قدر بشناسید مستان آخرین پیمانه را،
ساقی امشب می کند تعطیل این میخانه را،
گو به مهمانان که مهمانی به پایانش رسید،
خورده یا نا خورده باید ترک کرد این خانه را …
عید سعید فطر بر همگان مبارک و فرخنده باد
شادی عیدانه تان افزایشی / التماس دعای سفارشی
جهان قرآن مصور است
آیه ها در آن
به جای آنکه بنشینند، ایستاده اند
درخت یک مفهوم است
دریا یک مفهوم است
جنگل و خاک و ابر
خورشید و ماه و گیاه
باچشمهای عاشق بیا
تا جهان را تلاوت کنیم
سلمان هراتی
سجاده ام کجاست؟
می خواهم از همیشه ی اضطراب برخیزم
این دل گرفتگی مدام شاید
تاثیر سایه ی من است
که این سان
گستاخ و سنگواره، بین من و خدا و دلم ایستاده
است
سجاده ام کجاست؟
سلمان هراتی
مدت های زیادی در بخش غسالخانه مسئول تحویل جنازه بودم. این جا بعضیا ها مسئول کشیک شب هستند تا جنازه هایی را که شب توی منزل فوت می کنند و جوازشان توسط دکتر صادر شده و شبانه به بهشت زهرا علیها السلام حمل می شود را تحویل بگیرند. یک شب یک خانم سالمندی را آوردند که تحویل گرفتیم، فردا صبح که می خواستیم برای شست و شو بفرستیم خانم های غسال گفتند که از گوشه دهان این بنده خدا،کرم های ریز زنده درحرکت بود!
خیلی چندش آور بود، از روی کنجکاوی ماجرا را برای یکی از بستگانش که کمی آرام تر بود و آدم باتجربه و دنیا دیده ای به نظر می رسید، تعریف کردم.
آن بنده خدا بعد از چند بار استغفار گفت: این خانم مرحومه از بستگان ماست و یک ایراد بزرگ داشت که آدم بسیار بد دهنی بود و دائم به این و آن حرف رکیک و ناسزا میگفت
وهیچ کس از زخم زبان او در امان نبود و حتما دلیلش همین می تواند باشد!
خاطرات یک غسال/خانه خوبان/ ص25
یک بار پیرمردی را آوردند که اصلا شبیه مرده نبود؛ چهره روشن و بسیا رتمیز و معطری ذاشت. وقتی پتو را کنار زدم بوی گلاب می داد. آنقدر تمیزومعطر بود که من از مسئول غسالخانه تقاضا کردم خودم شخصا این پیرمرد را بشورم و غسل بدهم.همه ،بوی گلاب را موقع شست و شو و وقتی که آب روی تن این پیرمرد می ریختم حس می کردند.
وقتی که غسل و کفن تمام شد بی اختیار در نماز و تشییع پیرمرد شرکت کردم.بیرون برای تشییع و خاکسپاری اش صحرای محشری بپا بود.از بین ناله های فرزندانش شنیدم که گویا این پیرمرد هرروزش را با قرائت زیارت عاشورا شروع می کرد.از بستگانش دقیق تر پرسیدم، گویی این پیرمرد به این موضوع شهره بوده:
آدمی که هر روزش با زیا رت عاشورا شروع می شد!
