يک کتاب را اگر صحافي نکنند زشت و بدقواره ميشود. انگار که زير چرخ ماشين رفته باشد، اما وقتي صحافي ميکنند چه شکل شکيل و صافي به خود ميگيرد، البته صحافي کردن کتاب هم آداب خود را دارد؛ ساعتها بايد زير دستگاه فشار باشد و تا آن فشارها، قبضها و گرفتگيها نباشد آن شکل کشيده، هموار و صاف هم اتفاق نميافتد. يادمان باشد هر يک از ما چيزي شبيه يک کتابيم، قبضها، فشارها و گرفتاريها همان فشارهايي است که به صلاح ما بوده و ما را صيقل زده و اهل صفا و صدق قرار ميدهد.
چون که قبضي آيدت اي راهرو
آن صلاح توست، آتش دل مشو(مولانا)
تمثیلاتی از استاد رنجبر
مكانيكي برايم گفت: همسايه تعميرگاهم فردي بود كه بيل مكانيكي تعمير ميكرد اما اهل تقوا و حلال و حرام نبود؛ اجرت وسيله نو را از ماشين قابل تعمير ميگرفت ولي وسيله دست دوم بر ماشين سوار ميكرد. هر چه به او ميگفتيم اين كار را نكن، گوش نميكرد. روزي فرزندش را به مغازه آورده بود. به او پول داد تا براي خودش پفك بخرد. بچه از كنار ماشينها به طرف بيرون ميرفت که پولش زير بيل يك ماشين ـ كه مدت طولاني آنجا بود ـ افتاد، بچه نشست كه پول را بردارد درست همانلحظه بيل ماشين جدا شد و بر سر بچه افتاد و جان کودکش را گرفت.
به نقل از نشریه خانه خوبان ،ش11
برگزيده دومين جشنواره فرهنگي هنري بانوان
حميده رضايي (باران)
وارد اتاق شد. پسرها سرگرم ديدن هديههاي همديگر بودند. كبوتر طوقي را در دستهايش جابهجا كرد و به سمت تختش رفت. از پنجرة كنار تختش كه به حياط كوچك كارگاه باز ميشد نور سرخ و كمجان خورشيد پيدا بود و به موازات پردة بيرنگوروي كركرهاي كه جلواش وصل بود چند لايه به سمت رختخوابش تابيده بود. كبوتر را به يك دست داد و سعي كرد آنرا بين انگشتها و سينهاش نگه دارد و با دست ديگر نخ چركمردة پنجره را پايين كشيد. حياط كوچك با تكدرخت مويي كه تنها زيبايي كارگاه بود ظاهر شد. كبوتر يك لحظه در دستهايش لغزيد و خود را به شيشة پنجره كوباند. نگاهها به سمت او برگشت:
ـ بچهها اينجا رو، حسن برا ننهاش كفتر گرفته.
يك پايش را روي پاية تخت گذاشته بود و سعي ميكرد كبوتر را كه حالا بالاي پنجره بود و مدام خودش را به شيشه ميكوباند بگيرد.
زهرا حاجيپور
خوب ميدانستند که او قدرتمندترين آفريدة خداست. هرچند جستهاش نحيف است ولي از نظر عاطفي و قدرت تأثيرگذاري، نيرويي شگرف دارد. با پندار عدهاي که او را عنصري ضعيف و خدمتکار ميدانستند بسيار مخالف بودند. از نظر آنها زن جواهري بود متعلق به خودش نه موجودي ضعيف متعلق به مرد! گفته «دکارت» جزيي از ايمانشان بود جملهاي که ميگفت: قدرت يک زن زيبا از يک قشون فاتح بيشتر است. به همين سبب با تأکيد فراوان بر ويژگيهاي ارزشمند اما ظاهري زن کوشيدند تا ارزشهاي واقعي و آسماني او فراموش شود، و اين شاهراه استثمار زن بود. استفاده از مواهب خدادادي زن يعني چهرة زيبا و دل مهربان او براي فزوني سرمايه!
