودک اين کلمات نامطلوب را بشنود، محدود کنيد يعني مواظب برنامههاي تلويزيوني که کودک ميبيند، دوستاني که با آنها رفت و آمد داريد و طرز صحبت خود باشيد تا بتوانيد اين کلمات را از مجموعه لغاتي که کودک به کار ميبرد حذف کنيد. 13 توصيه زير به شما کمک ميکند در تربيت کودک خود تأثيرگذارتر و موفقتر باشيد.
1. بدزباني کودک را ناديده بگيريد: اگر بهطور اتفاقي کودکتان واژه ناشايستي را به کار برد، سعي کنيد به بدزباني اهانتبار او کمترين توجهي نشان ندهيد. وانمود کنيد که آن را هرگز نشنيدهايد، بنابراين هرگونه تأثير آن را بر خودتان از بين برده و بازي او را به يک بازي يک نفره تبديل کنيد که اصلاً براي کودکان جالب نيست.
2. از خوشزباني کودک تعريف و تمجيد کنيد: بگذاريد کودک بداند چه نوع گفتاري را ميپسنديد. هر بار که بدزباني نميکند به اين امر اشاره کنيد. براي مثال بگوييد «خوشم ميآيد وقتي سؤالي از تو ميپرسم آرام جواب ميدهي.» به او نشان دهيد که کدام گفتار وي بدزباني شمرده ميشود.
* مرداني که ميکوشند زنها را درک کنند، فقط موفق ميشوند با آنها ازدواج کنند.
* با ازدواج، مرد روي گذشتهاش خط ميکشد و زن روي آيندهاش.
* ازدواج کنيد، به هر وسيلهاي که ميتوانيد. زيرا اگر زن خوبي به دست آوريد بسيار خوشبخت خواهيد شد و اگر گرفتار يک همسر بد شويد فيلسوف بزرگي ميشويد.
* قبل از رفتن به جنگ يکي دو بار و پيش از رفتن به خواستگاري سه بار براي خودت دعا کن.
* هرچه متأهلان بيشتر شوند، جنايتها کمتر خواهد شد.
* هيچ چيز غرور مرد را به اندازة شادي همسرش بالا نميبرد، چون هميشه آن را مربوط به خودش ميداند.
* زن ممکن است با مردي ازدواج کند که زندگي خوبي نداشته باشد، اما نميتواند مردي را که شنونده خوبي نيست، تحمل کند.
* وقتي براي عروسيات خيلي هزينه کني، مهمانهايت را يک شب خوشحال ميکني و خودت را عمري ناراحت!
* هيچ زني در راه رضاي خدا با مرد ازدواج نميکند.
* دوام ازدواج يک قسمت روي محبت است و نُه قسمتش روي گذشت از خطا.
* زناشويي غصههاي خيالي و موهوم را به غصه نقد و موجود تبديل ميکند.
* ازدواج قرارداد دو نفرهاي است که در همه دنيا اعتبار دارد.
* ازدواج مجموعهاي از مزههاست هم تلخي و شوري دارد. هم تندي و ترشي و شيريني و بيمزگي.
کارهاي خدا مثل هميشه عجيب و غريب است و البته مثل هميشه از روي حکمت؛ مثلاً وقتي قرار باشد خداوند نرخ سود ما را در معاملهاي که با ديگران ميکنيم، مشخص کند، سختگير است و با اين وصف، به ظاهر سود اندکي نصيب ما ميشود. تازه با کلي سفارش و توصيه روبهرو ميشويم تا مبادا حقي از ديگري ضايع شود، اما همين خدا در معاملهاي که با خودش ميکنيم، با شرط اخلاص، سود کلان ميدهد و اهل سختگيري هم نيست.
باور نميکنيد يک نمونهاش آيه 261 سوره بقره که مثال کشت دانه گندم را برايمان ميزند و مزد 700 برابري در مقابل يک عمل ما. جالب اينکه ما در قرآن با پاداش «بغير حساب» هم روبهرو ميشويم که ترجمه سادهاش ميشود بيحد و مرز، با اين تفاوت که بيحد و اندازه از نگاه خدا با نگاه انسانهاي حسابگر زميني خيلي تفاوت دارد. خب، خيلي طبيعي است که در معامله با خدا سودهايي به اين بزرگي نصيب ما بشود. حضرت علي (ع) هم فرمود «آنکه با دستي کوتاه ببخشد، از دستي بلند پاداش ميگيرد.1
نکته عجيب ديگر اينکه در معاملههاي دنيايي هر چند پرسود، احتمال ضرر هم وجود دارد يا حتي ورشکستگي، اما در اين تجارت، فقط بهره است و منفعت، بيزوال و زيان، اين را آيه 29 سوره فاطر ميگويد.
