خاطرات لباس عروس
سلام، يه عالمه حرف تو دلمه، مونده بودم كي با شما درميون بذارم. امروز روان شناسي ميگفت حرف و نگراني هاي خود رو تو دلتون نگه ندارين و به شكل صحيح برون ريزي كنين. نمي دونم خودش هم ميفهميد چي مي گه يا نه. به هرحال حرف خوبي بود؛ چون اين حرفها كه تو دلم تلنبار شده، احساسم رو نسبت به خودم بد كرده. من رو برا شادي ميپوشند، اما دَس رو دلم نگذارين كه دلم از دس شما خونه. با شادي حرف از من ميزنيد؛ ولي با غيبتها و ندونم کاريهايتون قلب سفيدم رو تيره ميکنين. ديشب وقتي همه خواب بودن حرفهايي رو از داماد جواني شنيدم. او با خدا سخن ميگفت: خدايا! من و همسرم رو از مرداب رسم و رسوم غلط حفظ كن. من که مُردم از اين تشريفات و خرافات مَردم. اگه ميدونستم با كف و سوت اين همه فشار رواني وارد ميشود، شايد از ازدواج منصرف ميشدم…
قطرات اشكي كه از چشمان اين داماد ميريخت، هنوز قلبم رو ميسوزونه. آدماي عاقل كارايي ميکنن كه عين نادانيه. تازه به ما فخر هم ميفروشن كه عاقلَن و انسان ناطق. من نميدونم، ولي عدهاي عقيده دارن: «ديوونهها، ديوونه نيستن و بقيه ديوانهان. ديوونهها وقتي به هم ميرسن از كارهاي مضحك مردم براي هم تعريف ميکنن و ميخندن. اصلا اونا از ديدن کارهاي ديوانه وار اين انسان هاي عاقل نما ديوونه شده اند»
گاهي تو دلم مي گم هرچي شما آدما ميكشين حق تونه. حالم از برخي كاراتون به هم مي خوره اين روزا مشغول نوشتن كتاب فرهنگ عروسييم. بد نيس، چندتا واژه رو براتون معنا كنم:
جهيزه: اسباب اثاثيهاي است كه روي هر كدامش ماركِ ميد اين خون دل ؛ (Made in khone del)دارد.
لباس عروس: لباسي است كه بسياري از آدمهاي به ظاهر شاد ميپوشند و ميپوشانند. در ظاهر ميخندند و در باطن به خاطر گرداب تجملات و چشم و همچشمي گريه.
جهيزيه بَرون: مراسمي است كه در آن اقلام جهيزه توسط هيئت داوران (مهين، شهين و رامين و… )ثبت و فيلم برداري ميشود.
پاتختي: مراسمي است كه آدمها در آن آبروي برخي را با خواندن هدايا ميبرند و كف ميزنند و كِل ميکشند. در اين مراسم هدايا با فيلم و …ثبت ميشود تا مبادا فردا براي جبران بيشتر بدهند.
عروس كِشون: مراسمي است كه در آن داماد بينوا به كسي رو ميزند تا ماشين شيك و گران قيمت كسي رو كرايه كند و الكي تا چند ساعت خوش باشند. در اين مراسم با هر بوق زدن در نصف شب، نفرين و ناسزاي هزاران بيمار و پير زن و پير مرد همراه آنها به هوا ميرود؛ و به فحش دادن به اجداد آنها، تن مردههاي عروس داماد در قبر ميلرزد.
آينه بخت: آينهاي است كه من (لباس عروس) با اين رسومات و تجملات هرچه در آن نگاه كردم جز بدبختي چيزي نديدم.
ماشين عروس: اين نوع ماشين، اغلب، نه از عروس است و نه از داماد. ماشين مردم است كه به گل هندونه و نارگيل و…آراسته ميشود.
مراسم عسل خوراندن: شيريني است كه عروس و داماد پس از عقد به هم ميخورانند تا مزه… كه خوردن را نفهمند.
وليمه : غذايي است كه برخي ميخورند و برخي ميگويند آي كوفت بخوريد.
شير بها: پول زوري است كه زنان شيرصفت از دامادان روبه صفت ميگيرند.
مطرب: كسي است كه آمپر شاديش در اين شب بالا ميرود و عروس و داماد در گرد شادي او تا چند سال سرفه ميکنند.
سيسموني: اسباب نوزاديي است كه فرزندان بني آدم به زور عرف از غير پدر خود صاحب ميشوند به گمان من علت اين كه آدمي زاد زياد به حق خودش قانع نيست اين است كه كام او را با سيسموني زور بر ميدارند نه تربت سيد الشهدا و آب باران.
راستي فکر نکنين منِ لباس عروس خشکم و مخالف شادي من با ديوانگي و کم عقلي مخالفم. عاشق يک رنگي و سادگي هستم من دلم لک ميزنه برم تو عروسهاي مردم روستايي و عشاير اونايي که هنوز ويروس تجملات هارد ذهنشون رو خراب نکرده است. [1]
پي نوشت :
[1] . ماهنامه خانه خوبان، اسفند سال 1391.