خاطرات یک غسال/خانه خوبان/59
سلام، يه عالمه حرف تو دلمه، مونده بودم كي با شما درميون بذارم. امروز روان شناسي ميگفت حرف و نگراني هاي خود رو تو دلتون نگه ندارين و به شكل صحيح برون ريزي كنين. نمي دونم خودش هم ميفهميد چي مي گه يا نه. به هرحال حرف خوبي بود؛ چون اين حرفها كه تو دلم تلنبار شده، احساسم رو نسبت به خودم بد كرده. من رو برا شادي ميپوشند، اما دَس رو دلم نگذارين كه دلم از دس شما خونه. با شادي حرف از من ميزنيد؛ ولي با غيبتها و ندونم کاريهايتون قلب سفيدم رو تيره ميکنين. ديشب وقتي همه خواب بودن حرفهايي رو از داماد جواني شنيدم. او با خدا سخن ميگفت: خدايا! من و همسرم رو از مرداب رسم و رسوم غلط حفظ كن. من که مُردم از اين تشريفات و خرافات مَردم. اگه ميدونستم با كف و سوت اين همه فشار رواني وارد ميشود، شايد از ازدواج منصرف ميشدم…
قطرات اشكي كه از چشمان اين داماد ميريخت، هنوز قلبم رو ميسوزونه. آدماي عاقل كارايي ميکنن كه عين نادانيه. تازه به ما فخر هم ميفروشن كه عاقلَن و انسان ناطق. من نميدونم، ولي عدهاي عقيده دارن: «ديوونهها، ديوونه نيستن و بقيه ديوانهان. ديوونهها وقتي به هم ميرسن از كارهاي مضحك مردم براي هم تعريف ميکنن و ميخندن. اصلا اونا از ديدن کارهاي ديوانه وار اين انسان هاي عاقل نما ديوونه شده اند»
گاهي تو دلم مي گم هرچي شما آدما ميكشين حق تونه. حالم از برخي كاراتون به هم مي خوره اين روزا مشغول نوشتن كتاب فرهنگ عروسييم. بد نيس، چندتا واژه رو براتون معنا كنم:
جهيزه: اسباب اثاثيهاي است كه روي هر كدامش ماركِ ميد اين خون دل ؛ (Made in khone del)دارد.
لباس عروس: لباسي است كه بسياري از آدمهاي به ظاهر شاد ميپوشند و ميپوشانند. در ظاهر ميخندند و در باطن به خاطر گرداب تجملات و چشم و همچشمي گريه.
جهيزيه بَرون: مراسمي است كه در آن اقلام جهيزه توسط هيئت داوران (مهين، شهين و رامين و… )ثبت و فيلم برداري ميشود.
پاتختي: مراسمي است كه آدمها در آن آبروي برخي را با خواندن هدايا ميبرند و كف ميزنند و كِل ميکشند. در اين مراسم هدايا با فيلم و …ثبت ميشود تا مبادا فردا براي جبران بيشتر بدهند.
عروس كِشون: مراسمي است كه در آن داماد بينوا به كسي رو ميزند تا ماشين شيك و گران قيمت كسي رو كرايه كند و الكي تا چند ساعت خوش باشند. در اين مراسم با هر بوق زدن در نصف شب، نفرين و ناسزاي هزاران بيمار و پير زن و پير مرد همراه آنها به هوا ميرود؛ و به فحش دادن به اجداد آنها، تن مردههاي عروس داماد در قبر ميلرزد.
آينه بخت: آينهاي است كه من (لباس عروس) با اين رسومات و تجملات هرچه در آن نگاه كردم جز بدبختي چيزي نديدم.
ماشين عروس: اين نوع ماشين، اغلب، نه از عروس است و نه از داماد. ماشين مردم است كه به گل هندونه و نارگيل و…آراسته ميشود.
مراسم عسل خوراندن: شيريني است كه عروس و داماد پس از عقد به هم ميخورانند تا مزه… كه خوردن را نفهمند.
وليمه : غذايي است كه برخي ميخورند و برخي ميگويند آي كوفت بخوريد.
شير بها: پول زوري است كه زنان شيرصفت از دامادان روبه صفت ميگيرند.
مطرب: كسي است كه آمپر شاديش در اين شب بالا ميرود و عروس و داماد در گرد شادي او تا چند سال سرفه ميکنند.
سيسموني: اسباب نوزاديي است كه فرزندان بني آدم به زور عرف از غير پدر خود صاحب ميشوند به گمان من علت اين كه آدمي زاد زياد به حق خودش قانع نيست اين است كه كام او را با سيسموني زور بر ميدارند نه تربت سيد الشهدا و آب باران.
راستي فکر نکنين منِ لباس عروس خشکم و مخالف شادي من با ديوانگي و کم عقلي مخالفم. عاشق يک رنگي و سادگي هستم من دلم لک ميزنه برم تو عروسهاي مردم روستايي و عشاير اونايي که هنوز ويروس تجملات هارد ذهنشون رو خراب نکرده است. [1]
پي نوشت :
[1] . ماهنامه خانه خوبان، اسفند سال 1391.