لابد تا حالا حدس زدهايد که از کدام عمل خير سخن ميگوييم و اگر نه لازم است بگوييم اين کار نيک با صفتهاي ناپسند بخل و طمع يکجا جمع نميشود. در ضمن، ارتباط مستقيمي دارد با محرومان و مستمندان و البته با اخلاص و در خيلي جاها با پنهانکاري و دوري از ريا، از اين نکته هم نبايد غفلت کرد که اين عمل بايد از آنچه دوست داريم باشد نه از هر چه دور ريختني است و بياهميت، شايد اين نکته پاياني بديهي است که بايد از مال حلال باشد و الا هر چند زياد، پذيرفته نميشود.
…………………………………………….
1. نهجالبلاغه، حکمت 232.
منبع:نشریه خانه خوبان
تجربههاي زندگي
به انتخاب منصورهسادات ميرغني
* هرگز سر يکديگر داد و فرياد نکنيد، مگر اينکه خانهتان آتش گرفته باشد.
* هيچوقت هر دو در يک زمان عصباني نشويد.
* اگر قرار است يکي از شما در يک بحث پيروز شود، بگذاريد آن يکي همسرتان باشد.
* اگر ميخواهيد انتقاد کنيد، اين کار را با عشق انجام دهيد.
* سعي کنيد حداقل روزي يکبار حرفهاي محبتآميز به شريک زندگيتان بزنيد.
* براي اينکه جام زندگيتان هميشه از عشق لبريز باشد، بايد زمانيکه حق با شما نيست خطايتان را بپذيريد و زمانيکه حق با شماست، سکوت اختيار کنيد.
* هيچ ترازويي براي اندازهگيري عشقي که ميتوانيم به ديگران و خودمان بدهيم، وجود ندارد. پس سعي نکنيد بسنجيد آنقدر که محبت کردهايد آن را دريافت کردهايد يا نه.
* پول موضوع زندگي نيست. ابزار زندگي است. اگر نتوانستيد به موقع ابزارتان را پيدا کنيد، حتماً ابزار ديگري هم به دردتان ميخورد.
* تبسم خرجي ندارد ولي سود بسيار ميدهد، لحظهاي بيش پايدار نيست، ولي ياد آن در سراسر عمر باقي ميماند.
* برنامهريزي، آينده را به زمان حال ميآورد، از اينرو شما ميتوانيد کاري درباره آن انجام دهيد.
* گاهي به خودتون هديه بدهيد و به خودِ دروني نشان دهيد که برايش ارزش قائليد.
اشارات:
پس هر بدي که در حق شما کرد با خوبي پاسخ بگوييد. اين تکنيک ارتباطي را از قرآن بياموزيد. (فصلت:43) شما که فکر نميکنيد همسرتان دشمن شماست؟!
* اگر ميخواهيد همسرتان به سوي شما جذب شود، لطفا ابتدا به خودتان بپردازيد. روح خشک و سنگين و بيلطافت هيچگاه در هيچکاري موفق نميشود. مهرباني، دلسوزي و رقت قلب را در خود بپروريد. به آيه 159سوره آلعمران نگاه کنيد.