روانشناسان صنعتي نظام سرمايهداري در پوشش کنگرهها و گفتوگوهاي علمي، فرياد آزادي زن سر دادند و بعد از آن بود که سيل نيروي کار ارزان بهسوي کارخانهها سرازير شد. البته هر زني براي به خدمت گرفتن مناسب نبود. زناني که به علت نياز اقتصادي انگيزه بيشتري براي کار داشتند براي استخدام در اولويت قرار گرفتند.1 مارکس، بنيانگذار مکتب کمونيسم در کتابش به نقل از يک کارخانهدار بزرگ مينويسد:
من براي کارخانة بافندگيام فقط زنان را استخدام ميکنم؛ البته تنها زنان شوهردار، اما نه هر زن شوهرداري، بلکه زني را به خدمت ميگيرم که اقتصاد و معاش خانه به او وابسته است. اين دسته از زنان به کار بيرون خانه، نياز بيشتري دارند، پس مجبورند تمام نيروي خود را در کارخانه به کار گيرند تا بتوانند درآمد بيشتري را براي تأمين وسايل ضروري زندگي بهدست آورند. بهعلاوه آنان به سبب داشتن فرزند و شوهر عواطف بيشتري دارند و اين به نفع من و کارخانة من است عواطف زن وادارش ميکند تا براي سير کردن شکم فرزندانش در کارخانه تلاش بيشتري کند.2
کارخانهداران و صاحبان سرمايه ميدانستند که چون قدرت اعتراض زن کمتر از مرد است، پس به مزد کم قانع ميشود و شورش و اعتصاب نميکند! امروز در ايالات متحده آمريکا حقوق ساليانه يک زن شاغل تمام وقت سهپنجم حقوق يک مرد شاغل با همان شرايط است. در ژاپن نيز متوسط حقوق دريافتي زنان، نصف حقوق دريافتي مردان در همان بخش است.
زنان، پنجاه درصد جمعيت بالغ جهان و يکسوم نيروي کار رسمي دنيا را تشکيل ميدهند اما با اينکه نزديک به دوسوم ساعات کار به دوش آنهاست، تنها يکدهم درآمد جهان را دريافت ميکنند و کمتر از يکدرصد داراييهاي جهان به آنها تعلق دارد.3
در اينکه زن جذابتر و تأثيرگذارتر از مرد است شکي نيست، به همين دليل کارهايي چون فروشندگي در فروشگاههاي بزرگ به او سپرده ميشود تا در جلب مشتري موفقتر عمل کند و درآمد افزونتري براي صاحبان سرمايه کسب کند.
شعار اشتغال زنان به منظور معطل نماندن نيروي آنان همواره از حنجرة مردان بيرون آمده آيا طرح چنين تئوريهايي، امضاي رسمي اين معاهدة اجتماعي نيست که:
مرد بر زن حق حيات بيشتري دارد؟
منابع
1. لذات فلسفه، ويل دورانت، فصل نهم.
2. زن در جستوجوي رهايي، ورند تونسن، ترجمه شهلا لاهيجي.
3. مجله زن روز، 13/5/85 و مجله پيام يونسکو شماره 153.
آقاي قرائتي ميگفتند: مىخواستم ازدواج كنم، ولى پدرم مىگفت: هر موقع به درس خارج رفتى زن بگير. ديدم به هيچ صورت قانع نمىشود، اثاثيه را از قم برداشتم و به كاشان نزد پدرم آمدم. پدرم پرسيد: چرا آمدى؟ گفتم: درس نمىخوانم! شما حاضر نمىشوى من ازدواج كنم.
خلاصه هرچه به خيال خويش مرا نصيحت كرد، اثر نگذاشت. بعضى از آقايان را ديد كه مرا براى درس خواندن نصيحت كنند. من هم بعضى ديگر را ديدم كه پدر را براى موافقت به ازدواج من نصيحت كنند.
تا اينكه يك روز به پدرم گفتم: يا به من بگو ايمانت مثل يوسف است، يا بگو گناه كنم يا بگو ازدواج كنم. سرانجام موفق شدم.
آيا هيچ ميداني درون اين پشتيهايي که يله دادهاي به آنها چيست؟ پر از مقوا و روزنامههاي باطله يا شانههاي تخممرغ. باور نميکني بازکن و ببين! البته اين را هم اضافه کنم که آنچه به پشتيها نما داده و شکل بخشيده همين چيزهاي زائد، ضايع و بيارزش است. خشم و غضب نيز از همين قماش است يعني درست مثل روزنامههاي باطله است که اگر آن را بيرون بريزيم بيارزش ميشويم و اصلاً از شکل ميافتيم. اگر قبول نداري يک روز که عصباني شدي برابر آيينه بايست و خود را تماشا کن، اما اگر اين خشم و غضب را فروخورده و فرو ببريم، ارزش و شکل يافته و قابل اعتماد ديگران ميشويم.
اساساً در چنين صورتي است که مدال مردمي و مردانگي به سينهها خواهد نشست.
وقت خشم و وقت شهوت مرد کو؟ (مولانا)
تمثیلاتی از استاد رنجبر
در واليبال وقتي برندهاي، که توپ را به سمت حريف پرتاب کني، اما او به هر دليلي پاسخ ندهد.
احسان و نيکي به ديگران هم از همين دست است يعني تو وقتي برندهاي که ديگري به احسان تو پاسخ ندهد؛ يعني که به ديگران لطف کني اما لطفي نبيني و البته چنين احسان و لطفي است که براي تو ميماند. نميبيني که بسياري از محسنين و نيکوکاران همچون يوسف نماندند، اما احسان و بزرگواري ايشان هنوز که هنوز است بر سر زبانها ميچرخد و گوشها را نوازش ميدهد.