نيّت بد
سستى و تنبلى
ناشكيبايى
طلب محال
پرداختن به سرگرمى ها
پرداختن به زوايد
حاكميت فرومايگان
گناهكارى
اهمّيت ندادن به آخرت
تكيه بر غيرخدا [1]
براي مطالعه بيشتر رجوع کنيد به :
http://www.hadith.net/n300-e2095-p9.html
پي نوشت :
[1] . محمدي ري شهري، محمد، فرهنگ نامه آرزو، چاپ اول، 1385.
مراحل زير در يادگيري زبان مؤثر است :
1- افزايش اطلاعات و آگاهي و ايجاد شناخت درباره ضرورت يادگيري زبان
2- ترسيم يک هدف منطقي براي يادگيري زبان در واقع پاسخ به اين پرسش چرا مي خواهم زبان ياد بگيرم؟
3- بعد از هدف گذاري روش رسيدن به هدف را بايد بنويسيد.
4- سعي کنيد يادگيري زبان محدود به کلاس نکنيد شکر خدا هر جا که نگاه مي کنيد کوچه و خيابان ، تابلو ها ، اشياء و وسايل ، داروها و اقلام مصرفي از زبان انگليسي بي بهره نيست شما بايد با دقت نگاه کنيد و دنبال ترجمه لغات آن باشيد.
5- سي دي ها و نوارهاي زبان و به طور کلي از محرک هاي شنوايي با محتواي زبان زياد استفاده کنيد شنيدن سرود ، و يا ديدن و شنيدن فيلم مهيج به زبان انگليسي مفيد است.
6- استفاده از فلش کارت ها براي يادگيري زبان بسيار مفيد است .
7- زدن برچسب انگليسي به اشياء پيراموني بسيار مفيد است.
8- لازم به ذکر است شما بايد به طور کلي فنون مطالعه بهتر و برتر را فراگرفته و در آموزش استفاده کنيد موفق باشيد. [1]
[1] . سايت اسک دين دات کام، انجمن مشاوره
باز هم مجبور بودم با مادرم براي نظافت خانه ي مادر بزرگ همراه شوم. من که کاري از دستم بر نميآمد ولي مادرم مي گفت: تو بايد از حالا ياد بگيري که بزرگترها به کمک بچه هايشان احتياج دارند. فکر مي کنم مادرم نگران آينده خودش بود و مي خواست من را براي نظافت خانه اي خودش در سال هاي آينده آب بندي کند.
خانه مادر بزرگ خيلي بزرگ بود ولي من هميشه کوچک ترين اتاق آن جا را تميز مي کردم، اين بار از مادرم خواسته بودم که اتاق محبوب مادر بزرگ را براي نظافت به من بسپارد؛ آن جا با وسايل قديمي و قاب عکس هاي خانوادگي پر شده بود. مادرم با اين که خيلي راضي به اين کار نبود در مقابل اصرار هاي من تسليم شد.
موقع رفتن به آن اتاق مخصوص، مادر بزرگ کلي سفاش کرد که مراقب وسايل قديمي خصوصا تنگ روي تاقچه باشم.
با اشتياق و کنجکاوي وارد اتاق شدم و اول از همه چشمم به تنگ سرمه اي رنگي افتاد که روي طاقچه ي اتاق برق مي زد.آرام نزديکش شدم و بي اختيار به ان خيره شدم.
حرف هاي مادر بزرگ در سرم مي چرخيد:
-دخترجان، مراقب باشيا! اون تنگ خيلي باارزشه، نکنه که بهش دست بزني اونو بشکني! اصلا به اون نزديک نشو مي ترسم که بشکنيش.
حرف هايي که در سرم مي چرخيد من را از اتاق دور کرد، از خانه دور کرد، از شهر دور کرد و به جايي برد که سبز بود و خنک، مثل يک رويا، زيبا بود.
کسي را آن جا نمي ديدم، تنها صدايي که شنيده مي شد صداي پرنده ها بود و جريان آب.