* آرامش و آسايش، مهمترين نتايج تشکيل بنيان خانواده است. قرآن، اين آرامش را به جنبه خاصي از قواي جسمي يا روحي محدود نميکند بلکه در منظر قرآن، به واسطه ازدواج، آرامشي فراگير در همه ابعاد وجود انسان ايجاد ميشود. (روم: 21)
*«گذشت کنيد که اين به تقوا نزديکتر است.» قرآن بر عفو و گذشت در روابط خانوادگي تاکيد فراوان دارد؛ حتي در سختترين شرايط زناشويي که همسران به جدايي ميانديشند. و بعد توصيه ميکند: « و در ميان يکديگر بزرگواري را فراموشي نکنيد، زيرا خداوند به آنچه انجام ميدهيد بيناست.» (بقره: 237)
* وظايف زن و شوهر فقط تامين معاش يا برآوردن خواستههاي يکديگر نيست. در فرهنگ قرآني، اعضاي يک خانواده بايستي به رشد و کمال و سعادت همديگر هم کمک کنند. قرآن ميگويد: اي کسانيکه ايمان آوردهايد خودتان و خانوادهتان را از آتش گناه و عذاب دور نگهداريد. (طه: 132)
* اگر قصد راهنمايي و تربيت کسي را داريد، در گام اول از گفتار نرم و بامحبت بهره ببريد؛ حتي اگر مخاطب شما طاغوت سرکشي مثل فرعون باشد (طه: 44) حالا فرعون کجا و همسر مومن و مهربان شما کجا؟
……………………….
نشریه خانه خوبان
آيتالله ابراهيم اميني؛
فرزند، ثمرة مشترک ازدواج زن و مرد است. هر دو نفر در پيدايش کودک دخالت داشتهاند و در منافع و زيانهايش نيز شريک هستند؛ بنابراين، بچهداري نيز يک وظيفه مشترک زن و شوهر است، نه وظيفه زن تنها. درست است که مادران با ميل و رغبت از بچه نگهداري ميکنند و امور نظافت و تر و خشککردن و تغذيه و شيردادن و ديگر امور مربوط به کودک را از جانودل ميپذيرند و…؛ ليکن شوهر هم نبايد فداکاريها و زحمات همسرش را ناديده بگيرد و بگويد: بچهداري وظيفة زن است. وقتي ديد بچه آرام نميگيرد مادر را با بچه بگذارد و خودش برود در اتاق ديگر راحت بخوابد. نه، برادر! اين بچه مشترک بين شماست، پرستاري و نگهداري از او نيز يک وظيفه مشترک است. مگر تو عاطفه و وجدان نداري؟ آيا اين رسم زنداري و مهر و صفاي خانوادگي است؟ اگر تو روز کار کرده و خسته هستي، همسرت نيز در تمام روز به کارهاي خانهداري اشتغال داشته و خسته است. اگر تو خوابت ميآيد او نيز خوابش ميآيد. اگر جيغ و شيونهاي بچه اعصاب تو را خسته ميکند، مادر بيچاره هم همينطور است ليکن جز تحمل چارهاي ندارد… مقداري از شب را تو بخواب و همسرت از بچه پرستاري کند، آنگاه تو از بچه پرستاري کن و همسرت بخوابد.
يکي از علماي بزرگوار، آيتالله ميانجي را دعوت کردند تا در مکه مکرمه پاسخگوي حجاج بيتاللهالحرام باشند. ايشان پاسخ منفي دادند. فرزندانش به او گفتند که آقا! چرا قبول نميکنيد؟ ايشان فرمودند: چون مادرتان مريض است و من بايد از او پرستاري کنم. فرزندان گفتند ما از مادر پرستاري ميکنيم، شما به مکه مشرف شويد. ايشان فرمودند: نه، من خودم بايد پرستاري کنم. بيم اين دارم که مادر شما تقاضايي داشته باشد و خجالت بکشد از شما درخواست کند.
شبها که پدرم از درس ميآمد تا دوازده شب دور هم جمع ميشديم و حرف ميزديم. آنقدر پدر و مادرم با هم خوب بودند که رفتار خوب آنان باعث ميشد بچهها اصلا احساس کمبود نکنند. خيليها تعجب ميکردند از اينکه پدر و مادرم زندگي راحت را در تبريز رها کرده و به اين زندگي سخت در قم تن دادهاند. فضاي خانهمان توأم با احترام محبتآميز بود. عشقي که پدرم با محبت و معنويت خود در خانه ميپراکند، جايي براي مسايل غيرعادي باقي نميگذاشت. وقتي مادرم يا يکي از دخترها غذا درست ميکرد، پدرم آنقدر تشکر ميکرد که ما خجالت ميکشيديم. به ما دخترها خيلي احترام ميگذاشت. حتي ميگفت: دخترهايم ريحانههاي من هستند.
نجمهالسادات طباطبايي (دختر علامه)