مرد محسن ليک احسانش نمرد نزد يزدان دين و احسان نيست خرد (مولانا)
تمثیلاتی از استاد رنجبر
يکي از تجار بزرگ ميگفت: هر وقت که براي زيارت به حرم مطهر امام رضا(ع) مشرف ميشدم، حال دعا پيدا نميکردم و با حسرت به حال خوش زائران ديگر غبطه ميخوردم. يک روز به امام رضا(ع) عرض کردم: آقا! مشکل من چيست که حال زيارت پيدا نميکنم؟! و بعد با خود فکر کردم که علت اين بيحالي چيست؟
از حرم مطهر به منزل ميرفتم که فرد مسني را ديدم که به سختي مشغول حرکت دادن گاري دستي است.
به او گفتم: پدر جان! کمتر بار بزن تا راحتتر باشي.
مرد گفت: مجبورم. همسرم گفته اگر امروز فلان مبلغ کمتر دستمزد داشته باشي منزل نيا!
پرسيدم چرا؟ گفت: براي دخترم خواستگار آمده و به خاطر اينکه جهيزيه ندارد مدام عقد را به تأخير مياندازيم.
گفتم: چي براي جهيزيه کم داريد؟
گفت: اصلاً هيچ چيز تهيه نکردهايم چون نميتوانستيم.
دنبال او به خانهاش رفتم و دربارهاش تحقيق کردم. واقعاً فقير و مستأصل بود.
مغازه يکي از آشنايانم را نشانشان دادم و گفتم: به حساب من هر چه نياز داريد، برداريد و نگران نباشيد.
ميگفت: حاجآقا! از آن روز و آن اتفاق، حال زيارت عجيبي پيدا کردهام.
مجتبی عینی
قبل از انقلاب، پدرم مرتب با هيئتهاي عزاداري به مشهد سفر ميکرد، روزي مادرم گله کرد که چرا او را به مشهد نميبرد. پدرم گفت: من نميتوانم همراه عدهاي نامحرم مادرت را ببرم. اگر فردي مورد اعتماد پيدا شود، مادرت را همراه او ميفرستم مشهد.
گفتم: آيا من مورد اعتماد هستم؟ پدرم گفت: بله! و سيصد تومان براي هزينه مشهد مادر را به من داد. در همين لحظه عمهام هم براي آمدن ابراز علاقه کرد ، پدرم سيصد تومان او را هم داد، مادر بزرگم آمد و او هم همانطور، با 16نفر از خاله و عمه و… همراه من راهي مشهد شدند.
به مشهد که رسيديم، براي تهيه صبحانه از مسافرخانه بيرون رفتم. سرراه مقابل حرم مطهر روبهروي يکي از درهاي ورودي ايستادم و عرض کردم «يا امام رضا! چون مادرم منتظر است فعلاً براي زيارت به حرم نميآيم، عفو بفرماييد، اما خواستهاي از شما دارم، همسري ميخواهم با هفت شرط» و شرطها را رديف کردم. منتها گفتم شما هر شرطي که غلط است خودتان تصحيح کنيد.
به برکت امام رضا در مدت کوتاهي به راحتي مقدمات ازدواج من فراهم شد و حضرت بعضي از شروط من را در پاسخشان در نظر گرفته بودند و برخي را نه…
حالا بعد از گذشت سالها فکر ميکنم اگر فلان شرط را مثل فکر خودم به من ميدادند خدايناکرده چه ميشد؟
ع-م
تا فشارت ميافتد زود آبقند ميخوري، زود هم اثر ميکند، اساساً خاصيت آبقند همين است؛ يعني زود خودش را نشان ميدهد. البته آبقند تنها فشار خون را تنطيم ميکند اما فشار مشکلات هم آبقند خودش را دارد و آن چيزي جز قرآن نيست؛ پس هر گاه فشاري از سوي ديگران بر تو هجوم آورد آيهاي از آيات آن را بنوش. مثلاً اگر کسي تو را تهديد کرد که حيثيت و آبروي چند سالهات را به باد خواهد داد اين آيه را بخوان که ميگويد «هيچ برگي جز به اذن و اجازه حق فرو نميافتد» و آنگاه با خود بگو چگونه ممکن است آبروي من به همين راحتي و بدون خواست خداوند پايمال شود، هرگز! مگر اينکه او بخواهد و البته آنچه او بخواهد به خير و صلاح من است، پس چه باک.
در نيفتد هيچ برگي از درخت بيقضا و حکم آن سلطانبخت (مولانا)
تمثیلاتی از استاد رنجبر