احساس خستگي مي کردم، روي سنگ بزرگي که کنا رودخانه بود نشستم. کسي را ديدم که از دور به من نزديک مي شد. آرام راه مي رفت ولي قدم هايش را بلند برمي داشت تا اين که خيلي زود او را جلوي خودم ديدم، تنگ سورمه اي مادربزرگ در دستانش بود. تا خواستم با او حرف بزنم و بگويم که… او فرصت صحبت کردن به من نداد، تنگ را به دستم داد و گفت: بنوش!
انگار مدت ها بود که آب نخورده بودم. تمام آب درون تنگ را سر کشيدم و خنک شدم. امدم که از او تشکر کنم ولي او ديگر آن جا نبود. ترس وجودم را گرفته بود، توان و تحمل وزن تنگ را داشتم، رهايش کردم و با شنيدن صداي شکستن ، روياي من هم در هم شکست.
مادر که چندين بار صدايم زده بود وارد اتاق شد و با ديدن تنگ شکسته روي زمين فقط يک جمله گفت:
-ترس از شکستن تنگ دوست داشتني مادربزرگت، آخر کار خودش را کرد. ان قدر گفت تا به حقيقت پيوست.
فهیمه آقایاری
چند شب پيش توفيقي دست داد تا در نماز جماعت آيت الله ناصري اصفهاني اين استاد اخلاق بزرگوار شرکت کنم. نورانيت ايشان يادآور معنويت آيت الله بهجت رحمت االله عليه است و مسجد ايشان صفاي همان مسجد را دارد. بعد از نماز با گروه زيادي همراه ايشان رفتيم. مي خواستند سوار پيکان ساده اي شوند و به منزل بروند. قبل از سوار شدن، دختر جواني با حجاب مانتويي، خودش را به ايشان رساند و گفت: مي خواهم در مورد موضوعي با شما خصوصي صحبت کنم. ايشان فرمودند: درباره چه موضوعي؟ دختر جوان گفت: اگر اجازه دهيد مي خواهم شما را خصوصي ببينم و آن را بگويم. استاد فرمودند: فردا صبح با دفترم تماس بگيريد. ايشان رفت تا سوار ماشيني شود که منتظرش بود که صداي دختر توجه او و همه را جلب کرد:” استاد!استاد! اين دو شاخه گل را از من قبول مي کنيد؟” استاد در حالي که سرشان پايين بود، با احترام گفتند: نه خير.
تحليل ماجرا
? روابط دو نامحرم را بايد از الگوهاي ديني ياد بگيريم.
? قصد آيت الله ناصري بي حرمتي به اين خانم نبود، ولي اين خانم باید بداند که تقديم گل به نامحرم محبت به او نيست.
? تبليغ اسلامي با تبليغ مسيحي فرق دارد در تبليغ مسيحيت سياه لشکر درست کردن مهم است ولي در تبليغ اسلامي، درست کردن باورهاي قلبي محکم. در تبليغ مسيحيت براي رسيدن به اهداف خود از شوخي با نامحرم، مشروب و رقص و … کمک مي گيرند.
? هرگز نبايد براي ترس ار برچسب محتجر يا امل خوردن بيش از ضرورت شرعي با نامحرم سخن بگوييم.
? تا مي توانيم بايد خود را از موضع تهمت دور کنيم.
? الگوهاي ديني که به ديگران سرمشق مي دهند بايد در رفتار و گفتار خود دقت بسياري داشته باشند.
? مي گويند: بانو مجتهده امين، حتي هنگام تدريس به خانمها، حجاب کامل داشتند. خانم ها مي گفتند اين جا که نامحرمي نيست؟! مي فرمودند: اگر اين جا تمرين و مراقبت کنيم بيرون از کلاس بهتر و موفقت تر عمل مي کنيم.
? وقتي آيت الله ناصري که استاد اخلاق هستند و کهنسال، با نامحرم اين گونه محتاط برخورد مي کنند، جوانان بايد دقت بيشتري داشته باشند.
محمدحسین قدیری-نشریه خانه خوبان-شماره 48